سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست
گفت وگوی تفصیلی با بانوی مسلمان مکزیکی

شناخت حضرت زهرا(س)؛ سختی حجاب در مکزیک را برایم قابل تحمل کرد/ حرمت چادر به زن چادری احترام می‌بخشد

 

بانوی تازه مسلمان مکزیکی

تحمل سختی‌ها برای رضای خدا و شناخت حضرت زهرا(س) بود که در مکزیک توانستم با تأسی از ایشان راه اسلامی را ادامه دهم و سختی‌ها را تحمل کنم، سختی‌هایی چون نگاه و خنده مردم به خاطر حجابم و یا اخراج از محل کارم.

گفت وگو: منیره غلامی توکلی

 

 


«إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» « در حقیقت تو هر که را دوست دارى نمی ‏توانى هدایت کنى لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایى می ‏کند و او به راه‏یافتگان داناتر است. »  (القصص، 56)

به راستی هیچ داستانی زیباتر از داستان هدایت شدن از سوی خدا نیست، وقتی خدا بر انسان نظر می‌کند و قصد هدایت می‌نماید زیباترین داستان‌ها خلق می‌شود و تحسین برانگیزترین اتفاقات می‌افتد و حسن ختامی را شاهد و ناظر می‌شوی که جز عاقبت به خیری در آن هیچ چیز را راهی نیست.

خداوند در آیات قرآن می‌فرماید: «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»  « و کسانى که در راه ما کوشیده ‏اند به یقین راه‏ هاى خود را بر آنان می ‏نماییم و در حقیقت‏ خدا با نیکوکاران است. » (العنکبوت، 69) چه زیبا گفته است شهید مظلوم بهشتی که « بهشت را به بها دهند نه بهانه» اگر طور دیگری به این جمله پرمغز نگاه کنیم می توانیم بگویم که هدایت را به تلاش و بهای کار تو دهند نه اتفاقی و به بهانه ....

اتفاقات مهمی چون قرار گرفتن در مسیر برگزیدن دین اسلام و گرویدن به آیین مقدس آن، عشق ورزیدن به ائمه اطهار(ع) و انجام فرایض دینی، انتخاب حجاب برتر ...  و بعد هم هجرت برای خدا، اتفاقی و از روی شانس صورت نمی‌گیرد، شخص باید ظرفیت پذیرش را داشته باشد، منتخب خدا شود، مجاهدت کند، یقین حاصل نماید و حقیقت دین خاتم رسولان را پیدا کرده و به آن ایمان بیاورد و حتی از سرزمین خود برای خدا برای حفظ اسلام مهاجرت کند، آنگاه در جرگه محسنین و نیکوکاران قرار می‌گیرد. وجه تمایز مسلمانی که خود اسلام را یافته با فردی که مسلمان‌زاده است در این کوشش و مجاهدت، معرفت و بصیرت است.

خانم "سوخی اینوخوسا کُلین" ( sujey hinojosa colin) بانویی تازه مسلمان، متولد شهر تاباسکو در جنوب مکزیک است، فارسی را روان و با لهجه شیرینی صحبت می‌کند و می‌گوید: (زادگاه تولدم بسیار قشنگ و سرسبز است) .

وی که چند سالی می‌شود به دین اسلام مشرف شده است و اکنون مادر چهار فرزند به نام ‌های فاطمه، سعیده، مهدی و محمدعلی است در گفت وگویی صمیمی از خانواده‌اش در مکزیک، چگونگی مشرف شدنش به اسلام و مهاجرتش به ایران برایمان می‌گوید.

 مادربرزگ، مربی مسائل دینی

من در یک خانواده پر جمعیت 7 نفره کاتولیک و مذهبی به دنیا آمدم. شاید به نحوی به توان گفت که نقش تربیت مادر و صحبت‌های مادربزرگ مادری‌ام در آشنایی و توجه‌ام به مسائل دینی بسیار بااهمیت است.  مادر بزرگ من زنی دانا و با ایمان بود و در کشور مکزیک که به مسائل دینی توجه شایانی نمی‌شود او اینگونه مسائل را به ما یاد می‌داد، مثلا می‌گفت قبل از ورود به کلیسا از حجاب رایج در آنجا مثل شال استفاده کنیم.

شاید برای شما جالب باشد که بدانید در مذهب کاتولیک، افراد مقید به مسائل مذدهبی در سه نوبت روزانه نماز می‌خوانند ساعت 6 صبح، 12 ظهر و 6 عصر، درست زمانی که ناقوس کلیسا به صدا در می‌آید ( و این نمازها به غیر از حضور در کلیسا است) و حتی روزه واجب در هفته پاک و روزه‌های مستحبی نیز داریم که از 12 شب تا 4 عصر از خوردن و آشامیدن امساک می کنیم، من با این مسائل مذهبی از طریق مادربزرگ آشنا شدم.

شرط مادر برای راهبه شدنم

مادرم، زنی خانه‌دار و مهربان بود و سبک و روش درست زندگی رکردن را به خوبی به ما یاد می‌داد، یادم هست که هر زمان از خانه می‌خواستم خارج شوم به پوشش من توجه می‌کرد و تذکرات به جایی می‌داد.

از دوران نوجوانی به خواندن انجیل، رفتن به کلیسا، انتخاب پوشش مناسب علاقه زیاد داشتم و یادم هست که از نوجوانی دوست داشتم " راهبه" شوم و مادرم برای راهبه شدن من شرطی گذاشته بود که نشان دهنده عمق نگاه او به زندگی بود.

می‌دانید که راهبه‌ها ازدواج نمی‌کنند و مادرم برای من شرط گذاشته بود اگر عاشق مردی شدی و به خاطر خدا با او ازدواج نکردی می‌توانی راهبه شوی!!

مهاجرت به رینوسا  آغاز تحول بزرگ

پدرم مهندس جاده‌ساز بود و توانسته بود زندگی در سطح عادی برای خانواده فراهم کند، به قولی زمان‌هایی وضعیت اقتصادی خوب بود و زمانی هم دست مادر که خانه‌‌دار بود در خرج خانه تنگ می‌شد، سال‌ها در شهر زادگاهم زندگی کردیم تا زمانی که پدرم به خاطر بیماری به شهری مرزی مکزیک و  آمریکا ( شهر رینوسا) رفت تا نزدیک عمویم زندگی کنیم.

تا شانزده سالگی،  همسایه مادربزرگ بودیم و من معتقدم زندگی با بزرگ‌ترها و استفاده از دانایی و تجربه آنها در انتخاب مسیر درست زندگی و روش زندگی بسیار مؤثر است.

بعد از مهاجرت شهر مرزی " رینوسا"  از 16 سالگی مشغول به کار در جواهر فروشی شدم و همزمان در بعد از اخذ مدرک دیپلم به کالج رفته و در رشته‌‌ای که معادل فارسی آن " مدیریت" می‌شود؛ ادامه تحصیل دادم.

همسر یکی از خواهرهای من ژاپنی است و من به واسطه ایشان به زبان ژاپنی علاقمند شدم و قرارمان بر این شد که ایشان به من زبان ژاپنی و من هم به ایشان زبان " اسپانیایی" یاد بدهم و با وجود اینکه تعداد کمی در شهر ما به زبان ژاپنی مسلط بودند، کم و بیش آشنایی من با این زبان باعث شد که به عنوان مترجم نیز در این رشته برای شرکتی مشغول به کار شوم و حتی در انستیتو زبان انگلیسی به تدریس زبان ژاپنی پرداختم، در آن زمان درست 17 سال سن داشتم.

شناخت مردی که به زنان دست نمی داد

باب آشنایی من با همسرم آقای" شجری" از اشتغال در همین انستیتوی زبان آغاز شد. قبل از وردم به این انستیتو، روزی خواهرم در خانه برایمان تعریف کرد ( امروز مردی دستش را برای دست دادن رد کرده است؛ او برایمان گفت که مذهب آن مرد ایرانی  اجازه دست دادن به او نداد) و جالب اینکه این حرکت مورد تحسین و قبول مادرم و سایر اعضای خانواده قرار گرفت. درست یادم هست که مادرم گفت: (این آقا از سرزمینی که پیامبران بر آن مبعوث شده اند به کشور ما آمده و قطعا کار درستی می‌کند.)

با استخدامم در آن انستیتو و مشاهده اینکه آقای شجری با وجود مدیریت آن مرکز حداقل ارتباط را با خانم‌های کارمند دارد، نماز می‌خواند، به سایر بانوان کارمند و دانش‌پذیران آنجا دست نمی‌دهد و حتی به پوشش مناسب خانم‌ها حساس است و متذکر می‌شود، متوجه شدم آن مردی که خواهرم تعریف می‌کرد باید آقای " شجری " باشد.

ایشان همراه خانواده در سفارت ایران در مکزیک زندگی می‌کردند و خانواده مذهبی داشتند و حتی خواهر ایشان با حجاب به دانشگاه می‌رفت.

سبک زندگی مدیرم، باعث علاقه‌‌‌مندی‌ام به شناخت اسلام

هر چه بیشتر با آقای "شجری" آشنا می‌شدم توجه من به ایشان و دینش بیشتر و بیشتر می‌شد؛ متوجه شدم هر کاری که ایشان انجام می‌دهد در انجیل آورده شده است، در انجیل آمده است که زنان نباید دستبند و خلخال به پا داشته باشند چرا که صدایی آن باعث جلب توجه مردان می‌شود و یا در پوشش به بانوان دستور داده شده که از کمربند استفاه نکنند ... و این یعنی نوعی حجاب و رعایت شئونات اخلاقی و رفتاری که ایشان مورد توجه داشت.

برای ازدواج ما مشکل داشتیم، من باید مسلمان می‌شدم تا می‌توانستیم به بهترین نحو ازدواج کنیم، چرا که ازدواج دائمی مرد مسلمان با زن مسلمان قطعا بهتر و خواسته هر دوی ما بود برای همین برای شناخت دین اسلام وارد عمل شدم و در این راه همسرم بسیار کمکم کرد.

گریه هایی که انگیزه‌ام را برای شناخت ائمه بیشتر کرد

با نوارهای مذهبی با دین اسلام، بزرگان دینی مثل حضرت زهرا(س) آشنا شدم، واقعه کربلا را شنیدم، در این میان گریه‌های همسرم برای حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) بسیار روی افکار من تأثیر گذاشت، افرادی که مردی برای آنها گریه می‌کند قطعا اهمیت شناخت بیشتر را دارد.

شال، شروع تمرین برای حجاب

متوجه شدم باید حجاب داشته باشم، برای تمرین حجاب داشتن سعی کردم با شال وارد کلیسا شوم، نگاه‌های مردم را دیدم و تجربه کردم، سخت بود و گاها به من می‌خندیدند اما باید برای خدا تحمل می‌کردم یادم هست بعد از ازدواج برای اینکه تحمل این نگاه ها برایم راحت‌تر شود با همسرم برای دیدن مسابقه فوتبال به ورزشگاه رفتم ...

به سختی و با تحقیق دین اسلام را پذیرفتم

برای مسلمان بودن باید اخلاق مسلمانی داشت و من سعی کردم با شناخت از اسلام و ائمه به این اخلاق نزدیک شوم بالاخره نه به راحتی بلکه با سوال و پرسش‌های زیاد و تحقیق، دین اسلام را پذیرفتم و با همسرم در سفارت ایران در مکزیک با گفتن شهادتین، عقدزناشویی بستم و هفت سال اول زندگی مشترک را در کشورم بودم.

همسرم ایرانی و مسلمانم یک افتخار برای خانواده 

خانواده با مسلمان شدن من مشکل اساسی نداشتند، فقط خواهرهایم فکر می‌کردند من عاشق شده‌ام و با احساسات تصمیم به این کار گرفتم اما بقیه اعضای خانواده با این کار من نه تنها مخالفت نکردند بلکه با توجه به پیشینه اعتقادی من و خواسته ام برای راهبه شدن، آن را امری غیرمترقبه نمی‌دانستند از همه جالب‌تر مادربزرگم بود که اعتقاد داشت : خدا به ما افتخار داده است که با چنین فردی که از سرزمین پیامبران آمده است ازدواج کرده‌ای و بسیار خوشحال بود .

علاوه بر اینکه همسرم به من نماز خواندن را یاد داد و من محجبه شدم، کتابهایی دینی و کتاب‌هایی که پاسخ سؤالاتم را می‌داد برایم ترجمه می‌کرد؛ سفارت ایران در مکزیک به بعد از تشرف به اسلام کتاب قرآن به زبان اسپانیایی را به من هدیه داد و اینگونه به سختی با تحقیق و مطالعه دین اسلام را برگزیدم.

تحمل سختی‌های با تأسی از حضرت زهرا(س)

با شناخت از حضرت زهرا(س) و پاکی و تقید ایشان به مسائل دینی و تحمل سختی‌ها برای رضای خدا بود که در کشوری چون مکزیک من توانستم با تأسی از ایشان راه اسلامی را ادامه دهدم و سختی‌ها را تحمل کنم، سختی‌هایی چون نگاه و خنده مردم به خاطر حجابم و یا اخراج از محل کارم در شرکتی که مترجم زبان ژاپنی آنها بودم.

دختر اولم فاطمه زمانی به دنیا آمد که برای زایمان در بیمارستان بخاطر حجابم، تنش‌هایی را از سر گذراندم، فاطمه که 5ساله شد برای ثبت نامش در پیش دبستانی، همسرم گفت که برای تربیت درست و اسلامی بچه‌ها و همچنین راحتی آنها باید به ایران برگردیم تا بچه‌ها علاوه بر اینکه در فضای کاملا اسلامی بزرگ شوند به پوشش اسلامی عادت کنند اگر چه آنجا هم می‌شد حجاب داشت اما قطعا بچه‌ها از طریق جامعه اذیت می‌شدند ممکن بود که از دین، زده شوند.

ترک وطن برای داشتن یک خانواده سالم

جدایی از خانواده سخت بود مخصوصا اینکه من خانواده مهربانی داشتم که با هم رفت و آمد می‌کردیم، شاید بعضی‌ها فکر کنند که من سنگ‌‌دل هستم که از زادگاه و ماردم دور شدم اما برای داشتن یک خانواده سالم باید دین داشت، باید تصمیم می‌گرفتم در کنار خانواده خودم زندگی کنم و سختی بکشم یا اینکه به ایران بیایم و مسلمان زندگی کنم دوست داشتم فرزندانم در جایی رشد کنند و بزرگ شوند که مانند پدرشان اگر در کشوری دیگر هم زندگی کردند دین و آموزه‌های آن را رعایت کنندبه همین خاطر به ایران آمدم تا بچه‌ها در جای سالم تربیت شوند.

خدارو شکر فرزندانی خوبی دارم، دخترها و پسرها اهل هیئت هستند و دخترها هم به حجاب اهمیت می‌دهند من سخت گیری نمی‌کنم، چیزی مثل نماز خواندن، روزه گرفتن و رعایت حجاب اگر با علاقه و شناخت انتخاب شود قطعا در هر شرایطی هم رعایت می‌شود.

حجاب اجباری، کامل رعایت نمی‌شود

تجربه به من ثابت کرده است که خانواده‌هایی که به دخترانشان برای رعایت حجاب اجبار می‌کنند و دختر را وادار به حجاب می‌کنند موفق نمی‌شوند چرا که حجاب امری اجباری نیست و اگر اجبار در آن صورت گیرد کامل رعایت نمی‌شود.

چرا حجاب داشته باشیم؟ بیشتر سوال دانشجویانم

 من در دانشگاه آزاد اسلامی تهران تدریس زبان اسپانیای دارم، به عنوان مترجم در سابت اخبار آستان قدس رضوی را ترجمه می کنم؛ در صدا و سیما بخش برون مرزی مشغول به فعالیت هستم و در تمام این ساعات کاری چادری هستمو

می توانم بگویم به خاطر اینکه مسلمان شدم و حجاب دارم رابطه بسیار شیرین و صمیمی با همکاران و دانشجویانم دارم و در مورد حجاب با آنها صحبت می کنم؛ مهم ترین سوال بچه ها این است که چرا باید در ایران اصلا حجاب داشته باشیم و جلسه ای نیست که در سر کلاس باشم  و به صحبت های دانشجویان گوش ندهم با آنها در مورد روابطشان با جنس مخالف و ازدواج صحبت می کنم...  

بانوی چادری باید تمام رفتارش خوب باشد

من معتقدم که چادر زبان مشترک بانوان محجبه است، دل‌های آنها را بهم نزدیک می‌کند، آنها را از اظهار نظر دیگران در مورد خودش، نحوه لباس پوشیدنش محفوظ می‌کند و اینها فقط کمی از نکات مثبت چادر داشتن است.

اما کسی که چادر به سر می‌کند معرف " چادر" است، باید تمام رفتارش خوب باشد، به نظر من حجاب کامل فقط به چادر نیست بلکه باید همراه با پوشش بدن، خیلی چیزها دیگر نیز حجاب داشته باشند از طرز راه‌رفتن، پوشش و حتی صحبت کردن .

به نظر من کسی که حجاب چادر را به خوبی رعایت نمی کند باید نوع پوشش خود را عوض کند چرا که چادر برای زنان احترام به ارمغان می‌آورد و افراد جامعه به زنان چادری ارزش و احترام بیشتری قائل هستند و توقع بیشتری هم دارند. در واقع حرمت چادر است که به زن محجبه حرمت می‌بخشد ما در مکزیک ضرب المثلی داریم در این مفهوم که( تا آنجایی که خود را نشان می دهی و لباس می‌پوشی حجا (قدر و ارزش داری)  ) .

زمانی که انتخابی بجز چادر لازم است

رعایت حجاب در کشور اسلامی که زنان در آن الگوهایی مانند حضرت زهرا(س) و حضرت مریم(س) را دارند امری دور از ذهن نیست اما در کشوهای اروپایی می توان گفت که بانوان در عدم شناخت حجاب بی‌تقصیرند چرا که نه در مدرسه و نه در جامعه با این مفهوم آشنا نمی‌شوند مگر در خانواده‌های مذهبی چیزی در این زمینه شنیده باشند، پس برای ما که کشور اسلامی هستیم و باید معرف حجاب باشیم شایسته نیست که بانوان محجبه اما بدحجاب و یا خانم های بدحجاب داشته باشیم. افرادی که حجاب کامل را رعایت نمی‌کنند، اعتماد و اطمینان به نفس ندارند و برای جلب توجه این راه را انتخاب کرده اند .

زندگی در جامعه اسلامی راحت تر است

به نظر من کسی که حجاب دارد راحت تر زندگی می کند کمتر مورد اظهار نظر دیگران قرار می‌گیرد، مهم تر آنکه کسی که در جامعه اسلامی زندگی می‌کند زندگی راحت‌تری دارد، این تنها نظر من نیست، سایر دوستان و همکاران من هم این نظر را دارند که به خارج سفر می‌کنیم تحمل محیط، برنامه‌های تلویزیونی برایمان سخت می‌شود! مثلا در زمان‌های دور هم نشینی خانواده از تلویزیون  فیلم‌های نامناسب پخش می‌شود، در پارک هنگام قدم زدن با خانواده شاهد صحنه‌های مختلفی می‌شوی و یا مجلات با تصاویر مستهجن به راحتی در ایستگاه اتوبوس در دسترس است و ... این در زندگی بچه‌ها و زندگی خانوادگی قطعا اثرات نامطلوبی می‌گذارد.

چادر منجی آبروی دختری در آمریکا

بگذارید داستان واقعی از محافظت چادر از بانوان برایتان تعریف کنم، خانم هاجر حسینی اهل مکزیک و ساکن کشور آمریکا است او همراه خانواده اش از مبلغان دین اسلام و حجاب اسلامی در کشور آمریکا هستند، دختر این خانواده به اسم "زینب" که شاگرد ممتاز رشته روانشناسی در دانشگاه هاروارد است، روزی کنار خیابان برای رسیدن تاکسی منتظر ایستاده بود که 4 پسر مست با یک ماشین به سمتش می‌آیند، زینب با نزدیک شدن این مردها چادر را به خود محکم می گیرد و آن مردان مست با دیدن چادر او می‌گویند : برویم زود برویم ... این داستان نمونه‌‌ای از محافظت چادر از زنان است که باید قدر آن را دانست.

انتهای پیام/ ت



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 94/4/21 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک