سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست
روایت خاطرات تکرارنشدنی دختر دانشجوی ایرانی در نوفل لوشاتو

خاطرات شنیده نشده از آخرین روزهای بهمن57 /عاقبت خوش ماجرای فرودگاه دالاس/دیدار شگفت انگیز دختران دانشجوی فرانسوی با امام خمینی/تیزهوشی همسر امام در مصاحبه با خبرنگار واشینگتن پست

حاجیه تجلی از معدود دختران دانشجویی است که برای درک حضور امام خمینی (ره) و خدمت به ایشان از آمریکا به فرانسه مهاجرت کرد و به همراه یک دیگر از بانوان حاضر در نوفل لوشاتو مسئولیت پیاده سازی نوارهای سخنرانی و پیام های امام خمینی (ره) را برعهده داشت.

 

منیره غلامی توکلی، بانو حاجیه تجلی، از بانوان تحصیل کرده و انقلابی است که در پیشینه فعالیت های انقلابی خود، عضویت در انجمن اسلامی آمریکا و کانادا و دانشجویان خط امام را دارد. وی یکی از افرادی است که پاریس و روستای نوفل لوشاتو را از نزدیک دیده و اعجاز آن لحظات و حضور سبز را درک کرده است. خبرنگار طنین یاس به مناسبت سی و هشتمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی گفت وگویی صمیمی با این بانوی انقلابی داشته است تا ضمن آشنایی بیشتر با وی، شنونده خاطرات شنیده نشده آخرین روزهای بیادماندی بهمن ماه 57 باشد.

خانم تجلی شما از معدود بانوانی هستید که در زمان تبعید امام خمینی(ره) به فرانسه، توفیق داشتید در خدمت ایشان را باشید؛ برایمان بگویید چطور شد که از آمریکا به نوفل لوشاتو رفتید؟ و در آنجا چکار می کردید؟

من اصالتاً جنوبی ام ؛ برای ادامه تحصیل در رشته ریاضی فیزیک به آمریکا مهاجرت کرده بودم و در دانشگاهی درایالت تگزاس مشغول به تحصیل بودم . با توجه به پیشرفت جریانات انقلاب اسلامی و وارد شدن به فعالیت های انقلابی، اتوماتیک وار جذب کارهای فرهنگی شدم و همین امر باعث شد که از ریاضی به جامعه شناسی، تغییر رشته بدهم.

سال 57 از اعضای شورای مرکزی انجمن های اسلامی آمریکا و کانادا بودم، زمانی که حضرت امام خمینی(ره) در پاریس بودند، اقای "شیخ الاسلام" ضمن تماسی که با منطقه ما داشتند، گفتند که بیت حضرت امام در نوفل لوشاتو برای انجام برخی از کارها – که البته کار مشخصی هم نبود - به تعدادی دانشجو احتیاج دارد؛ گویا دانشجویانی که در فرانسه بودند بخاطر تأثیراتی که از آقایان "بنی صدر" و "قطب زاده" داشتند، کمتر آنجا می ماندند.

علت رفتن ما به فرانسه و رسیدن به خدمت امام خمینی (ره) همین تماس آقای شیخ الاسلام بود که باعث شد تعدادی از بچه های انجمن های اسلامی آمریکا و کانادا، از  تگزاس به پاریس برویم.

چه مدت خدمت امام خمینی (ره) بودید و آیا از این رفت و آمدها خاطره ای دارید؟

ما طی دو سفر در خدمت آقا – امام خمینی- بودیم و   سفر اول تقریبا 20 روز طول کشید و برای امتحانات پایان ترم به آمریکا برگشتیم و دوباره بعد از امتحانات اثاثیه خودمان را به قصد مهاجرت به خدمت امام خمینی(ره) جمع کردیم که با خاطره ای خوش وجالبی  همراه شد.

روزی که مجددا  قصد برگشت به فرانسه را داشتیم در فرودگاه دالاس منتظر اعلام پرواز بودیم که شرکت هواپیمایی که قصد سفر با آن را داشتیم متوجه شدند ما برای پیوستن به امام خمینی(ره) قصد سفر به فرانسه را داریم از این رو پرواز را کنسل کردند!

البته این لطف خدا بود ، عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

با اعتراضات و سرو صدایی که ما راه انداختیم بلافاصله چند خبرگزاری مهم با قطع برنامه های شان به پوشش خبری این واقعه پرداختند و همان جا از ما مصاحباتی را گرفتند به نحوی که در کمترین زمان ممکن مردم تگزاس متوجه شدند؛ امامی هست که در پاریس رهبری انقلابی را بر عهده دارد، عده ای می خواهند به نزد او بروند و عده ای هم مانع این کار هستند ... در آن مصاحبات "  جواد اسدالله زاده " که بعدا از شهدای حزب جمهوری اسلامی شدند و واقعا شهادت حقش بود مصاحبه خوبی انجام داد وضمن تشریح انقلاب، گفت: « می رویم و تا آخرین قطره خون مان از رهبر انقلاب حمایت می کنیم.» در همان فرودگاه نماز جماعت را هم خواندیم و خلاصه این جریانات و تبلیغات، باعث شد آن شرکت هواپیمایی، پرواز کنسل شده را دوباره برقرار کرده و ما به پاریس برویم.

چه چیزی باعث می شد شما جوانان دانشگاهی آن هم کسانی که در آمریکا تحصیل می کردید آنقدر مشتاق به روستایی در نوفل لوشاتو خدمت امام برسید؟ و شما خانم ها در آنجا چه مسئولیتی را بر عهده داشتید؟

در نوفل لوشاتو دو منزل برای امام (ره ) در نظر گرفته شده بود، یک منزل که خانواده  ایشان در آن مستقر بودند و مرحوم خانم دباغ در این بیت فعالیت می کرد و دیگری خانه ای بود درست رو به روی آن بیت که امام راحل  برای اقامه نماز، سخنرانی  و پاسخ گویی به پرسش های خبرنگاران به آنجا تشریف می آوردند.

اواخر حضور امام در فرانسه، من و خانم "بیات" در این خانه  سخنرانی ها و مصاحبات امام را از نوار، روی کاغذ پیاده می کردیم و به مرحوم حاج احمداقا می دادیم و ایشان هم تقدیم امام می کردند و گاهی هم به عنوان مترجم زبان انگلیسی در خدمت بیت امام (ره) بودیم.

 البته در آن زمان ها مرحوم شهید حاج مهدی عراقی مسئولیت بیت را بر عهده داشتند و آقایان غرضی و کفاش زاده  هم بودند. لازم به ذکر است که در آنجا هر روز و ذره ذره درس عشق ورزیدن به امام را از مرحوم شهید حاج مهدی عراقی یاد میگرفتیم که شرحش مفصل است.

نگاه امام به حضور خانم ها در فرانسه چطور بود ؟

نگاه امام باورنکردنی و با باورهای ما بسیار متفاوت بود. منزلی که گفتم امام برای اقامه نماز و صحبت با خبرنگاران درنظرگرفته بودند، خانه چوبی دو طبقه ای بود.

طبقه پایین، انبار بود که دو بخش داشت؛ یک بخش مملو از اسباب و اثاثیه و خرت و پرت   بود و بخش دیگر آنرا من و خانم بیات می نشستیم و نوارها را پیاده می کردیم و درگوشه ای دیگر هم حاج احمدآقا و دیگران کار خودشان را انجام می دادند. طبقه بالا هم از دو اتاق -که در هر کدام تقریبا یک قالی 6 متری در آن جا می شد-، یک صندوق خانه و آشپزخانه کوچک تشکیل می شد.

حضرت امام (ره) به خاطر چند تا خانمی که آنجا بودند وقتی نماز جماعت را در اتاق جلویی می خواندند بلافاصله بعد از نماز تشریف می آوردند بین دو تا درب اتاق می نشستند و سخنرانی می کردند! قصدشان این بود که به نحوی حضور و وجود خانم ها در آنجا محسوس باشد و جهت حفظ احترام خانم ها برای سخنرانی، خودشان را به اتاق آنها نزدیک می کردند.  بعد از سخنرانی هم به اتاق پشتی که خانم ها در آن جا بودند تشریف می آوردند و می نشستند و چایی میل می کردند و احیانا اگر کسی از آقایان و خانمها سؤالی داشت پاسخ گو بودند.

این نوع نگاه امام به بانوان، برای ما بسیار عجیب بود اینکه امام (ره) به دو - سه خانم دانشجویی که آنجا بودند اینقدر اهمیت می دادند و قصد داشتند، عدالت و برابری را در مورد آنها رعایت کنند.البته من وخانم بیات بعد از اینکه امام تشریف میبردند چای ته استکان ایشان را که چند قطره بود تقسیم میکردیم و میخوردیم.

خاطرات بیشتری برایمان تعریف کنید

بگذارید یک خاطره باور نکردنی برای شما بگویم: « یادم هست که یک روز از امام خمینی(ره) سوالی داشتم، خدمت ایشان رسیدم وکنارشان نشستم و سرم را یک کم به حضرت امام نزدیک کردم! همان لحظه احساس کردم که دارم کار بی ادبی انجام می دهم و خیلی زشت است که من کنار یک شخصیت بزرگی مثل ایشان می خواهم، آهسته در گوش شان صحبت کنم اما با تعجب دیدم ایشان هم در کمال تواضع، با محبتی پدرانه،   یک ذره سرشان را به من نزدیک کردند؛ یعنی اگر کسی نشسته و من نمی خواهم صدایم را بشنود شرایطی به وجود بیاید تا صدای من و ایشان در حد خودمان باشد. »

در آن زمان، این نوع رفتار برای ما خیلی مهم و این حرکات و اهمیتی که ایشان به ما می داند برای ما خیلی زیبا و قشنگ بود. وقتی از ایشان سوال می کردیم در کمال آرامش و متانت جواب مان را می دادند.

این نوع برخورد امام خمینی(ره) باعث می شد، ما که سه نوبت ایشان را برای اقامه نماز یا انجام مصاحبه می دیدیم در طول روز دلمان برای دیدن و فیض بردن از حضورشان تنگ شود!

شاید جالب باشد بدانید که دو تا خانه ای که امام خمینی (ره) در آنجا مستقر بودند در و پیکری نداشت! مخصوصا آن خانه رو به روی بیت ایشان که شما در عکس ها می توانید ببینید فقط چهارچوبی است همراه  با توری ... یک شب تقریبا ساعت 11  دلمان، حسابی برای دیدار با امام خمینی(ره) تنگ شد؛ یواشکی به آن حیاط رفتیم ! رفتیم پشت در اتاق ایشان و سرمان را روی شیشه چسباندیم تا امام را ببینیم! در همین حین، خانم تشریف آوردند و گفتند: دخترا چه می کنید؟ گفتیم دلمان برای حضرت آقا تنگ شده و می خواستیم ایشان را ببینیم. خانم گفتند: شما که صبح تا شب آقا را می بینید؟! گفتیم: چه کنیم دلمان تنگ شده و طاقت نیاوردیم. خانم گفتند: صبر کنید و رفتند داخل اتاق و به آقا فرمودند: این دخترها می خواهند شما را دوباره ببینند.. امام (ره) فرمودند: بفرمایید داخل!  همان وقت ایشان داشتند متن پیام می نوشتند، قلم را زمین گذاشتند و با ما خوش و بشی کردند که از کجا آمدید و چه کار می کنید و خوش آمدید و .. آنقدر ما را تحویل گرفتند که من بعدها با خودم گفتم خدایا چقدر ما نادانی می کردیم و وقت ایشان را می گرفتیم اما در آن زمان نمی توانستیم درک کنیم که شاید کار ما درست نباشد.

  رفتار امام خمینی (ره) با سایر بانوان مثلا کسانی که برای دیدن ایشان می آمدند چگونه بود؟

امام خیلی پذیرا بودند. وقتی خانم ها برای سؤال پرسیدن می آمدند ایشان به راحتی وقت می گذاشتند و به سؤالات آنها در کمال آرامش و متانت جواب می دادند.

به یاد دارم یک بار خانمی سؤال کرد که « برخی می گویند امام زمان (عج) راضی نیستند که خانم ها در راهپیمایی شرکت کنند! امام فرمودند: بی خود می گویند! امام زمان خیلی هم راضی هستند » این رفتار برای ما که از آمریکا امده بودیم و با یک رهبر انقلاب و مرجع تقلید مواجه می شدیم با تصورات ما خیلی فاصله داشت.

دانشجویان دختر فرانسوی با دیدن و شنیدن سخنان امام (ره) فقط اشک  می ریختند

یک روز جمعی از دانشجویان دختر فرانسوی به همراه تعدادی از دانشجویان پسر به دیدن امام (ره) به نوفل لوشاتو آمدند. آن روز امام خمینی (ره) در همان اتاقی که معمولا سخنرانی می کردند، نشسته بودند که خبرورود این دانشجویان را به ایشان دادند. آقا،  فرمودند این ها که فارسی بلد نیستند! برادری که خبرآورده بود گفت: اما اصرار به دیدن شما دارند تا برایشان صحبت کنید. امام(ره) آنها را به حضور پذیرفتند.

دانشجویان در اتاق نشستند و امام (ره) برای آنها چند جمله ای صحبت کردند – متأسفانه در  آن زمان مطالب ظبط نشد-  در آن مدت سخنرانی این دخترهای فرانسوی با اینکه فار سی بلد نبودند در محضر امام خمینی سرهای شان را پایین انداخته و عین بید می لرزیدند و گریه می کردند! آنها آنقدر منقلب شده بودند که حالت شان برای ما تعجب آور بود آنها نه زبان امام رامی فهمیدند ونه می دانستند که امام چه می گوید! فقط در محضر ایشان نشسته بودند و ابهت و معنویت ایشان آنها را منقلب کرده بود.  وقتی امام خمینی(ره) دیدند این ها خیلی مشتاق هستند به حاج احمداقا فرمودند: این ها را ببرید پایین، در حیاط پشتی و کسی که زبان فرانسه بلد هست سوالات شان را جواب بدهد....

رابطه امام خمینی(ره) با خانواده مخصوصا با همسرشان چگونه بود؟

ما خانم را گاهی که منزل شان می رفتیم و گاهی هم وقتی ایشان در نماز جماعت شرکت می کردند می دیدیم؛ مرحوم خانم دباغ، چون در بیت امام(ره) مستقر بودند بیشتر رابطه آقا با همسرشان و نحوه برخوردشان را دیده بودند.

اما در همین رفت و آمد ها به خوبی مشخص بود که خانم – همسر امام (ره) - زنی بزرگوار، فاضله و بسیار وارد به جریانات انقلاب است. خانم بسیار اهل مطالعه و آگاه به مسائل زمانه بودند. یک روز برای مان صبحت کردند  و گفتند که من « جزوه شناخت منافقین» را خوانده ام! و در مورد آن جزوه صحبت کردند! این برای ما بسیار عجیب بود که خانم چطور با آن شرایط در مسائل سیاسی و عقیدتی اطلاعات شان یک سر و گردن از همه ما بالاتر است .

می توانم بگویم که همسر امام راحل وظیفه شان را به نحوه احسن انجام دادند.

 

خاطره ای از این تیزهوشی و بصیرت خانم – همسر امام (ره) دارید؟

یک روز خانم فرستادند دنبال من که خبرنگار از واشینگتون پست آمده برای مصاحبه ، شما بیایید تا صحبت های ما را ترجمه کنید.  قبل از نقل این خاطره باید بگویم خبرنگارانی که برای انجام مصاحبه می آمدند فقط کار خبری نداشتند! گاها نیروهای امنیتی و دنبال چیزهای دیگری بودند... آن روز خبرنگار؛ زن جوان سیاه پوستی بود که سؤالاتی از خانم کرد به نظرقصد داشت درپس آن سؤالات ؛ حرف هایی از خانم بیرون بکشد! اما خانم خیلی مدبرانه جواب او را دادند و خبرنگار تیرش به سنگ خورد.

آن خانم خبرنگار از هسمر امام پرسید: شما از ایران به ترکیه تبعید شدید، ترکیه چطور بود؟ در واقع می خواست احساسات خانم را تحریک کند و بعد ایشان را تخلیه اطلاعاتی نماید که خانم در جواب گفتند: « ترکیه خیلی عالی بود بهتر از ایران بود برای ما» خانم خبرنگار تعجب کرد و دوباره پرسید: نجف چطور بود؟ که خانم دوباره فرمودند: « نجف خیلی خوش بودیم ؛ بهتر از ترکیه بود.»! اینجا بود که خبرنگار فهمید که تیرش به سنگ خورده و نمی تواند احساسات ایشان را تحریک  وایشان را تخلیه اطلاعاتی کند.

ادب احمد آقا نسبت به امام یکی از جلوه های تربیتی همسر امام (ره)

فرانسه که بودیم، مرحوم حاج احمد آقا مثل پروانه دور حضرت امام خمینی(ره) می چرخیدند. در اتاق کوچک که امام (ره) برای سخنرانی و خوردن چای می آمدند، اگر کاری پیش می آمد و حاج احمد آقا خدمت امام می رسیدند، آنقدر مودبانه با حضرت امام صحبت می کردند که برای ما باور کردنی نبود که رابطه پدر و پسری اینگونه باشد!

مخصوصا پسری که تمام کارهای امام با ایشان بود و این ارتباط زیاد باعث نمی شد مرحوم حاج احمد آقا از دایره ادب خارج شوند؛ ایشان تا آخرین لحظه ای که امام(ره) در قید حیات بودند، عاشقانه مثل پروانه دورپدر می چرخیدند .

این همه رعایت ادب از تربیت همسرامام (ره) نشأت می گرفت، شخصیتی ممتاز که گمنام ماند.

مردم روستا چطور، ارتباط و نگاه آنها به حضرت امام خمینی(ره) چگونه بود؟

راستش ما به زبان انگلیسی صحبت می کردیم و ساکنان آنجا فرانسوی زبان بودند، افرادی که زبان فرانسه می دانستند بیشتر با مردم نوفل لوشاتو می توانستند ارتباط بگیرند. اما خوب متوجه می شدیم که مردم امام (ره) را بسیار دوست دارند. امام  خمینی (ره) شب تولد حضرت مسیح علیه السلام برای آنها شیرینی و گل فرستاده بودند. خانم تعریف می کردند:«  یکی از همسایه ها دختری 16 ساله دارد که از صبح می آید و کنارما می نشیند و شب به منزلش می رود. عاشق ما شده است نه ما می توانیم با او صبحت کنیم و نه او می تواند به زبان ما صحبت کند.»!

 روزهای آخر که رفت و آمد ها زیاد و شلوغ شده بود، حضرت امام(ره) به همسایه ها پیغام دادند و عذرخواهی کردند! رفتار امام طوری بود که همسایه ها را شگفت زده کرده بودند. مردی که ضمن رهبری انقلاب در کشورش حواسش به سر و صدا و همسایه ها هم هست تا آنها اذیت نشوند و حتی شب عید را به آنها تبریک می گوید.

برای مردم غرب که در یک نظام سرمایه داری هستند و مسائل انسانی برای شان رو به افول است   یا بصورت تبلیغاتی است این نوع نگاه و رفتار امام بسیار جالب و قابل احترام بود.   

آیا  شما هم با پرواز انقلاب به کشور برگشتید؟

نه تعداد ما زیاد بود  وآن پرواز اختصاصی بود ما با امام خمینی(ره) به فرودگاه رفتیم و یک

پرواز چارتی از ایرفرانس گرفته شد و دو ساعت بعد از ورود ایشان به ایران رسیدیم. 

  از دوستان تان که در هواپیمای امام خمینی(ره) بودند در مورد لحظات پرواز به سمت ایران چیزی شنیده اید؟

در سفر دومی که به فرانسه داشتیم ، نمی دانستیم که حضرت امام خمینی(ره) چه تصمیمی دارند و چه اتفاقاتی در پیش خواهد بود؛ فقط می گفتیم هر کجا که امام بروند ما هم دنبال ایشان می رویم. برخی استدلال می کردند ممکن است مثل جنگ ویتنام پیش بیاید یا هواپیمای ایشان را در آسمان بزنند  حضرت امام خمینی(ره) مثل کوه استوار و مقاوم بودند.

یک بار شنیدم که در متروی پاریس یا لندن عکسی از امام را نصب کرده ند که دستان خود را مشت کرده اند و زیر آن نوشته شده بود « مشتی که دنیا را به لرزه در آورده است.»یا « مردی که دنیا را به لرزه در آورده است.»  دنیای غرب هم متوجه شده بود که با شخصیتی رو به رو است که مثل کوه پشت اهدافش ایستاده است و ما که نزدیک به امام راحل بودیم این استقامت و محکمی را بیشتر و ملموس تر می دیدیم.

این سؤالی که از امام خمینی(ره) در پروازشان به سمت ایران پرسیدند که چه احساسی دارند  و ایشان فرمودند هیچ! نشان می دهد که این رهبر انقلاب نه صرفا یک رهبر سیاسی است بلکه یک عارف و انسان کامل است، کسی نیست که فکر کند دارد به  قدرت می رسد ، یک ملت متنظر اوست و هیجان زده شده باشد .. به نظر من جواب امام خمینی به این سوال نه این بود که ایشان احساسی نداشته باشند ! بلکه این جواب عمق و ژرفای معرفت امام خمینی را می رساند. ایشان عاری از هر نوع منیت بودند. ما همان حالتی را در شب آخر از امام خمینی دیدیم همان حالتی بود که در شب های گذشته در پاریس و بعد هم در قم دیدیم.   

  آیا پیش بینی چنین استقبال پرشکوهی را می کردید؟

بله . زمانی که در پاریس بودیم ازجریانات و اتفاقات ایران مطلع بودیم. در آن روز تنها نگرانی ما این بود که نکند هواپیمای امام خمینی (ره) را در هوا بزنند . دلمان می خواست در هواپیمای ایشان باشیم تا اگر اتفاقی افتاد ما هم کشته شویم.

زمانی که پاریس بودیم در همان حیاط رو به روی بیت امام خمینی (ره) آقای فردوسی پور با یک خط تلفن و گوشی قدیمی از یک اتاق یک و نیم متری بیانیه ها  و متن های سخنرانی امام راحل را به ایران مخابره می کردند، خبرنگاران متوجه شده بودند که کسی از این اتاق اخبار را به ایران می فرستد.   خبرنگاران به خیال وجود دستگاه های فوق پیشرفته مخابراتی اصرار داشتند وارد اتاق شده و از تمام زوایای اتاق فیلم برداری کنند، برای آنها خیلی عجیب بود که امام شب پیامی را از فرانسه به ایران مخابره می کنند و صبح یک ملت به خیابان ها می ریزند از این رو به دنبال دستگاه های فوق پیشرفته مخابراتی بودند و هر کدام ده دقیقه ای از این اتاق فیلم برداری می کردند!

و کلام آخراین گفت وگو را در خدمت شما هستیم

 در ایران بخاطر دوستی که با خانم داشتیم زیاد خدمت ایشان می رسیدیم. یک روز که خدمت ایشان بودیم گفتند « بهترین دوران عمرم، آن سه ماه فرانسه بود.» ما هم گفتیم: « فکر می کنیم تمام عمرمان یک طرف و پاریس یک طرف. »! علت هم این بود:« مدتی که در پاریس بودیم هر لحظه اش یک اتفاق تاریخی و سرنوشت ساز رقم می خورد و آن ایام بسیار، حساس و پرخاطره بود.

انتهای پیام/ غ



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 95/11/17 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک