سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست
داستان سقوط پهلوی از زبان زنان دربار / روایتی متفاوت(2)

فرح دیبا: ازهاری موجودی بسیار ضعیف در لباس شیر، بود! / شنود اخبار بی.بی.سی طنز تاریخ

 

ازهاری



فرح دیبا، همسر محمدرضا پهلوی در سلسله مصاحباتی که با نشریات مختلف فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیایی، آمریکایی، کانادایی و حتی عربی و آفریقایی، انجام داده است پرده از افکار خاندان منحوس پهلوی و اتفاقات پشت پرده این ستمکاران برداشته است؛به راستی نوع گویش و تعاریفی که این خاندان از مستخدمین و نوکران سیاسی خود می کنند، نشان می دهد که چه میزان خودآگاهی از وضعیت نابسامان مملکت داشته و سران مملکت ایران را چه شخصیت های بی اصالت و بی آبرویی تشکیل می دانند و سردسته آنها محمدرضا پهلوی بوده است.


بسیاری از نویسندگان خاطرات دوران پهلوی که از اعضای خانواده منحوس سلطنتی و یا از نزدیکان به این خانواده بوده اند کوشیده اند، ضمن بیان خاطراتشان با تحریف بخشی از حوادث و رویدادهای تاریخی - اجتماعی گذشته خود را مبری از هر گونه لغزش و جرم و جنایت، معرفی و گناه رویدادهای ویرانگر و شکست های مهلک مملکت را به گردن دیگران بیندازند اما در لابلای صفحات کتاب ها و نوشته های آن ها به راحتی می توان رگه هایی از حقایق را پیدا کرد و با مقایسه و تطبیق این آثار و نوشته ها، مطالب با اهمیت و مستندی را در مورد حقانیت خیزش مردم مسلمان ایران بیرون کشید.

یکی از این افراد فرح دیبا، همسر محمدرضا پهلوی است در مصاحبات مفصل و پرشمار خود با مطبوعات کشورهای اروپایی، آفریقایی و آمریکایی در عین حال که می خواهد خود و همسرش را مبری از گناه نشان دهد به دنبال مقصر در سقوط پلهوی می گردد از این رو روایتی متفاوت را ارائه می کند که دانستن بخشی از آن می تواند ما را با روزگار دربار و آنچه از توطئه در آن می گذشته است، آشنا کند.

به راستی نوع گویش و تعاریفی که این خاندان از ارتشیان و رجال سیاسی عصر خود می کنند و آن خاطرات خوشی که در آخرین روزهای حضور منحوسشان در ایران دارند، نشان می دهد که چه میزان خودآگاهی از وضعیت نابسامان مملکت داشته و چه میزان بی مسئولیت بوده اند و هنوز در اخرین روزهای عمر رژیم ستمشاهی به دنبال عیاشی و چپاول مال و ثروت کشور بودند.

                                                                                                                             از  فرح دیبا در کتاب دختر یتیم نقل شده است:

روزی که ارتشید ازهاری قرار بود به نخست وزیری منصوب گردد و به همین علت به دربار احضار شده بود، در سرسرای کاخ سعدآباد، جلوی مرا گرفت و بیچاره با التماس از من خواست تا او را از این مسئولیت معاف کنم! اما چون تصمیم قبلا با حضور محمدرضا و عده ای از دوستانمان اتخاذ شده بود، به او دلداری دادم و او را به حضور همسر فقیدم فرستادم.

متأسفانه ازهاری که سال ها ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران را عهده دار بود، آدم ضعیفی از آب درآمد و معلوممان گشت که او موجودی بسیار ضعیف بوده است که سال ها در لباس شیر ظاهر گشته و ما را فریب داده است.

باید بگویم اکثریت ارتشیان ما با آن لباس های پرزرق و برق و با آن همه نشان و درجه و واکسیل و علایمی که به خود می آویختند، هیچ شجاعت و شهامت و قدرت ابتکاری نداشتند و به محض آنکه محمدرضا پایش را از روی پلکان هواپیما گذاشت، تا ما برای مدتی به مصر برویم، همه شان یا از مهلکه فرار کردند یا خودشان را تسلیم نیروهای انقلابی کردند.

در دولت ازهاری هم هنوز این امیدواری را داشتیم که معجزه ای به وقوع بپیوندد و مردم از کمبود نفت و بنزین و مایحتاج عمومی و هرج و مرج به تنگ آمده و دست از هرج و مرج طلبی و تظاهرات بردارند.

محمدرضا مطابق معمول به شب نشینی هایش ادامه می داد. صبح ها تا دیر وقت می خوابید و ساعت 10 صبح به حمام می رفت و مشغول استحمام می رفت و مشغول استحمام و ماساژ می شد. بقیه اوقات روز را هم به ورق بازی می گذرانید. بعضی از ساعات هم رجال سیاسی، اعم از سیاستمداران قدیمی و بازنشسته و یا سیاستمداران شاغل به دیدار او می آمدند و مشغول رایزنی و بحث و گفت وگو می شدند. اما محمدرضا آشکارا به مسایل سیاسی بی علاقه شده بود.

افراد زیادی در آن شرایط بحرانی به دیدن ما می آمدند. از خانواده سلطنتی، فقط من و محمدرضا (البته شاهپور حمیدرضا، مادرش و همسر و فرزندانش) در تهران باقی مانده بودیم. طنز تاریخ در این بود که رادیوی دولتی انگلستان – بی. بی. سی – به منبع خبری ما تبدیل شده بود. هم مخالفین و هم ما از طریق این رادیو در جریان تحولات و حوادث روز قرار می گرفتیم. این رادیو آخرین پیام ها و اطلاعیه های ( آیت الله) خمینی را پخش می کرد.

محمدرضا چندین بار سفیر انگلستان – آقای آنتونی پارسونز- را احضار کرد و موکدا از او خواست تا جلوی تحریکات رادیویی بی. بی .سی را بگیرد. اما آقای پارسونز صراحتا اعلام کرد بی.بی. سی یک مؤسسه مستقل از دولت است و دولت نمی تواند به مدیران بی. بی. سی دستور بدهند و یا مطلب آن را سانسور کند!

انتهای پیام/ ت



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 93/11/14 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک