سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست

به گزارش قلمدون به نقل ازپایگاه خبری تحلیلی آفتاب دل، شهادت ناب ترین مضمون و زیباترین تصویرانسان در ربع مسکون فراق است . شهیدان از مرزهای خاک گذشتند و آتش عشق را با قلب های لاله گون خود به افلاک بردند ، سخن از عشق است و عاشقی ، پرواز به سوی ملکوت ، پرواز از این تن خاکی ، پرواز از این بندو قفس دست و پاگیر زندگی ، شهیدان دریادلان صف شکنی هستند که دل شیطان را از رعب و وحشت می لرزانند و در برابر قوه ی الهی آنان هیچ قدرتی یارای ایستایی ندارند .

زنان مسلمان کشورمان حضوری به گستردگی تاریخ داشتند و حماسه های سترگ و ایثارگریهای فراموش نشدنی در طول پیروزی انقلاب اسلامی و حاکمیت ارزش های اسلامی از خود به یادگار گذاشته اند .

انقلاب شکوهمند اسلامی ایران دوره های پرفراز و نشیبی را با موفقیت پشت سر گذاشته است .این نظام نوپا از بدو پیروزی انقلاب گرفتار توطئه های مختلف داخلی و خارجی بوده که بحمد ا... و با الطاف الهی و ایثار و از خود گذشتگی زنان و مردان مسلمان بر همه ی آنها غالب آمده و توانسته است توطئه های آنان را خنثی نمایند .

شهید مریم امین پور - زنان شهید کردستان


زنان نیز در گیرودار این توطئه ها پا به پای مردان از شروع انقلاب تا پایان جنگ تحمیلی و دوران سازندگی در حفظ این نظام مقدس تلاش کرده اند . آری از دیروزهای خون و آتش ، از میان درد و گلوله و باروت ، نام شهیدان هنوز در خاطره ها مانده است و هنوز عطر نامشان ، مشام جان مشتاقان را می نوازد و یاد فداکاری هایشان در ذهن عاشقان حق جاودانه است و جاودانه خواهد ماند .

شهیده مریم امین پور در سال 1323 متولد شد ، وی  از خیل شهیدانی است که مظلومانه به دست پلید چیره خواران استعمار شربت گوارای شهادت را نوشید و در سال 1363 در روستای ایران خواه از توابع شهرستان سقز شهید شدند . بهتر است نحوه ی شهادت این شهیده ی مظلومه را از زبان فرزند دلبند ایشان بشنویم .

س- اگر ممکن است نحوه ی شهادت مادر را بیان فرمایید ؟

ما در شهر سقز اقامت داشتیم ، پدر و عمویم چند روزی بود که از زندان ضد انقلاب آزاد شده بودند مادرم تصمیم گرفت برای دیدن پدرش به روستای ایران خواه برود ، موضوع را به من گفت من مخالفت کردم چون گروهک ها به شدت با ما دشمنی داشتند . گفتم منطقه امن نیست در فرصت دیگری بروید اما ایشان قبول نکردند همراه خواهر کوچکم و برادر شیرخوارم رفتند پس از اینکه گروهک ها فهمیدند که مادرم به روستا رفته است برای تعقیب ایشان رفته بودند و خانه ی پدربزرگم را محاصره کرده بودند پدربزرگم داخل اطاق بود و اطاق را به گلوله ی آر پی چی بسته بودند و ایشان در داخل اطاق قطعه قطعه شده بود ، بعد مادرم را دستگیر کرده بودند و همراه دو طفل معصوم از خانه بیرون آورده بودند ، جمعیت زیادی از مردم روستا جمع شده بودند ، تلاش زیادی برای نجات ایشان شده بود اما مؤثر نبود ملحدین منافق در ملا عام مادرم را بچه در بغل تیر باران کرده بودند و او را در کمال مظلومیت به شهادت رساندند .

س- آیا خاطره ای از مادر  به یاد دارید ؟

البته خاطره های مادر و فرزند فراوان است اما خاطره ای که همیشه در ذهن من تداعی می کند همان لحظه ی خداحافظی مادرم با من بود در حالی که من دلم گواهی می داد که اتفاقی خواهد افتاد .

س- فرمودید خواهرتان که سنش آن زمان خیلی کم بود ، شاهد صحنه ی شهادت مادرتان بوده است ، آیا ایشان از این واقعه ی تلخ چیزی به یاد دارند؟

بله بهتر است خودشان توضیح دهند ، بله در لحظه ای که می خواستند مادرم را را اعدام کنند برادر شیر خوارم را از او گرفتم و بغل کردم ، یکی از افراد مسلح گروهک ها به رفیقش گفت این دختر را هم بکشید من خودم هم نمی دانم این موضوع چگونه به من الهام شد ، در جواب گفتم من که دختر این خانواده نیستم و رهایم کردند . من شاهد تیرباران مادرم بودم و تا عمر دارم یاد مادرم مانند اسطوره ای که مظهر ایثار بود همیشه در دلم ماندگار خواهد ماند .



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92/6/25 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک