سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست

 

دیروز عصر برای پوشش خبری  مراسم بزرگداشت شهدای مظلوم یمن و سالروز شهاد طیبه واعظی رفته  رفته بودم فرهنگسرای خاوران، مراسم خوب و گسترده ای بود و جمع بسیار زیادی از بانوان و مردان و کودکان و نوجوانان شرکت کرده بودند.

در این مراسم که از بعد جمعیت می توان گفت  که باشکوه بود، دو اتفاق بسیار عجیب افتاد که بسیار جای تأمل داشت.

مراسم یادبود شهدای یمن، فرهنگسرای خاوران


دقایقی از مراسم می گذشت که مجری برنامه که از راویان هشت سال دفاع مقدس بود دل را به دریای خروشان مبارزات قبل از پیروزی انقلاب اسلامی زد و از شجاعت زنان و دختران آن عصر برای جمع حاضر گفت و برای مثال شهید طیبه واعظی دهنوی را نمونه ای قابل تحسین آورد.

او گفت و گفت ... و در آخر کلام از فرزند شهید دکتر محمدمهدی جعفریان ( دکتردندان پزشک) خواست که بر روی سن آمده و برای حضار سخنرانی کند.

دکتر آغاز سخن را با آیاتی از قرآن آغاز کرد و بعد هم با اشاره مجری به سخن برجسته این شهید که ( مرا بُکشید اما حجابم را بر ندارید) گفت: تأسفانه هیچ تصور ذهنی از چهره پدر و مادرم ندارم اما تصور کلی از والدینم رشادت و ایثارگری آنها است.

مراسم یادبود شهدای یمن، فرهنگسرای خاوران

وی گفت: تمام حرکات و فعالیت های پدر و مادرم و دیگر شهدای انقلاب و دفاع مقدس برای حفظ اسلام بوده است، اسلام درس آزادی و آزادگی برای انسان ها دارد.

فرزند شهید طیبه واعظی تصریح کرد: اسلام برای زن پیام آور حجاب و متانت است و خانواده در  پاسداری از این پیام نقش مهمی را ایفا می کند.

وی به خانواده ها خصوصا مادران توصیه کرد در بحث تربیت فرزندان نباید از مطالعه غافل شد همچنین در آموزه های دینی و اسلامی خیلی دقیق و جذاب به تربیت فرزند اشاره شده است که با تدبر و مطالعه آن می توان تربیت موفق داشت؛ در حقیقت فرزندان نمونه بارز اخلاقیات والدین خود هستند.

صحبت های فرزند شهید که تمام شد، کنار دستم پسربچه ای 8-7 ساله نشسته بود و رو به دختربچه ای که همراهش بود کرد و گفت: ( ببین می دونی الان زنا چی می گن: منو بکشید اما چادر به من ندید!! )

 

در جواب نگاه متعجب من گفت: ( چیه مگه! بچه ام اما خیلی حالیم میشه)

مراسم یادبود شهدای یمن، فرهنگسرای خاوران

از تعجبانه این سخن کودکانه، صادقانه، جسورانه و در عین حال تلخ هنوز بیرون نیامده بودم که مهمان بعدی دعوت شد و "سلیمان حاکم" یکی از شاعران و جانبازان یمنی، دعوت مجری به روی سن آمد.

او هم گفت و گفت از سبقه تجاوزات عربستان به خاک وطنش ، از مظلومیت زنان و کودکان و سالخوردگان بی گناه یمن ...

وی برای جمع حاضر گفت: بیشترین قربانیان حمله وحشیانه عربستان سعودی به یمن، زنان و کودکان هستند البته تجاوز به مردم یمن سابقه تاریخی طولانی دارد؛ تجاوز به یمن نه تنها کشتار مردم است بلکه آثار باستانی و مراکز های مهم و حساس راویران کرده اند و این تجاوز به این دلیل است که یمن از نظر موقعیت راهبردی و موقعیت جغرافیایی حساس است.

در آخر هم از تلاش و توجه مردم ایران نسبت به مردم مسلمان و برادر یمنی ابراز خرسندی و تشکر کرد.

کنار خروجی محل برزگرای این همایش، صندوق هایی را برای کمک به مردم مظلوم یمن تعبیه کرده بودند که بانویی در حالی که سعی کرده بود زیباترین لباس هایش را برای این هماش خاکی به تن کند، با نگاهی سرد گفت: ( حالا کمک کنیم! به دستشان که نمی رسد، پس کمک نمی کنیم تا ضابع هم نشویم!! ) اینبار دیگر حتی نتوانستم چشمانش را نگاه کنم فقط با کمکی کند به مسلمانان یمن از کنار صندوق با سری افکنده رد شدم در حالی که با خودم همه اش می پرسیدم چرا؟

بعد هم با خودم گفتم به راستی این شعر دست کاری شده با حال و هوای این خانم چه محلی از گفتن دارد:

تو که مسلمانی، آزاده هم باش

 



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 94/3/5 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک