سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست

 روزگاری نه چندان دور، کوچه و پس کوچه‌های شهر بعد از ظهرها مأمن حضور زنان با چادرهای سفید و سبدی از سبزی و پارچه‌ای برای گلدوزی بود، معابر باصفا و امن کوی‌ها و بن بست‌ها که اکثریت آن را هم محلی‌هایی نان و نمک خورده سر سفره‌های همدیگر تشکیل می‌داند، محلی برای همنشینی‌های عصرانه می‌شد. در این دور همی‌ها که تنها خرجش سلامی و علیکی بود، همه از حال یکدیگر باخبر می‌شدند و دست‌ها برای یاری نیازمندان در هم گره می‌خورد؛ دختران دم بخت، شوهر مناسب و پسران دختر مورد علاقه خود را به کمک بزرگترها پیدا می‌کردند؛ زندگی‌ها با وساطت بزرگ‌ترها از فروپاشی نجات پیدا می‌کرد و مادربزرگ‌ها با مثل‌ها و قصه‌ها سبک زندگی درست را چهره به چهره متناسب با فرهنگ بومی و لهجه‌های آشنا برای تازه عروس‌ها و تازه دامادها شاید هم برای کسانی که به تازگی مادرشوهر و مادرزن شده بودند، می‌آموختند.

 آن زمان که بچه‌ها در طول خیابان‌های فرعی هیاهوی گل کوچیک به پا می‌کردند و دختر بچه‌ها در گوشه‌ای دنج از راهروی خانه با پهن کردن زیلویی بساط عروسک‌بازی و خاله‌بازی راه می‌انداختند، آن زمان که دخترهای 12-10 ساله در حیاط خانه‌ها فارغ از هر گونه دغدغه‌ای لی‌لی و کش‌بازی می‌کردند، راه و رسم دوستی‌ها، همدلی‌ها و شریک شدن در غم و شادی را می‌آموختند در حالی که قسم راست شان "حضرت عباس(ع)" بود که چون و چرایی برای کسی باقی نمی‌گذاشت.
در آن زمان‌ها زنان بدون آنکه نامی از اقتصاد مقاومتی، مشاغل خانگی شنیده باشند، چرخ اقتصاد خانواده را با مفاهیمی چون قناعت و دست درآمد از هنرهای دستی چون جوراب بافی، قالی‌بافی، ترمه دوزی، خیاطی و شیرینی پزی.. می چرخاندند و سال‌ها قبل از آنکه دختر به سن ازدواج برسد جهیزیه او را تهیه می‌کردند... مادرها با پول کارگری شوهر و دست رنج هنر خود معجزه می‌کردند.

اگر چه آن روزها زنان در عرصه فعالیت‌های اجتماعی، علمی و فرهنگی در قد و قامت یک زن مسلمان ایرانی هنوز خود را ثابت نکرده بودند اما از بُعد ایفای نقش مادری، همسری و فرزندی برای پدر و مادر خویش؛ کارنامه‌ای درخشان داشتند و همین کارنامه درخشان بود که بنیان خانواده را مستحکم و خانه را محلی أمن برای شوهر و فرزندان می‌کرد. دعای خیر پدر و مادر وقتی با همنشینی‌ها و صله رحم توأمان می‌شد هر مشکلی را برطرف و هر پیش‌آمدی را به خیر و خوشی تبدیل می‌کرد.
اما آنچه پری‌روزها از آن تحت عنوان "تهاجم فرهنگی" یاد می‌کردیم و دیروز آن را " ناتوی فرهنگی" نامیدیم و امروز هم با " نفوذ فرهنگی" آن دست و پنجه نرم می‌کنیم، کوچه‌های باصفا را به شهرک‌هایی سنگی و آجری تبدیل کرده است، گل کوچیک‌های پسرانه در بازی‌های رایانه‌ای تک نفره خلاصه کرده و بلایی بر سر ما آورده است که دخترها مادری را در غیاب مامان برای " پو" و با " پو" انجام می دهند!.

    



گویی آن دست‌های نامرئی که قصد فروپاشی نظام اجتماعی و خانوادگی ما را داشتند در نخستین اقدام عزم خود را برای تغییر نگاه به ( زن، همسر، مادر و خانواده ) جزم کردند به نحوی که بانوان از سنگر خانواده طوری منفک شدند که در حداقل تصور ممکن، بوی خوش چای تازه دم دیگر به ندرت مشام اعضای خانواده را می‌نوازد! فرزندان سبک و سیاق زندگی را از اینترنت می‌آموزند و صله رحم به اندازه چتی بین دو ایستگاه مترو صورت می‌گیرد! پسرها و دخترها در بنگاه‌های مجازی همسریابی به دنبال شریک زندگی هستند و به قولی « دنیا را اگر آب ببرد آنها را خواب برده است.»

نکته مهم این است که جامعه ایرانی این مسیر را با سرعتی باور نکردنی طی کرده و برای رسیدن به چنین مرتبه‌ای از حضور اجتماعی! چه بسا ارزش‌های زیادی را زیر چرخ‌هایی تحت عنوان "مشارکت اجتماعی زنان" له کرده است.

نویسنده در این مقاله در صدد نفی حضور اجتماعی زنان و اهمیت آن برای نیل به پیشرفت و توسعه کشور نیست بلکه از دریچه‌ای به این مقوله می‌نگرد که خانه و خانواده را فدایی عنوان پرطمطراقی به اسم " مشارکت اجتماعی زنان " کرده‌ایم، خانواده‌ای که امروز طول عمر آن قریب 5 سال شده است و رکود شکستن پایه‌های آن به کمتر از یک ماه رسیده است.  

خبرنگاران به دنبال خانواده‌های موفقی هستند که طول زندگی مشترکشان به بیش از 30 سال رسیده است و بیش از 5  فرزند موفق را به جامعه تحویل داده اند! واحدهای خبری طوری از زندگی و سبک زندگی مادرها و مادربزرگ‌ها صحبت کرده و یادش را به خیر می‌کنند که گویی از چندین سده قبل روایت می‌کنند!

 
حسین حسینی تبار، محقق و کارشناس ارشد جامعه‌شناسی معتقد است: « یکی از تحول‌های اخیر در عصر مدرنیته، تبدیل خانواده‌های گسترده به هسته‌ای و حتی تک عنصری است. اندیشه زندگی غرب و فرهنگ آن - که خود را با نام فرهنگ پیش رو در مقابل فرهنگ پیرو دیگر کشورها، نمایان کرده است- معتقد به سبک خاصی از زندگی است که متأسفانه بازپروری نشدن این گونه مسائل و تفهیم آسیب‌های ناشی از آن، برای جامعه ی سنتی ما، مشکل‌های زیادی پدید آورده است! شهرهای مدرن‌زده شده کشور ما، الگوی خانوادگی خود را از فرهنگی می‌گیرند که تصور و خیال آن‌ها به زعم علامه جعفری، یک فرهنگِ پیرو است؛ به طوری که با تأکید بر فردگرایی، خاص‌گرایی و نفع گرایی، شکل نوینی از خانواده را در عصر جدید پدید آورده است که گاهی خانواده‌های هم خوابه یا تک عضوی را هم شامل می‌شود.

 نهاد خانواده‌ای که در گذشته  نه چندان دور، مأمن حیات و مرگ اعضای خود بوده و برای فرد، سرمایه ی اجتماعیِ عظیمی بوده، امروز به یک یا دو فرزند با والدین یا با یک والد بدل شده است.
حذف فیزیکی، روحی و روانی بسیاری از کارکردهای آشکار و پنهان است که فرد در دایره ی روابط خویشاوندی آن را تجربه می کرد. حقیقت این است که خانواده ی امروزِ جامعه ی ما، نگاهی به حفظ آرمان ها و ارزش های گذشته ی خانواده ندارد؛ بلکه نگاهش به سمت فرهنگ مسمومی است که غرب آن را در جهان گسترده است. در آخر این که دور شدن از کارکردهای نهاد خانواده، سبب شده تا انحراف ها و آسیب ها- که در درون خانواده حل می‌شده یا این که پیش نمی‌آمده است- به مجراهایی واگذار شود که چندان کارآیی لازم را ندارند و نمی‌توانند مانع فرد، از بروز آنها شوند.»



یکی از ارزش‌ مشارکت‌های اجتماعی و حضور زنان در عرصه‌های فرهنگی، هنری و .. توجه به آداب و رسوم معاشرت و حفظ حیا و عفت زنان بود، چیزی که به تنهایی ستون مستحکم امنیت روانی و ناموسی را برای جامعه محقق و در پس آن موفقیت های فردی و اجتماعی، رخ نمای می‌کرد.

این قصه نیست که زن ایرانی چه در دوران اسلامی و چه در دوران پیش از اسلام، زیبایی خود را در حصر همسر درآورده بود و آنچه را که باید برای او عرضه می‌کرد برای غیر به نمایش نمی‌گذاشت!

این یک تصویرسازی ذهنی نیست که بانوی ایرانی؛ ساعاتی قبل از آمدن شوهر در کنار آیینه خود را به زیباترین صورت ممکن می‌آراست و سفره‌ای از غذاهای جسمی و روحی برای همسر خود آماده می‌کرد.  اما امروز این روایت زیبا به داستانی تبدیل شده است که از زیبارویان و خالقان آن به عنوان " امل "، " عصر حجری"، " مطبخی" و .. یاد می‌شوند چرا که زنان در اندیشه‌های مستعمل غربی چنان گرفتار شده‌اند که «فرهنگ نیمه برهنگی» شاید هم بهتر است بگوییم «فرهنگی بدپوششی» را با عرضه نسبی زیبایی‌های خود به تثبت رسانده‌اند.



فرهنگی که مانند چاقویی دو لبه برایشان عمل می‌کند و زنان را دائم در جنگی علیه خانواده به جان هم انداخته است و خود غافل از آن هنوز برای خرید چند دقیقه‌ای از فروشگاه محل ساعتی را پشت میز  آرایش می‌گذرانند تا علاوه بر دل خود! برای رهگذران نیز متناسب با سلیقه و مد امروزی آرایش کرده باشند. به نظر می رسد برخی از زنان نه برای داشتن ظاهری آراسته و نه برای دل خودشان که برای تحریک جنس مخالف پا به خیابان ها می گذارند و فستیوال خیابانی از بدپوششی را به نمایش می گذارند.

اگر بانوی ایرانی برای بالا بردن میزان مشارکت اجتماعی‌اش، خود را ملزم به رعایت نکاتی اخلاقی کند نه تنها در جامعه فضا برای حضور ایمن و تأثیرگذار او باز خواهد شد بلکه پیکره جامعه با وجود نیمی از اعضای فعال خود قطعا هر آنچه فکرش را بکنید مقدرتر می‌تواند به سوی پیشرفت و تعالی همه جانبه پیش رود.

انتهای پیام/ت



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 95/12/9 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک