سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست
82 سازمان مردم نهاد،خطاب به الهه راستگو عضو شورای اسلامی شهر تهران
تدبیر شجاعانه و آزاد اندیشی شما در حفظ منافع مردم را ارج می نهیم

الهه راستگو

قلمدون :82 سازمان مردم نهادطی نامه ای خطاب به الهه راستگو عضو شورای اسلامی شهر تهران از عملکرد وی حمایت و حسن توجه به سوگندش در قبال منافع مردم تقدیر و تشکر کرد.

متن این نامه بدین شرح است:

سرکار خانم الهه راستگو

عضو محترم شورای شهر تهران

سلام علیکم

تدبیر شجاعانه، بصیرت مقتدرانه و آزاد اندیشی شما بانوی گرامی در انتخاب مدیر اصلح کلان شهر تهران با حفظ منافع مردم هم مایه مباهات زنان ایران اسلامی است و هم می تواند الگوی خوبی برای کلیه احزاب و گروه هایی باشد که  ادعای دغدغه مردم دارند.

حمله اصلاح طلبان و انتقاد جدی آنان از رأی غیر تشکیلاتی شما که منجر به اخراج حضرت عالی از حزب اسلامی کار شد، مایه تأسف است چرا که صدای طبل آزادی بیان و ادعای گسترش جامعه مدنی و مشارکت مردم از سوی آنان گوش فلک را کر کرده بود و این عمل نابخردانه خط بطلانی بر تمام ادعاهایشان است.

جای تأسف باقی است که به جای فرهنگ سازی و الگو برداری از این اقدام شایسته، در جهت تخریب شخصیت حضرت عالی برآمده اند.

82 سازمان مردم نهاد ضمن تأکید بر عملکرد غیر منصافانه و غیر اخلاقی حزب اسلامی کار از اقدام شایسته و شجاعانه شما تقدیر و تشکر می نماید .



نوشته شده در تاریخ جمعه 92/6/22 توسط منیره غلامی توکلی

 

ساعت از  شش بعد از ظهر گذشته است؛ در مسیر برگشت به خانه مثل همیشه استفاده از وسایل نقلیه عمومی را ترجیح می دهم. به نظرم برای یک خبرنگار سوژه در صف اتوبوس، ردیف های صندلی ها و حتی در و دل مسافران دست یافتنی است. موضوعاتی که مردم آگاه و ناخودآگاه برای اصحاب رسانه خلق می کند مصداق این مصرع است که می گوید: حرفی که از دل برآید بر دل نشیند.

شیشه اتوبوس؛ پنجره ای به دنیایی عجیب است! حرفهایی برای گفتن و تصاویری برای نگاه کردن دارد که گویی خارج از صفحه جادویی آن دنیا خاموش خاموش و تصاویر همه سیاه و سفید است. محو تماشای حاشیه خیابان با رفت و آمد های آن هستم که با صدای آمرانه ای به خود می آیم.....

برید اون یکی صندلی بشینید!!‌ نگاهم به صاحب صدا که می رسد نزدیک است قبض روح شوم. صاحب صدای آمرانه که سعی می کرد خود را حقدار نشان دهد تا به قول امروزی ها انقولتی در خواسته اش به وجود نیاید؛ دخترکی قرمزی بود ! لبان قرمز ، مانتوی قرمز، ساپورت آجری رنگ، موهای شرابی با ارتفاع بی نظیر، چشمانی سیاه که با مهارت خاصی مژه ها را در ردیف منظم چون دشنه به سمت بالا کشیده بود...

به جایگاه بانوان نگاهی می اندازم؛ ردیفی از صندلی ها هنوز خالی است ، متوجه سمت نگاهم می شود و با پوزخندی می گوید: « زن و مرد نداره! هر کس هر جایی دوست داشته باشه می تونه بشینه...» با حاضر جوابی گفتم : « من دوست دارم روی این صندلی بنشینم.» در حالی که سعی می کرد عصبانیتش را در براق کردن چشمان و جمع کردن لبانش نشان دهد با گفتن « مسخره عقب افتاده» سرم خالی می کند و صندلی جلویی می نشیند. گوشی موبایلش را در می آورد و با گفتن : سلام ساسان ، خفه شو من .... اصلا دوست دارم ... گوشی رو بده به هاله در مورد برنزه کردن و لوازم  آرایشی که خریده بود شروع به صحبت می کند...


لیاس قرمزی در بخش مردانه اتوبوس

عجب این زنان موجودات قدرتمند و سودجویی هستند! با ورد این دخترک به جایگاه آقایان دیگر هیچ کدام از دخترها ؛ بخش خانم ها را در شأن جلوس خود نمی بیند. خلاصه اتوبوس حرکت می کند، بودن اینکه حتی یک نفر از آقایان یا حتی خود راننده به حرکات جلف آنان اعتراضی کند.

البته چشمتان روز بد نبیند در این لحظات عشق و محبت بین نامزدها ، دروس تحکیم بنیان خانواده را هم عملی دیدیم. آنهایی که کمی معرفت بیشتر دارند ، مثل زندانیانی که به ملاقات می روند!! پشت میله وسط اتوبوس دست های هم را گرفته و گاها چنان نزدیک هم می شوند که گویی این غزل را به نمایش گذاشته اند که « کی بازوت رو سفت می گیره وقتی سوار اتوبوسی ، سر رو شونه کی می ذاری * وقتی که تماشاچی داری »!!!‌

چند ایستگاهی را رد کرده ایم که پیرمردی سوار می شود. کمرش بر اثر گذشت زمان شکل کمان به خود گرفته    و پاهایش بعد یک روز فعالیت توانی ندارد که سنگینی همین جسم نحیف را تحمل کند در نگاهش می خوانم که صندلی ها را می کاود... از جایم بلند م شوم  تا صندلی ام را تعارف کنم که با بزرگواری پیرمرد دیگری را به جای خود می نشاند ...

با هر ترمز به سختی خود را کنترل می کند و سعی دارد غیرت و غرور مردانه اش را با گرفتن دو دست بر پشت صندلی ها حفظ کند. البته باز هم معذب است !‌ سرانگشتش را که دنبال می کنم به شال آن خانم می رسد و او هم گویی تمام حس نجابت زنانه اش را بر نیفتادن آن تکه پارچه مترکز کرده است.

با خود فکر می کنم اگر از طایفه مردان کسی جرأت می کرد و روی پله اتوبوس بخش خانم ها می ایستاد یا خدای نکرده حماقت کرده و یکی از صندلی ها را اشغال می کرد،  زنان لطیف و خوش پوش و گوگولی مگولی چه بر سرش می آوردند ؟ حتما تکه بزرگی که از او باقی می ماند گوشش بود!

یک ایستگاه ، دو ایستگاه ، سه ایستگاه و دیگر به انتهای خط نزدیک می شویم ، وقت بازگشت مردان از سرکار است و جایگاه مردانه شلوغ و چند صندلی خالی بانوان به شدت خودنمایی می کند. اما عشاق خیابانی و بانوان متجدد امروزی همچنان حاجت از صندلی های مردانه می خواهند.

مصادیقی در ذهنم خطور می کند! سنگ هایی که زنان بر سینه می زنند و ببخشید دردشان می آید : پرهایی که بر هوا می فرستند و ناز نفسشان را به رخ ما می کشند !!‌ حق زنان را نمی دهند! همه جا اولویت با مردان است! مظلومان همیشه تاریخ ! مردان چشم چران و هوسران را باید کشت! حق الناس ! شعور اجتماعی ! احترام به بزرگتر !

پایانه آخرین ایستگاه بود و من با بابابزرگ  خسته ای که معلوم بود دیگر توانی برای ایستادن بر پاهایش ندارد از اتوبوس پایین آمدیم ، موضوع را با راننده درمیان می گذارم و جواب عجیبی می گیرم: «‌ بی خیال آقا ! نگاه کن چه شکلی خودش را درست کرده !‌ اینها انسان نیستند نباید سربه سرشان گذاشت ! بیشتر اتوبوس ها برای بخش خصوصی است نمی شود چیزی گفت !!

به راستی چه کسی باید پاسخ گوی این باشد که من دوست ندارم صحنه های عاشقانه بین دو نفر را در وسط اتوبوس ببینم ؛ از رنگ آرایش خیلی از دختر ها خوشم نمی آید و اینکه ساپورت  پوش ها حالم را بهم می زنند و دوست ندارم قیمت لوازم آرایش و دعوای دوست دخترها و دوست پسرها را بشونم !! باز هم در حق زنان ظلم شده است کاش ما مردان هم مظلوم واقع می شدیم .



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 92/6/21 توسط منیره غلامی توکلی

امروز صبح خبر وفات یکی از همکاران صدیق و دوستان خوبمان ، خانم حنانه زاکانی از خبرگزاری ایرنا را شنیدیم.

خبرنگاری جوان که فقط 29 بهار از زندگی اش گذشته بود و بیش از هشت سال در تحریریه اجتماعی خبرگزاری ایرنا، حوزه های سازمان های تامین اجتماعی، بهزیستی، زنان، سازمان نظام پرستاری، بیمه ها، آسایشگاه معلولان و سالمندان، شورای عالی ایرانیان خارج از
کشور و نظام پزشکی منشاء خدمات چشمگیر خبری بود.
 

در سوگ حنانه زاکانی  

خانم زاکانی خبرنگاری بود که در حوزه فعالیت خود چنان با شور و اشتیاق کار می کرد که گاهی تا دیر وقت در برنامه ها حضور داشت و اخبار پوششی او منشآ بسیاری از تحولات و تصمیم گیری های مؤثر در جامعه بود.

این خبرنگار جوان دیروز بر اثر ایست قلبی دار فانی را وداع گفت و علاوه بر خانواده خود ، خانواده مطبوعات و رسانه  را داغدار و سیاه پوش کرد.

 من در حوزه بسیج و اخبار مربوط  به آن سال های زیادی بود که با این خانم همکاری داشتم و شور و اشتیاق او را در انعکاس اخبار مریوط به این سازمان از نزدیک می دیدم .  

معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد هم طی درگذشت این خبرنگار کوشا و دلسوز با پیام تسلیتی این واقعه را به خانواده آن مرحومه و جامعه مطبوعات و دوستان و همکارانش تسلیت گفت .

دوستان خبرنگار او در  سازمان بسیج مستضعفین ؛ بسیج جامعه زنان کشور هم این واقعه دردناک و تأسف بار را تسلیت گفته و برای آن مرحومه علو درجات و برای خانواده و دوستانش صبر جمیل از خداوند بزرگ خواستار است .



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92/6/18 توسط منیره غلامی توکلی

مطلع مهر و صفا 2 ( رهنمودهای مقام معظم رهبری به زوج های جوان )

امام خامنه ای

 

منظور از کمک فقط شستن ظرف و ... نیست. البته این ها هم کمک است ولی بیشتر کمک ؛روحی است، کمک معنوی و فکری است . مرد باید ضرورت های زن را درک کند. احساسات او را بفهمد و نسبت به حال او غافل نباشید.

مطلع عشق صفحه 81 ، 82

مهندس!

مهندس شهید علی اصغر کلاته سیفری

وقتی می اومد خونه دیگه نمی ذاشت من کار کنم. زهرا رو می ذاشت روی پاهاش و با دست به پسرمون غذا می داد. می گفتم:« یکی از بچه ها رو بده من» با مهربونی می گفت:« نه شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی.» مهمون که می آومد ، پذیرایی با خودش بود دوستانش به شوخی می گفتند:« مهندس که نباید تو خونه کار کنه!» می گفت:« من از حضرت علی علیه السلام بالاتر که نیستم، مگه به حضرت زهرا سلام الله کمک نمی کردند.»

شهاب،صفحه 74



نوشته شده در تاریخ شنبه 92/6/16 توسط منیره غلامی توکلی
اندر احوالات کلاس خبرنویسی نوین ( سبک قالیچه ایرانی ) !
علم بهتر است یا ثروت، سؤالی که ناستولوژی، دانش آموزان دهه 60 است. این جمله 5 کلمه ای متشکل از 16 حرف، مثل فرش کاشی را می ماند که هر آنچه پا می خورد ارزشش بیشتر می شود و هر آنچه پرسیده می شود پاسخ هایش جالب تر.
اما نه ! خوب که فکر می کنم، به نظرم بیشتر شبیه معمایی است که نکته ای انحرافی دارد! هر کس این نکته را بگیرد جواب معما را درخواهد یافت و به پاسخ صحیح  خواهد رسید! از قرار هر کسی از ظن خود شد یار او ....
علم بهتر است یا ثروت - ناستولوژی بی جواب من !
علم بهتر است یا ثروت، علم ... ثروت ... علم ... ثروت ... سلسله سؤالی نامنتاهی؛ براستی اگر این سوال را از ارسطو می پرسیدند برای پاسخ فلسفی در باغ آکادمی چقدر قدم می زد و فکر می کرد که ما دانش آموزان می بایست در عرض دقایقی کوتاه آن را انشایی قراء کرده و پاسخ نمره بیار به معلم می دادیم و حال که خبرنگار شدیم ، عرض اندامی برای سردبیر. به قولی زهی خیال باطل .. یک بار جستی ملخک دوبار جستی ملخک آخر به دستی ملخک
دقایقی با خود فکر می کنم ، مسئول سایت بسیج مداحین حتما می نویسد علم چرا کهحضرت علی(ع) فرموده اند‌: « علم بهتر است؛ زیرا اگر ازمال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی برآن افزوده می‌شود. و در جایی دیگر می فرمایند : علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمانبر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.»
مسئول سایت بسیج ورزش نوشته است: « یک کلام ختم کلام: سلامتی هم از علم و هم از ثروت بهتر است. اگر سلامتی یک ثروت است پس ثروت بهتر است، اگر سلامتی نتیجه‌ی پیشرفت علم و رعایت بهداشت و ورش عمومی است پس علم بهتر است » اما من می دانم ته دلش داد می زند : ثروت بهتر است، با جیب پر پول جواب رئیس خانه را بهتر می دهد.
مسئول سایت حقوقدانان و وکلا یک هفته است که سر در کتاب قانون دارد، کتاب قانون مدنی را تمام کرده به قانون جزا رسیده است علم همیشه محکوم است، اما خوشبختانه به پای دار رسیده ، سرش بالای دار نرفته است. پس علم بهتر است.
از چشمانش می خوانم : با علم است که می توانی ثروت را از برو بچه های خلاف کار بستانی و در ازایش آنها را از آب خنک برهانی ! البته دور از جان وکلا و قضات بسیجی ...
مهندس جماعت هم نان علمش را می خورد اگر چه در این دنیای وانفس ها به قول خواجه شیرین سخن شیراز : مهندس فلکی راه دیر شش جهتی / چنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک .. مسئول این قشر از سازمان بسیج هم قطعا می نویسد علم بهتر است ، مجبور است می دانی مجبور
مسئول سایت فرهنگیان منتظر جواب هاست و قلم برای نمره دادن تیز کرده و در دل می خواند : بند بگسل آزاد باش ای پسر چند باشی بند سیم و بند زر / گر بریزی بحر را در کوزه ای چند گنجد قسمت یک روزه ای ..
از مسئول سایت بسیج دانش آموزی خبری نیست که نیست ... تا آغاز سال تحصیلی فرصت همچنان باقی است .

اما از نظر بسیج جامعه زنان به عنوان بزرگترین تشکل زنان جمهوری اسلامی ایران با بیش از 7 میلیون عضو از سراسر کشور : مرا معلوم شد پایان کار که قدر مرد به علم است و قدر علم به مال ....با این نگاه است که باید چنان داد سخن از  ازدواج آسان، بالا بردن نرخ موالید، سبک زندگی اسلامی ، تعمیق ارزش های والای انقلاب اسلامی و  نقش زنان در اقتصاد مقاومتی داشته باشیم و آنها را به عنوان مؤلفه های فرهنگی مردم ایران زمین برای خودمان نهادینه و به کشورهای دیگر صادر کنیم که گوی رقابت از تمام سایت های اقشار ربوده و باز هم یاسی طنین افکن شویم !!‌آیا



نوشته شده در تاریخ شنبه 92/6/16 توسط منیره غلامی توکلی
<      1   2   3   4      >
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک