پيام

قلمدون
95/9/21

+ داشتم مي رفتم حرم حضرت معصومه(س) تو راه يکي از همکارانمو ديدم، خيلي جدي گفت:*«داري ميري حرم؟ براي بي شعورها خاصه دعا کن » B-) * نگاهش کردم، اصلا شوخي تو کارش نبود.. وقتي رفتم حرم براي اولين بار از لحظه ورود خنديدم و با خانم حرف زدم گفتم: « شرمنده خانم جان، من امروز اومدم خاصه بي شعورها را دعا کنم»:D زائرين که ديدن من کتاب دعا به دست شديد مي خندم، با لبخند سرشونو تکون مي دادن .. :D :D

*خاطره* 97/5/4

خلاصه اونقدر با خانم گفتم و خنديدم که وقتي اومدم بيرون ديدم چقدر لحظه هاي شادي داشتم اصلا آدم زيارت مگه بايد گريه کنه؟! خيلي هم زيارت خوبي داشتم...

سلام خواهرجون :D ب گمونم تو دلشون ميگفتن دور از جون شما خواهرجون ولي ميگفتن خدايا شفا بده:D شرمنده بخداهااا اينوگفتم...زيارت قبول واسه من هم دعا ميکردين:'(

{a h=Fadayanran}||دختر دوست داشتني||{/a} سلامت باشيد ، اتفاقا يکي از دوستان که براي زيارت اومده بود مي گفت: منيره خدايي با اين وضعيتي که مي گي، باعث شدي يک عده با ديدنت مصيبت هاي خودشون يادشون بره براي تو دعا کنن خخخ

{a h=qalamdoon}قلمدون{/a} خخخخ جدي جدي الان کلي موجبات خنده ي مردم و هم فراهم کردين خخخخ در حقتون دعا ميکنن بخدا کسايي ک ديدنتون هروقت بيان حرم اون صحنه مياد جلوچشمشون ميخندن:D

حسابي واسه ما و رفقامون دعا کرديد پس

{a h=Fadayanran}|دختر دوست داشتني|{/a}:D نمي دونم والاه به هر حال تصميم گرفتم از اين به بعد شادي هامو با اهل بيت عليه السلام تقسيم کنم ، چون احساس خيلي خوبي داره .. اون روز قسمت شد از موفقيت هام که مديون اين بزرگوار هستند گفتم....

{a h=qalamdoon}قلمدون{/a} دقيقا همينطوره منم همين تصميمو گرفتم يسري کارامو با کمک اونا دارم انجام ميدم

{a h=rashedkhodaei}.:راشد خدايي:.{/a} شما که از بزرگواران هستيد... چه جالب اتفاقا يکي از دوستان خوبم در پارسي خواست که يکي از زيارت ها را نائب بچه هاي پارسي باشم و من اين کار را کردم.

{a h=haftasman}2 هفت آسمان{/a} :) نمي دونم والاه .. جسارت اونم در محضر حضرت معصومه با بي شعور خواندن شيعيانشان اصلا قابل قبول و گذشت نيست / من فقط شوخي دوستم را گفتم و زيارت نامه اي خواندم و بعدش هم حرف و حديث خودمان را گفتيم

{a h=haftasman}2 هفت آسمان{/a} سلامت باشيد@};-

سلام.قبول باشه(: