سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست


هر روز صبح رأس ی ساعت از خانه خارج می شوم . تا انتهای خیابان راهی طولانی در پیش ندارم و دقایقی بعد در صفی که دوستانم در راه چشم انتظاری سرویس بسته اند می ایستم.

این کار هر روز من کارمند است. وقتی از خانه خارج می شوم با دعای خیر مادرم و فاتحه ای برای پدر که امیدم به دعاهای آسمانی اوست؛ چشمم به باغچه ای کوچک اما پاییز زده دردل بهار می افتد!

 

باغچه ای کوچک که به دست فراموشی سپرده شده است؛ هر روز دلم برایش می سوزد و هر روز با خود می گویم : ای کاش چند شاخه گل همیشه بهار برای این باغچه کوچک بخرم و باغبانی ام را به رخ همسایه های بی فکر بکشم!


این هم انتهای دل سوزی هر روزه من که تازه فکر می کنم از دیگران بیشتر به طبیعت پیرامونم اهمیت می دهم! 22 روز از این میزان دلنگرانی ام برای باغچه در فصل بهار می گذشت که امروز چشمم به مهمانی ناخوانده روشن شد.



گل کوچکی که نمی دانم بذرش از کی در دل خاک پنهان شده بود هر چند دیر هنگام اما با طراوت و زیبا سر از دل خشک خاک باغچه بیرون آورده بود! از امروز این گل زیبا به  همسایه ها سلام خواهد کرد و من باز به سبک روزهای گذشته فقط می اندیشم همسایه های که به فکر نیستند باید آبیاری اش کنم تا خشک نشو.


اما؛

کاش باران ببارد!.... ای کاش دیر نکند



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 97/1/22 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک