پيام
+
با صدرا،عکساي قديمي نگاه ميکرديم،
رسيديم به اين عکس
صدرا:خاله، چرا من ميخندم
من: برات ماشين قشنگ خريده بودم
صدرا: همين زرده :-|
من: قشنگه نه!
صدرا: قشنگترشو دارم :-| بچه بودم که اينقدر خنديدم ..
و من؛نه نارحت و نه خوشحال از اين همه بي تفاوتي به ياد آن روزي که ساعتها گشتم تا ماشين زيبايي بخرم و خنده اش را ببينم..
*تازه کمي از تلخي لحظه اي که به مادر و پدر بگيم، براي من چه کردي ؟ را چشيدم*

*خاطره*
97/5/4
قلمدون
صدرا چند روزي هست که 4 ساله شده
هايدي
عزيزززززززززم. الهي بگردمممم خماريتو:دي
هايدي
ماشين به اين خوشگليييي.
قلمدون
{a h=banamak57}هايدي{/a} سلام، زنده باشي ان شاء الله@};- :D / تلنگري بود اين برخورد صدرا
قلمدون
{a h=banamak57}هايدي{/a} خب الان براش جاذبه نداره ديگه .. تعجب کرده بود که چرا اينقدر خوشحاله خخخ
قلمدون
{a h=haftasman}2 هفت آسمان{/a} سلام، خدا عزيزان شما را هم حفظ کنه @};- .. ناراحت نشدم اين بچه عزيز دل منه / هوشيار شدم :)
قلمدون
بله واقعا روشني بخش خانه دل ها هستند، خدا روشنايي زندگي همه را زياد زياد کنه B-) :D
قلمدون
{a h=zirasmoonekhoda73} شميم دوست {/a} ي همچين حسي دقيقا:D
قلمدون
{a h=masiremehr}mahoti{/a} @};-
هما بانو
ما شا الله .. عزيزم:) @};-