سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست

 کیمیا" سریالی که نمی توان آن را برداشتی درست از نقش زنان در انقلاب و شاخصه های زنان انقلابی دانست. "کیمیا" دختر دهه نودی اما برگشت داده شده به دهه 50! "کیمیا" نماد یک دختر امروزی که گویی با یک ماشین زمان به گذشته پرتاب شده و سعی دارد برای مردمان آن زمان به بدترین شکل ممکن ادای انقلابی بودن در آورد.

                                                                   

در این نقش بازی کردن نه فیلم نامه ظرفیت دارد و نه بازیگر پیشینه و اعتقاد؛  تمام تلاشش  بر پایه  یک دست لباس سارافون جذب، روسری و صد البته آرایشی غلیظ است که با آنها نقش پُر رنگ یک دختر انقلابی را با تمام مناسبات رفتاری دختر امروزی به نمایش گذاشته است.

"کیمیا"ی عاقل، "کیمیا"ی جست‌جوگر، "کیمیا"ی تازه عروس انقلابی! کسی است که فردای ازدواجش با پسری که نمی‌داند بخاطر پیداکردن تکیه‌گاه یا از روی جبران خوبی یا لجبازی با رقیب عشقی، سر سفره عقدش نشسته با بدترین نوع آرایش و پیرایش در خارج از خانه با پسر همسایه یا همان رقیب عشقی به طعنه حرف می‌زند.

"کیمیا" زن سرسختی که برخی کنجکاوی هایی بی جا،  تعقیب و گریز تنها مؤلفه انقلابی بودنش است!  تفسیر افتضاحی از زن دهه 50 است که  خودسرانه عمل می کند، عاشق می شود، تصمیم به ازدواج می گیرد، قهر می کند، طلاق عاطفی می گیرد و دوباره به سوی خانه بر می گردد و  بار دیگر تصمیم به جدایی را به عمل تبدیل می کند!

بازیگر نقش اول سریال کیمیا ، دختر  انقلابی! هیچ‌گاه درست و حسابی بر سجاده نماز قرار نگرفته است ،هیچ‌گاه پوشش یک دختر انقلابی و مؤمن را نداشته است، هیچ‌گاه در پس لوس بازی‌هایش نتوانست ادای یک دختر مستقل و فهمیده را در بیاورد، تصمیم گیری های درستش به مراتب کمتر از تصمیمات نادرستش است، هیچ‌گاه احترام پدر و مادر در تصمیماتش دیده نشده است و فقط او به زبان عاشق پدرش بوده ؛ پدری که حتی سعی نکرد به اندازه 2 سال تا آمدنش ازدواج خود را به تأخیر اندازد  و با این همه دلدادگی افسردگی بگیرد!

و این فیلم فقط و  فقط توهین به دختران انقلابی و شعور مردم بود، به تمسخر گرفتن وجه زن مبارز انقلابی، خط بطلان کشیدن به فرهنگ ها و باید ها و نبایدهای قریب 40 سال پیش درست اوایل انقلاب اسلامی !

 

زن انقلابی دهه 50 زنی است که همدوش مردان وارد عرصه های سیاسی و اجتماعی می شود، آنقدر پخته عمل می کند و آنقدر ظریف به همه چیز نگاه می کند که نه تنها خود را به خطر نمی اندازد بلکه دیگران را نیز از خطر و اشتباه دور می کند.

زن انقلابی دهه 50 پوشش آنقدر هست که روسری بلندی حداقل زیینت حفظ حجابش باشد.

زن انقلابی دهه 50 شناخت و بصیرتش نسبت به آرمان هایش آنقدر هست که بداند چه کسی را برای ازدواج انتخاب کند و چگونه لباس بپوشد و نشست و برخاست داشته باشد.

از این موارد که بگذریم وارد  فاز جدید این سریال می شویم آنجا که کیمیا به اشتباه خود پی می برد. ناگاه بعد از شکست عشقی و برچسب مطلقه خوردن ای وای "کیمیا" حجاب برتر را کشف کرد، بله این نگاه کارگردان است زن شکست خورده که نباید خوش پوش و زیبا و آرایش کرده باشد.!و این تکرار توهین به زن چادری است؛ شاید هم یک پیام دارد که ما نمی دانیم!

سریال جایی با سکته فرهنگی دیگری روبه رو می شود که  "نرگس" دوست "کیمیا" که از قبل وِرد عاشقی و محبت "پیمان" را در گوش دوستش زمزمه می‌کرد و او را از ازدواج با " آرش" برحذر می‌‌داشت و صدالبته طعنه‌های زیادی هم در بخشی از فیلم از کیمیا شنید! حالا در مقام یک دوست تحصیل کرده، سنگ کیمیای مطلقه دهه 60 را به سینه می‌کوبد و  پسرخاله اش را که حداقل یک چهره انقلابی را به نمایش گذاشته است، مجرم ازدواج ناموفق کیمیا می داند و از او می‌خواهد تکلیف کیمیا را روشن کند.!

و صد پله متعجبانه‌تر اینکه " پیمان خان" مرد دهه 60 زنی مطلقه که به عشق او پاسخ مثبت نداده و حال با بچه‌ای شش ساله زندگی می‌کند، با نگاه به ازدواج در سال های کنونی برای زندگی می‌پسندد.

البته " نرگس" انقلابی هم در پس مبارزات خود عاشقی داشت، سینه چاک و او هم نرد عشق می باخت در مبارزاتش......این نگاه یک نویسنده به بچه های انقلاب است، جوانانی که نمی دانند عاشق اند یا انقلابی! نکند نویسنده سعی داشت بگوید  " پیمان " و " فرشید" مشتی نمونه از خروار مردان انقلابی بودند که در پس مبارزات انقلابی چشمی هم به دختران داشتند شاید هم وقتی به این راحتی با هم صحبت می کنند دوست پسر و دختر بودند!

تمام نکته اینجاست که این قصه ضعیف که سعی دارد در پس عاشقانه‌های کیمیا  خود را در خانه‌ها جا دهد اگر بیش از این ادامه یابد قطعا باید "پیمان" در جنگ کشته شود و دوباره عشقی جدید و ایثاری جدید از سوی کیمیا تا دنباله این سریال را بشود نگاه کرد...

توجه به این نکات کمترین تویع از دست اندرکاران سریالی است که طولانی ترین زمان ساخت را به خود اختصاص داده است، اینکه مراقب باشد که روسری بازیگران زنش، روسری های مد امروز یعنی، دهه 90 نباشد. لوازم آشپرخانه و پرده اتاق ها مد امروزه نباشد! تکه کلام هایی که امروز جوانان برای هم به شوخی خرج می کنند از دهان بازیگران این فیلم خارج نشود! ...

کاش نویسنده و کارگران و تهیه کننده و اصلا کلیت سازمان صدا و سیما این را قبول داشتند که فیلم‌ها و داستان‌های آنها برای نوجوانان که هنوز واقعیت زندگی را به درستی درک نکرده‌اند و گرسنگی نچشیده‌اند که عاشقی یادشان برود، یک الگو است و از این پس هر دختری می‌توان فکر کند برای تهییج رقیب خود، انتقام، پیدا کردن یک تکیه‌گاه یا هر چیز دیگری باید دلباخت و اگر اشتباه کرد، قطعا مردی خواهد بود که از قبل او را دوست داشته و با شکستش دوباره به سمت او برمی‌گردد ، چرا که کیمیای قصه  شبکه 2 اینگونه سرنوشتش رقم خورد و در پس هم داستانی واقعیتی است و صد پله بدتر که اگر زن جوانی  فکر کند در کنار همسرش همیشه مردی هست که از نوجوانی او را می‌خواسته و حاضر است اگر زندگی‌اش بهم خورد او را به زیباترین شکل ممکن عقد خود کند.!

و قطعا پسران هم با الگوبرداری از " پیمان" توقع دارند خانواده‌هایشان در برابر انتخاب آنها که می‌تواند یک بیوه زن با بچه‌ای شش ساله باشد سرتعظیم فروآورده و با او پیوند زناشویی ببندند و قطعا هم تا آخر عمر پشیمان نخواهند شد....  

یک کلام سریال ضعیف " کیمیا" به مسلخ بردن نگاه، سبک زندگی و شاخصه‌های یک دختر انقلابی است .

انتهای پیام/ غ

 



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 94/10/22 توسط منیره غلامی توکلی
شروع فاز بیمارستانی سریال مهدی هاشمی

مجرمی با غده‌ای خطرناک، پای شکسته و مشکوک به پروستات!: رد مال نمی‌کنم

 سریال دادگاه مهدی هاشمی که الان باید او را - به جرم ایفای نقش محوری در فتنه 88 و برخی پرونده‌های مالی - زندانی بند 7 زندان اوین نامید، از دیروز تا به حال وارد فاز بیمارستانی شده و این درحالی است که فازهای قبلی در دادگاه‌، زد و بندهای سلولی، اعلام عدم تمکین از اجرای رد مال و ...  هر کدام به فاصله اندکی به اتمام رسیده است.

نقدی که بر این قسمت سریال وارد است، عدم هماهنگی بین فیلمنامه نویس، کارگردان، بازیگر و عوامل پشت صحنه است به طوری که آن را از یک ژانر اجتماعی – اقتصادی به یک ژانر طنز تبدیل کرده است.

در حالی که وحید ابوالمعالی در گفت‌وگو با ایسنا و باشگاه خبرنگاران جوان ضمن تأیید خبر بستری شدن مهدی هاشمی علت آن را وجود غده‌ای خطرناک در شکم نامبرده عنوان می‌کند و می‌گوید که وی، دیروز – دوشنبه – تحت عمل جراحی با بیهوشی کامل قرار گرفته و غده به طور کامل از بدن وی خارج شده است و منتظر جواب پاتالوژی هستیم، علیزاده طباطبایی وکیل مدافع دیگر مهدی هاشمی گفته که موکلش هفته گذشته در زمان ورزش در زندان دچار مصدومیت شده و به بیمارستان منتقل شده است.

در رد صحبت‌های طباطبایی، ابوالمعالی خبر می‌دهد که هفته گذشته موکلم از ناحیه پا دچار مصدومیت شد که با مداوای سرپایی به زندان بازگشت!

از سویی دیگر خبرگزاری میزان دیروز درباره علت بستری شدن مهدی هاشمی از قول یک منبع آگاه قضایی نوشت که پای مهدی هاشمی در بازی والیبال پیچ خورده است و مشکوک به شکستگی است. در هنگام مراجعه وی به درمانگاه بیمارستان زندان اوین، وی مستنداتی از یک بیماری پیشین ارائه و خواستار اعزام به بیمارستانی خارج از زندان می‌شود. با موافقت مقام قضایی با معاینه مهدی هاشمی در خارج از زندان وی به بیمارستانی منتقل و در معاینات مشکوک به ابتلا به بیماری پروستات تشخیص داده شد.

تا ایجا مهدی هاشمی که صبح روز دوشنبه کلکسیونی از امراض را با خود به همراه دارد با غده‌ای خطرناک در شکم، پایی آسیب دیده و احتمال عارضه پرستات وارد بیمارستان شده و عصر همان روز منتظر جواب پاتولوژی است!

چیزی که منتقدان این بخش از فیلم‌نامه بر آن نظر دارند، کپی‌برداری دو فاز بیمارستانی قبل و بعد از دادگاه است! ماجرا از این قرار است که 28 آبان سال 1391 رجانیوز از فضاسازی رسانه‌ای مدعی ناراحتی قلبی مهدی هاشمی برای توقف روند تحقیقات، آزادی و ناتمام ماندن پرونده مهدی هاشمی خبر می‌دهد و می‌گوید: یکی از کارکنان بیمارستان دی که مهدی هاشمی در آن بستری است به خبرنگار رجانیوز گفت: در حالی که مهدی هاشمی به بهانه بیماری قلبی در این بیمارستان بستری شده و قرار است در روز پنجشنبه تحت آنژیوگرافی قرار بگیرد، امروز علاوه بر غذای معمول بیمارستان که برای بیماران تهیه شده و طبق برنامه غذایی جوجه کباب بود، دو عدد دیزی چرب نیز که توسط همراهان وی تهیه شده بود، به عنوان غذای روزانه مصرف کرده است. این در حالی است که همراهان وی بسته‌های بزرگی از چیپس و پفک نیز برای او تهیه کرده اند تا به عنوان بیمار قلبی، یک روز پیش از آنژیوگرافی آنها را مصرف کند!

 به هر حال شاید این بار مهدی هاشمی در پس اعلام عدم تمکین از رأی دادگاه در رد مال و پرداخت جریمه نقدی به بهانه اینکه حکم صادرشده را قبول ندارد! دلش برای مادر و پدر و تک تک خانواده، تنگ شده است و اقسام بیماری‌ها را گرفته و همه به ویژه وکیلان خود را گیج کرده است که شکمش درد می‌کند، پرستات دارد و پایش در ورزش آسیب دیده است ... . به هر حال با توجه به این همه اخبار ضد و نقیض در بستری شدن یک مجرم می‌توان پیش‌بینی کرد که شاید مهدی هاشمی دچار هرسوانه شده است! که در این صورت هم باز باید جریمه نقدی و رد مال را بپردازد. شاید وی احساس کرده که نیاز به مرخصی دارد، شاید در محیط شلوغ نمی‌تواند فکر کند و نقشه بکشد و نیازمند به مکانی مجهز و با سرویس‌دهی مطلوب برای مشاوره گرفتن دارد، شاید و شاید... شاید هم بیمار است فقط از نوع هرسوانه.

و سوال مهم اینجاست آیا می‌شود از این قضیه بهره‌بردای سیاسی کرد و با عنوان اینکه پسر خانواده هاشمی در زندان است آن هم بدون تقصیر و بی گناه! و به چنین امراضی نیز مبتلا شده، آیا روا نیست که ملت به برادر و خواهرش رای دهند؟!

این خانواده مظلوم در هنگام بیماری فرزند نیز باید از او با یک گروهی از محافظان به ویژه یک محافظ در داخل اتاق، دیدار و ملاقات کنند... به هر حال در آخر کلام نمی‌دانم چرا به یاد این داستان افتادم که پسری را به آهنگری بردند تا شاگردی کند، استاد گفت: «دم آهنگری را بدم» شاگرد مدتی ایستاده دمید، خسته شد؛ گفت: «استاد اجازه میدی بنشینم و بدمم؟» استاد گفت: «بنشین» باز مدتی دمید و خسته شد، گفت: «استاد! اجازه میدی دراز بکشم و بدمم.!» گفت: «دراز بکش و بدم»؛بعد از مدتی باز خسته شد؛ گفت: «استاد اجازه میدی بخوابم و بدمم؟» استاد گفت: «تو بدم، بمیر و بدم».

به قلم: منیره غلامی توکلی

انتهای پیام/غ



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 94/10/22 توسط منیره غلامی توکلی

یکی از روایت‌های جالب در مورد شهادت امیر این است که آیت الله محمدعلی اراکی بازگو می‌کند ومی گوید که در خواب امیرکبیر را دیده است که جایگاه رفیعی در عالم برزخ داشته است.

 

 گریه امیرکببر

سبب آن را می‌پرسد و امیر پاسخ می‌دهد:"با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم می‌رفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی‌خان! دو تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین  علیه السلام آمد و گفت به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.

روزی که امیر کبیر گریه کرد

بیست و هشتم ماه ربیع‌الاول سال 1264 قمرى به امیر اطلاع دادند که در همه‌ شهر تهران و روستاهاى پیرامون آن فقط سى‌صد و سى نفر آبله کوبیده‌اند. در همان روز، پاره دوزى را که فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که براى نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده مى‌شود. امیر فریاد کشید: واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده‌اى باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم.. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمى‌گردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز

چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گریستن کرد...

در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانى امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالى از بیمارى آبله مرده‌اند. میرزا آقاخان با شگفتى گفت: عجب، من تصور مى‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هاى‌هاى مى‌گرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، براى دو بچه‌ى شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست

امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.

میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند

امیر با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم.. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس‌ها بساطشان را جمع مى‌کنند. تمام ایرانى‌ها اولاد حقیقى من هستند و من از این مى‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.

انتهای پیام/ غ



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 94/10/20 توسط منیره غلامی توکلی

سریال انتخاباتی خانواده هاشمی به کجا ختم‌می‌شود؟/رأی‌آوردن؛مسئله‌این‌است

iانتخایات و خانواده هاشمی


«اگر تقلب شد بریزید توی خیابون‌ها" این توصیه عفت مرعشی به  هوادارانش – شما به خوانید اختلال‌گران -  در جریان انتخابات 22 خرداد سال 88 است. یک صدور فرمان برای آشوب و بلوای خبایانی بود.

4 سال بعد فاطمه هاشمی که این دوره برای نمایندگی مجلس شورای اسلامی ثبت نام کرده است، در پاسخ به سؤال خبرنگاری مبنی بر اینکه پیروز انتخابات به نظر شما چه کسی است، گفت: «پیروز انتخابات آن کسی است که ما به او رای می‌دهیم. »!! و این پیشگویی اگر به نتیجه دلخواه نمی‌رسید قطعا باز مادر عفت پای هوادارانش را به خیابان‌ها می‌کشاند!

و امسال محسن و فاطمه هاشمی با یکدیگر برای نامزدی نمایندگی مجلس شورای اسلامی ثبت‌نام کرده‌اند و در یک حضور دوستانه در صورت تأیید صلاحیت یکی از آنها به نفع دیگری کنار می‌رود.

البته این شرکت هم بدون حاشیه نبوده است و فاطمه هاشمی در گفت وگویی با با روزنامه جهموری اسلامی پیامی برای طرفداران خود صادر کرده است که دختر کو نشان دارد از مادر ... «اگر ردصلاحیت‌ها گسترده باشد به طور قطع مردم نسبت به این مسئله ناراحت خواهند شد و عکس‎العمل نشان خواهند داد.»

فقط در این جمله ابهام اینجاست که اگر رد صلاحیت‌ها گسترده باشد یعنی اگر خانواده هاشمی رد صلاحیت شوند!؟

آیا گستردگی رد صلاحیت‌ها در جغرافیایی حضور خانواده هاشمی و رد صلاحیت آنها در انتخابات می‌گنجد؟!

البته گویی این گونه مصاحبه کردن و نظر دادن نوعی پازل است که اگر کنار هم قرار بگیرد پیام نهایی را به مخاطبان می‌دهد، وی در گفت وگو با خبرنگار ایسنا نیز پیامی دیگر می‌دهد مثل همان پیام تقلب انتخاباتی سال 88!  اما اینبار با ترفندی دیگر که « امیدوارم رد صلاحیت‎ها غیراخلاقی نباشد»! سؤال اینجاست که مگر تا کنون شورای نگهبان رد صلاحیت غیراخلاقی هم داشته و سابقه این امر در تاریخ انتخابات ایران وجود دارد؟ مگر باز هم داستان فتنه 88 را به میان بکشیم...  شاید هم پیش‌بینی رد صلاحیت احتمالی خانواده هاشمی نشان از بداخلاقی سیاسی در گزینش یا رد صلاحیت  داوطلبان است و اگر چنین باشد همین یک جمله می تواند دست مایه زیر سوال بردن شورای نگهبان باشدو سلامت عملکرد آن باشد، چون قطعا این خانواده از سوی دولت رد نخواهند شد!!

و درست بعد از ارسال تمام این پیام‌ها که در قالب تهدید و ابراز امیدواری و ... صادر شد در پاسخ مستقیم به این سؤال خبرنگار که اگر رد صلاحیت شوید واکنش شما چه خواهد بود، می‌گوید: «حتما تمکین خواهیم کرد.» جمله‌ای که نشان از قانونمداری،نشان از اخلاق انتخاباتی دارد، عملکردی که با توجه به سابقه حضور انتخاباتی و عکس العمل این خانواده و طرفداران آنها در برابر قانون کمتر به چشم خورده است.

                        خاندان هاشمی

آیا به راستی خانواده هاشمی رفسنجانی نمی‌توانند پیش‌بینی کنند که مسیر بررسی صلاحیت‌شان برای ورود به مجلس شورای اسلامی به کجا ختم خواهد شد؟ اگر مشکلی وجود ندارد چرا نظریه پردازی، تهدید در خصوص ردصلاحیت و اگر هم مشکلی وجود دارد چرا ثبت نام برای نمایندگی مجلس شورای اسلامی ؟! اگر خودشان نمی‌توانند حدس بزنند دوستان و نظریه‌پردازان نزدیک به آنها که پیش‌بینی‌هایی لازم را کرده‌اند.  آیا خانواده هاشمی وقعی به این پیشبینی‌ها خواهند گذاشت؟ آیا درصورت رد صلاحیت جبهه گیری‌شان همان « تمکین است» یا به « تهدید و فشار و تهییج افکار عمومی روی می‌آورند و باز هم قضایایی دیگری را وارد مسیر انتخابات می‌کنند؟

جواب چرایی رد صلاحیت خانواده هاشمی و قطعا بعد از آن عکس العمل این خانواده را  همین آقای صادق زیباکلام در هفته‌نامه تماشاگران امروز داده است: « در مورد ورود خاندان هاشمی به انتخابات مجلس باید گفت اولا به احتمال خیلی زیاد حداقل دو نفرشان، یعنی آقای مهندس محسن هاشمی و خانم فائزه هاشمی رد صلاحیت خواهند شد.

خانواده هاشمی

وقتی که محسن هاشمی برای شورای شهر رد صلاحیت بشود دیگر برای مجلس که علی‌القاعده این اتفاق خواهد افتاد. پس احتمال تأیید صلاحیت محسن هاشمی خیلی خیلی کم است. خانم فائزه هاشمی هم که یقینا صلاحیت‌شان رد خواهد شد. خانم فاطمه هاشمی ممکن است ناپلئونی نمره بیاورد و صلاحیت‌شان تأیید بشود. تنها کسی که از این چهار نفر کمی وضعش نامشخص است آقای یاسر هاشمی، فرزند کوچک آقای هاشمی است. البته ایشان هم ممکن است به‌خاطراین که فرزند آیت ا... هاشمی است رد صلاحیت شود....   آنها خواهند گفت که چرا اصلاً باید فرزند یک چهره و شخصیت سیاسی در انتخابات شرکت کند... آنها با غوغاسالاری سعی می‌کنند به مردم بگویند که اشرافیت و زیاده‌خواهی خواندان هاشمی را ببینید.»

اما در کنار این پیش بینی‌ها اگر بنابر گفته آقای زیبا کلام خانم فاطمه هاشمی ناپلئونی نمره بیاورد، به قولی از مرحله اول جَستی بزند در قبال رأی آوردن و یا نیاوردن از صندوق چه عکس‌العملی نشان خواهد داد؟ اگر قرار باشد چون سنوات گذشته اسمی از صندوق تهران خارج شود که خانواده هاشمی به آن رای داده باشند! این اتفاق نیفتد فرمان « تقلب شد بریزید توی خیابون‌ها" » صادر خواهد شد؟

انتهای پیام/ت



نوشته شده در تاریخ شنبه 94/10/19 توسط منیره غلامی توکلی


حجاب و عفاف، قدرت برتر و نرم مردم ایران به ویژه زنان ایران است و اهمیت و تأثیرگذاری آن به جهت اصالت و قدمتی است که در خون و ریشه مردم این سرزمین دارد از در روزگار امپراطوری ایران گرفته تا زمان ایران اسلامی...

 توطئه قلدر، همچنان ادامه دارد

 

زنان و مردانی که به خاطر خصلت‌های نیکوی جوانمردی و پاکدامنی، نجابت، اصالت، سلخشوری و آزادگی به " آریایی" ملقب شدند، هرگز در تاریخ خود نه اهل تجاوزگر سیاسی بوده‌اند و نه افسارگسیخته فرهنگی، اما شدیدترین برخوردها را با متجاوزان به فرهنگ و عفت خود در تاریخ ثبت کرده و آن را چون گوهری گرانقدر با قدمت  8 هزار ساله حفظ کرده‌اند.

 

حجاب و عفاف به عنوان بخشی از شناسنامه فرهنگی، به عنوان یک کالای فرهنگی – صادراتی مردم ایران، یکی از مهم‌ترین مفاهیمی است که حجابی که برای زن و مرد ایران عفت، سلامت روح، سلامت تن و در نهایت سلامت اخلاق به همراه دارد خون‌بهای تعرض به آن جان متجاوزان و متدعیان خواهد بود.  

بیش از یک قرن پیش، طبل بد آواز کشف حجاب در ایران نه از بین خانواده‌ها اصیل بلکه از بین اشراف به صدا در آمد، اشرافی که با شناخت دنیای صنعتی غرب، راه پیشرفت و برون رفت از ایرانی غیرصنعتی و پیشرفته را در ظاهر بی حجاب غربیان می‌دیدند، به واقع نخستین نشانه‌های کشف حجاب در دربار ناصرالدین شاه قاجار و محافل روشنفکری که از آن دوران رونق گرفت؛ دیده شده است. سفر اروپایی ناصرالدین شاه تجربیاتی را برای او به همراه داشت که کشف حجاب را می توان یکی از ثمرات پدیده آشنایی وی و سایر تجددخواهان با فرهنگ و نوع پوشش زنان اروپایی دانست.

ضدفرهنگی که با مقاومت شدید خانواده‌های ایرانی رو به رو شد تا اینکه رضاقلدر آن را به روز ضرب و شتم زنان محجبه ایرانی به خرد فرهنگ اصیل ایران داد. لقمه‌ای که هرگز بر سر سفره فرهنگی خانواده‌های ما برای خود جایی باز نکرد و غم ورود این مهمان متجاوز ردی از اشک و خون بر چهره ایرانیان جاری کرد.

فی المثل در تاریخ آمده است : ( هفدهم دیماه 1314در این روز که در زندگانی زنان ایران اهمیت بسزائی دارد شاه به دانشسرای عالی رفت تا گواهینامه فارغ التحصیل ها را بدست خود به دانشجویان بدهد، ملکه ایران و دو دختر بزرگش که با لباسی اروپائی و بدون حجاب بودند همراه شاه به دانشسرای عالی آمدند.

... شاه چنین گفت: «من بی اندازه خوشحالم زنانی را در اینجا می بینم که در نتیجه تحصیل و آموختن دانش آمده اند وضع و موقعیت حقیقی خود را به ببینند، حقوق و منافع خودشان را بهفمند. همان طوری که خانم تربیت خاطرنشان ساخت زنان کشور ما به علت کنار ماندن از جامعه قادر نبودند استعداد و لیاقت ذاتی خود را نشان دهند. در حقیقت من باید بگویم آنها قادر نبودند استعداد و لیاقت ذاتی خود را نشان دهند. در حقیقت من باید بگویم آنها قادر نبودند وظیفه ای را که نسبت به کشور محبوبشان بر عهده داشتند انجام دهند و با خدمت و صمیمیت خود را آن طوری که باید و شاید بشناسانند اما در حال حاضر علاوه بر حق شخصی مادری می توانند از حقوق و مزایای دیگر اجتماعی بهره مند گردند. ما نباید تصور کنیم که ممکن است نیمی از افراد ملت را به حساب نیاوریم و یا به عبارت دیگر نباید این نیت را داشته باشیم که نیمی از قوه عامله مملکت بیکاری و عاطل و باطل بماند. شما زنها باید این روز را که روز سعادت و موفقیت شماست روز بزرگی بدانید و از فرصتی که بدست آورده اید برای خدمت به کشور خود از آن استفاده کنید...

شما خواهران و دختران من حالا که داخل جامعه شده اید و برای پیشرفت خود و کشورتان این قدم را برداشته اید باید بفهمید که وظیفه شما این است که برای کشور خودتان کار کنید، سعادت آینده در دست شماست زیرا شما مربیان فرزندان این مملکت هستید و شمائید که باید نسل آینده را تربیت کنید.)

بنابر گفته شاهدان در تمام طول سخنرانی شاه بعضی از بانوان چنان از بی‌حجابی خود ناراحت بودند که رو به دیوار ایستاده و روی خود را بر نمی گرداندند و از گریه خود نمی توانستند جلوگیری نمایند.  

رضا خان بعدها برای مبارزه با استقامت مردم در برابر موضع بی‌حجابی دست به سوی مطبوعات دراز کرد و با استراتژی حمله به حجاب  به عنوان قدرت نرم با بهره گیری از مطبوعات پا به میدان جنگ فرهنگی نهاد.

در این دوران تبلیغ و شعار " آزادی زنان" درمطبوعات چنان صراحتی یافت که در سال 1306 روزنامه حبل المتین دلایلی را برای وجوب بی حجابی نوشت!!‌

رضا شاه که  ریشه‌دار بودن تفکر دینی و مبانی ارزشی حاکم بر جامعه ایرانی را مانعی جدی بر سر راه فرآیند مدرن‌سازی می‌پنداشت؛ در دی ماه سال 1307 هجری شمسی، قانون لباس های متحدالشکل را در مجلس شورای ملی به تصویب رسانید و از آن پس ابتدا درباریان،دولتمردان و سپس کارمندان دولت مجبور به پوشیدن کت و شلوار و کراوات و کلاه فرنگی شده و با مظاهر بی حجابی در مجامع عمومی ظاهر شدند.

از اقدامات قهری نظام سلطنتی علیه نظام در دوران رضا شاه می توان به مبارزه سخت با حجاب نام برد. مبارزاتی که در قالب : ممنوع بودن حضور  آموزگاران و دختران دانش‌آموز محجبه در مدارس، ممنوع بودن قدم زدن و ازدواج  افسران ارتش با زنانی که حجاب داشتند؛ ممانعت از حضور زنان باحجاب در اتوبوس، هتک حرمت و اهانت و کتک زدن زنان محجبه در معابر توسط پاسبان ها می توان نام برد که زنان باحیاء زیادی را به انحاء گوناگون شهید و یا به کام مرگ کشاند.

چیزی که در این اتفاق بسیار به چشم می آید حمایت های انگلستان از این اتفاق است که نشان می دهد این پدیده نامبارک منشاء بیرونی داشته به طوری که حتی کشورهای استعماری هم در یک جامعه شناسی دقیق متوجه این امر شده بودند که فرهنگ غنی و قوی ایرانی را باید با ابتذال زنان شکست و با شکسته شدن و بی هویت شدن فرهنگی این سرزمین به اهداف شوم استعماری خود نزدیک شوند.

و در این میان باز هم روحانیت مبارز و مرجع دینی مردم بود که دست به اعتراض گشود و مخالفت های گسترده از خود نشان داد تا جایی که از شهرهایی نظیر قم ، اصفهان ، شیراز و مهم تر از همه قیام مسجد گوهر شاد سطح وسیعی از اعتراضات را نشان می دادند.

                  

برای مثال : مرجع تقلید وقت، آیه الله العظمى شیخ عبدالکریم حائرى(ره) در برابرمسأله کشف حجاب، موضع قاطع گرفت و گفت: "مسأله دین و ناموس است تا پاى جان باید ایستاد. " در این مورد طى تلگرافى به رضاخان، خشم خود را نسبت به کارهاى خلاف شرع، از جمله کشف حجاب، ابراز داشت، ولى رضاخان حامل نامه را دستگیر و زندانى کرد و تلگرافى تهدیدآمیز و آمیخته با اهانت و تحقیر در جواب تلگراف ایشان، ارسال نمود.

و در این اعتراضات خون‌هایی که ریخته شد و زنانی که مجروح شدند.. .

برای مثال :  یکى از قیام‏هاى خونین مردم مسلمان ایران به رهبرى مراجع تقلید در قرن معاصر، که نقطه عطفى در تاریخ قیام‏هاى اسلامى در تاریخ صد ساله اخیر است، قیام مردم مسلمان در مسجد گوهرشاد، در کنار مرقد مطهر حضرت امام رضا علیه السلام بر ضد دیکتاتورى رضاخان و کشف حجاب او است.
هنگامى که رضاخان کشف حجاب اجبارى را به اجرا گذاشت، علماى وقت از هر سوى کشور اعتراض شدید خود را اعلام داشتند، از جمله مراجع و علماى برجسته مشهدمقدس در آن وقت، مانند: آیه الله العظمى حاج آقا حسین قمى، آیه الله حاج شیخ محمد آقازاده، آیه الله شیخ‏هاشم قزوینى، آیه الله سید عبدالله شیرازى، آیه الله سید على اکبر خویى، آیه الله شیخ غلامحسین قزوینى، آیه الله سیدعلى سیستانى و... در بیت آیه الله العظمى سید یونس اردبیلى(ره) اجتماع کردندو اعتراض شدید خود را طى تلگرافى به رضاخان ابلاغ نمودند، این تلگراف با امضاى 31 نفر از علماى برجسته مشهد مزین شده بود.
در میان مراجع و علماى وقت، نام مرحوم آیه الله العظمى حاج آقا حسین قمى، باقیام خونین مسجد گوهرشاد، آمیخته شده است، چرا که او نقش بیش‏تر در این قیام داشت، او در آغاز ماه ربیع الثانى سال 1354 قمرى از مشهد به تهران هجرت کرد ودر باغ سراج الملک شهررى به تحصن نشست، او مى‏گفت: "اگر پیش‏رفت جلوگیرى از کشف حجاب بستگى به کشته شدن ده هزار نفر که در راس آن‏ها حاج آقا حسین قمى (خودم) داشته باشد ارزش دارد. " و در مورد دیگر فرمود: "جایز است. " هنگامى که مردم از ورود آیه الله حاج آقا حسین قمى به تهران با خبر شدند، گروه گروه به صورت دسته‏هاى عزادارى به دیدار او مى‏شتافتند، به طورى که جمعیت زیادى در آن باغ و اطرافش اجتماع نمودند، رژیم رضاخان که سخت هراسناک شده بود، به وسیله کماندوهایش، آن باغ را محاصره کردند، و از ورود علما و مردم به آن‏جا جلوگیرى نمودند، به این ترتیب آیه الله حاج آقا حسین قمى را در آن باغ زندانى‏کردند.
او در یکى از جلسات با صراحت فرمود: "امروز اسلام فدایى مى‏خواهد، بر مردم است که قیام کنند
. ".

با روی کار آمدن پهلوی دوم، جنگ روانی علیه حجاب به بالاترین حد خود رسید و این درست نقطه مقابل عملکرد رضاپهلوی در به راه اندازی جنگی سخت با مقوله قدرت نرمی چون حجاب بود، محمدرضا شاه در تعقیب کارهای پدر فقط پوسته ظاهری را تغییر داد و به جای اعمال جبر فیزیکی به عملیات روانی و محدودسازی زنان محجبه و حتی شوهران آنان پرداخت. او در این راه از روش هایی نظیر شرط ثبت‌نام و استخدام و ادامه اشتغال دختران و خانم ها منوط به نداشتن حجاب و بالاخص چادر ، دروغ‌ پردازی و  تاریخچه سازی درجهت  چگونگی ورود حجاب به ایران، مخالف بودن حجاب با شئون اجتماعی زن، تحریک احساسات زنانه مبنی بر اینکه حجاب وسیله‌ای در دست همسران برای زورگویی و دربند کشیدن آنان می‌باشد و ... همچنان با این سنت اسلامی و ملی مبارزه می‌شد.

امام خمینی در خصوص مسئله کشف حجاب معتقدند که ("نقشه این بود که با توطئه کشف حجاب مفتضح در زمان قلدر نافهم، رضاخان، این قشر عزیز را که جامعه را باید بسازند، تبدیل کنند به یک قشرى که فاسد کنند جامعه را و این نقشه نه اختصاصى به شما بانوان داشت، بلکه جوانان مرد را هم همین طور، بکشانند به مراکز فساد و آن طور که مى‏خواهند آن‏ها را تربیت کنند که اگر چنانچه کشورشان به دست هر کس بیفتد، بى‏تفاوت باشند یا مؤید... مع الاسف زن در دو مرحله مظلوم بوده است؛ یکى در جاهلیت... و اسلام منت گذاشت بر انسان، زن را از آن مظلومیتى که در جاهلیت داشت، بیرون کشید. درموقع دیگر، در ایران ما، زن مظلوم شد و آن دوره شاه سابق بود و شاه لاحق، به اسم این که زن را مى‏خواهند آزاد کنند، ظلم کردند به زن. زن را از آن مقام شرافت و عزت که داشت، پایین کشیدند... درصورتى که زنْ انسان است؛ آن هم یک انسان بزرگ. زنْ مربى‏جامعه است... سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است. زن با تربیت صحیح خودش انسان درست مى‏کند. مبدأ همه سعادت‏ها از دامن زن بلند مى‏شود و مع الاسف زن را به صورت یک لُعبه در آوردند این پدر و پسر... آن قدر جنایات که به زن کردند، به مردان نکردند. "

                     

اما این توطئه همچنان ادامه دارد، امروز بیش از 79 سال از روزی که دستور منع حجاب توسط رضامیرپنج صادر شد می‌گذرد اما هنوز حجاب به عنوان یک قدرت نرم و فزاینده زن ایرانی و غیرت به عنوان یک قوه قهریه مرد ایرانی در قبال حفظ عفت زنان در این مرز و بوم به عنوان یک کالای فرهنگی استراتژیک در معادلات سیاسی رخ می نمایاند.

معادلات سیاسی که حتی در جنگ کسب محبوبیت و قدرت بین دولت‌ها متأسفانه به سیاست‌زدگی دچار شده است.

جنگ نرم در جغرافیای جهانی چنان رو به  گسترش که شاهد هستیم کشورهای متجاوز فرهنگی برای رخنه به کشورهای هدف برای بازوهای انتقال دهنده کالاهی مخرب فرهنگی خود اعم از فیلم، ترانه، لوازم‌های فرهنگی مرتبط چون آرایشی، پوششی و حتی خوراکی بودجه‌ای هم‌ردیف سازمان‌های نظامی خود بلکه بیشتر قرار می‌دهند و در این زمینه از هیچ نوع خیانتی فروگذاری نخواهند کرد.

امروزه جنگ در دنیای سایبری و فضایی ( ماهواره‌ای) چنان قدرتمند در حال پیشرفت است که نه تنها باید برای مقابله با آن همیشه آماده بود بلکه باید مرزهای‌ فرهنگی کشور را در جهت ورود کالا به شدیدترین دستاوردهای فرهنگی مقابله کننده با نفوذ، مجهز کرد و این امر نیاز به توجیه خطر جنگ فرهنگی مسئولان، شناخت راه‌ها و لوازم نفوذ فهرنگی و  برنامه‌ریزی برای مقابله با آن را دارد.

حجاب و عفاف در تیررس این جنگ افزارهای فرهنگی دشمن قرار دارد ، املروزه در  جهان 300 ماهواره تلویزیونی فعال است که از این تعداد 116 ماهواره فضای ایران را پوشش می‌دهند. شبکه‌های فارسی‌زبان که فقط برای فارسی‌زبانان و خصوصاً ایرانی‌ها برنامه تولید و پخش می‌کنند، هم‌اینک به بیش از 160 کانال رسیده است. ماهواره‌هایی که در فضای ایران فعالند، امکان دریافت حدود 18 هزار شبکه تلویزیونی را فراهم کرده‌اند و از این تعداد حدود 2 هزار شبکه را با دیش‌های معمولی می‌توان با کیفیت بالا دریافت کرد.

بررسی‌ها نشان می‌دهد، در بین این شبکه‌ها، 380 کانال به صورت شبانه روز در حال پخش موسیقی، کلیپ، رقص، آهنگ‌های درخواستی و کنسرت هستند. حدود هزار و 200 شبکه در خلال برنامه‌های خود، کلیپ‌ها و شوهای موزیکال پخش می‌کنند. حدود 80 شبکه به نمایش مد و لباس اختصاص دارند.

در یک تحلیل محتوایی،‌ عمده آنچه این شبکه‌ها پخش می‌کنند و روی مخاطب اثر می‌گذارند، با سنت و فرهنگ اسلامی- ایرانی در تضاد بوده و آثار بسیار مخرب روحی و روانی دارند. شبکه‌های فارسی‌زبان در ابتدای راه‌اندازی، بیشتر موضوعات سیاسی را دنبال می‌کردند، لکن هم‌اکنون وارد حوزه فرهنگ شده، تغییر و تحولات فرهنگی را به صورت هدفمند در ایران دنبال می‌کنند. برخی از این شبکه‌ها مانند BBC فارسی، VOA، من و تو و فارسی وان، در میان مخاطبین شهرت بیشتری یافته‌ و توانسته‌اند بخشی از جامعه ایرانی را تحت تأثیر خود قرار دهند.
در میان این شبکه‌ها،‌شبکه فارسی شبکه فارسی وان بیشتر از دیگر شبکه‌ها، کانون خانواده را مورد توجه قرار داده است.

و این آمار در حالی باید مورد توجه  قرار گیرد که در مقایسه با سال 73 تنها سه شبکه تلویزیونی فارسی زبان شامل شبکه تلویزیونی گروهک نفاق و دو شبکه لس آنجلسی مشغول فعالیت علیه امنیت و فرهنگ مردم کشورمان بودند، در سال 91 این تعداد به 125 شبکه فارسی زبان رسیده که از این تعداد 13 شبکه فقط مخصوص پخش سریال و فیلم های سینمایی بودند.

بنابراین باید در نظر داشت، و ضعیت بد حجاب و عفاف در ایران اسلامی، نسخه‌ای هر چند ضعیف و نمایی هر چند متزلزل از کشف حجاب رضاشاهی است! اینار هم به کمک هنر و هنرمند، مطوباعات مکتوب در این زمان جابی خود را تمام قد به هنر هفتم داده اند و باز شاهد اشاعه فرهنگ مبتذل بدحجابی در راستای بی حجابی از طریق هنر و هنرمندان هستیم!

با این تفاوت که در زمان رضاشاه کشف حجاب یک قانون دیکتاتوری و جبر مآبانه بود و در این زمان بدحجابی یک اصل برای نشان دادن ظرفیت‌های بالفعل جامعه جوانان برای نفوذ دشمن ابتدا در مرز فرهنگی و سپس مرزهای سرزمینی است تا جایی که شاهد هستیم در طی دو سال گذشته باز هم این آمران به حجاب و ناهیان از بدحجابی هستند که اینبارهم به دست قانون شکنان بدحجاب مورد  ضرب و شتم قرار می‌گیرند و همچنان حجاب برای ماندن قیام دارد ، قیامی که فاطمه ای است و صبر و شجاعت زینبی به همراه دارد. 

انتهای پیام/ ت

 



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 94/10/17 توسط منیره غلامی توکلی
<      1   2   3   4      >
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک