سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست
داستان سقوط پهلوی از زبان زنان دربار / روایتی متفاوت(3)

فساد جنسی شاه به استناد همسرش

شاه در فساد جنسی بی‌مبالاتی را به اوج رسانده بود. دربار او دائم محل رفت و آمد فواحش خارجی و معشوقه‌های داخلی بود. او از دوران جوانی تا اندکی پیش از مرگ دست از زن‌بارگی برنداشت. داستانهای هزار و یک شب، حرمسراهای قاجار و عشقهای بیمارگونه پادشاهان ایران همه نشان از فساد دربار و حساسیت بیرون از دربار دارد. اما دربار محمدرضا پهلوی از دو جهت با سلف خود متفاوت بود.

شاه

 یکی از نویسندگان فرانسوی به نام «ژرا دو ویلیه» در کتاب خود فصل بلندی را به شرح ماجراهای عشقی شاه اختصاص داده است. وی از معشوقه‌هایی به نام «دخی» و دختر زیبایی از خانواده‌ای اشرافی به نام «منیژه»  تحصیل‌ کرده در انگلیس به نام صفیه، دختری به نام لیلی فلاح و هنر پیشه آلمانی به نام «الگار اندرسن» و «ماریا گابرلا» دختر پادشاه برکنار شده ایتالیا نام می‌برد. شاه تا مرز ازدواج با گابریلا هم رسید، ولی به دلیل مسیحی بودن وی با مخالفت آیت‌الله بروجردی رو به رو شد.

شاه چنان بی دغدغه از مشکلات مردم و سقوط خود به عیاشی مشغول بود که حتی در آخرین ماههای حکومتش دست از فساد جنسی برنمی‌داشت. سپیده زن دوم قاجار که عضوی از شبکه فساد شاه بود، دختری زیبا روی فرانسوی به نام ماری لبی را شکار و به دربار نزد شاه می‌فرستد. او در نزدیکی های پیروزی انقلاب اسلامی ایران را ترک و به فرانسه باز می‌گردد. وی خاطرات خود را به شکل رمانتیک به نام «عشق من شاه ایران» منتشر کرده است.

شاه در این اواخر چنان در هرزگی فرو رفته بود که حتی اگر چشمش به عکس زیبا رویی می‌افتاد، عنان از دست می‌داد. کارت تبریکی را شاهزاده موناکو همراه با عکس دخترش برای شاه فرستاد، شاه تا چشمش به عکس افتاد گفت:«عجب دختر خوشگلی دارند ای کاش می‌توانستیم دعوتش کنیم بیاید تهران.»

شاه حتی تا آخرین لحظات عمرش دست از هرزگی برنداشت. به گزارش احمد علی انصاری دوست وفادار و همراه شاه «تا زمانی که حالش به وخامت گرایید هنوز همان روحیه‌ی زن بازی را حفظ کرده بود.»


از  فرح دیبا در کتاب دختر یتیم نقل شده است:

زاهدی فوق العاده صریح اللهجه، پرکار و رفیق باز و در عین حال عیاش بود. باید بگویم فوق العاده هم بد دهن و هتاک بود و همه زیردستانش از فحش های ناموسی او شکایت می کردند.

بعد از درگذشت اسدالله علم، آقای زاهدی وظایف خصوصی علم را به عهده گرفت و با آنکه محمدرضا و اطرافیانش تلاش زیادی می کردند تا من در جریان عملیات ارسال زنان و دختران زیبا از آمریکا و اروپا به ایران قرار نگیرم، ولی من هم با استفاده از عوامل و منابع مختلفی که داشتم، می دانستم که همه هفته تعدادی زن و دختر زیبا توسط سفارتخانه های ایران در آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان اجیر می شوند و برای مصاحبت با محمدرضا به تهران یا نوشهر و یا کیش فرستاده می شوند.

در این امور، اردشیر زاهدی، نقش اصلی و پرویز خوانساری (سفیر ایران در لندن)، نقش دوم را داشتند.

آن ها دختران فوق العاده زیبا مثل ملکه زیبایی انگلستان یا ملکه زیبایی آمریکا و سایر ممالک را با پرداخت دستمزدهای کلان چند صدهزار دلاری برای چند روز و یا چند هفته استخدام می کردند و پس از دادن آموزش های لازم آن ها را به ایران می فرستادند. گاهی اوقات حتی هنرپیشه های طراز اول جهان مانند بریژیت باردو یا الکه زومر را به ایران می فرستادند.

من یک بار در این خصوص به زاهدی اعتراض کردم و گفتم: اردشیرخان! من از شما انتظار چنین کارهایی را نداشتم و اردشیر خان که آدم صریح اللهجه ای بود، بدون رعایت نزاکت به من گفت: علیاحضرت باید توجه داشته باشند که من قبل از آنکه سفیر ایشان در آمریکا باشم، (ث)ایشان هستم.

دایی جانم (محمدقطب) می گفت: فرح جان! تو نباید از اعمال این (ث) زاهدی ناراحت بشوی. او یک پسر بدسابقه بی سواد و پسر دزد نفت (سپهبد زاهدی) و از آن بی شرف ها و بدسابقه ها است. پسره بی سواد که می گوید در آمریکا مدرسه «یوتا» را تمام کرده است، تمام عمر یا با (ث) سروکار و حشر و نشر داشته و خودش هم از (ث) بوده و هست و از پدر، جز دزدی و بی ناموسی، ارث دیگری نبرده است.

بیهوده نیست که والاحضرت شهناز حاضر نیست با این پسره جاسوس آشتی کند. وای به حال این مملکت و این شاه که به جای اشخاص فاضل با سابقه، اراذلی چون اردشیر زاهدی اطرافش را فراگرفته اند.

با این حال من اردشیر خان را دوست داشتم !!! و این بدان خاطر بود که اردشیرخان برخلاف سایر مقامات و رجال سیاسی، اصلا و ابدا ظاهر سازی نمی کرد و با صراحت لهجه حقیقت را می گفت!

 انتهای پیام/



نوشته شده در تاریخ شنبه 93/11/18 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک