پيام
+
*وقتي گردن قلمدون فروگاه ملوسکي ميشه*
امروز عصر
زير درخت انگور حياط داشتم با تلفن همراه صحبت مي کردم که ناگهان با شدت هر چه تمام تر چيزي روي گردنم سقوط آزاد کرد!
گرفتمش که نيفته..ناگهان چشمان خاکستري گربه محله که از بس چاقه من بهش ميگم " ببرک" با خشم نگاه کرد که ميوووو .. به نظرم اعتراض کرد چرا گرفتمش !
والا شنيده بودم به گربه خوبي نيومده ، اما نديده بودم
دستمو چنگ زد بي تربيت بي حيا :D

*مرگ بر آمريکا*
98/5/30
هايدي
غش نکردي؟ترسي چيزي؟ آب قندي آب طلايي چيزي؟؟ تعريف کردي من ترسيدم و گربه رو رو گردنم احساس کردم:'(
قلمدون
نه .. راستش بيشتر از حشرات مثل زنبور، سوسک و مارمولک مي ترسم .. اونم در حد مرگ :D
* وکيل *
واي چه گربه ي خپلي =)
قلمدون
رحم کنيد ، جناب گشت ارشاد اين يکي ديگه خوشمزه نيست :D :D
* وکيل *
=) نه بامزه اس يکم
قلمدون
:)
هما بانو
چقد با مزه بود:D @};-
قلمدون
@};-
قلمدون
چقد با مزه بود - مادر هما/ چي هما جان، اينکه گردن من فرودگاه يک گربه پشمالو شد، يا اينکه گربه خپل و بي عرضه محل ما پايين پاشو نگاه نمي کنه خخخ
هما بانو
نه عزيزم .. داستان شجاعتت خيلي با حال و با مزه بود :)
دختر خانم
واي :دي
قلمدون
:-D