سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست

 

راه رفتن کلاغ و کبک

شنیده اید که می گونید: کلاغ اومد راه رفتن کبک رو یاد بگیره ،‌ راه رفتن خودشو هم فراموش کرد.

امروز من تو اداره مصادق عینی این ضرب المثل شیرین و در عین حال کاربردی و صد البته وطنی شدم؛ ضرب المثلی که مشابه چینی و اندونزی ندارد !‌


القصه همکاری دارم بس نکونام و خوش بیان، سوار ماشین که می شویم با حضور او و دم گرمش به یاد بچه شوفرهای با ایمان می افتم و هنگام مصاحبه و گفت و گو به یاد میانداران هیئت؛ همیشه حسرت زده اینگونه صحبت کردن هایش هستم.

اصلاحات بسیار ساده ای که می تواند دریچه قلب مخاطب و رضایت خاطر او را برای کاری هر چند کوچک چنان باز کند که گویی بهترین هدایا را تقدیمش کرده ای.

اصطلاحاتی که برای من به کاربردنش آن هم برای سیاستمداران، متخصصین و علما و کارشناسانی که طی گفت و گویی کوتاه با آنها آشنا می شویم بسیار سخت است.

چنان بعد از هر مصاحبه ای اجر مخاطبش را به سفره ائمه (ع) ارجاع می دهد و چنان برای یک اظهار نظر هر چند ساده از خدا آمورزش برای اموات طرف مقابل خواستار می شود که دل انسان به ملکوت ها می پیوندد.

حاج آقا اجرت با امام حسین ، اجرت با سیدالشهدا، حاجت روا بشی به دست کرم حضرت ابوالفضل، حضرت زهرا پشت و پناهتون، خداامواتت رو بیامورزه ....

آن هم در گفت و گویی رسمی و مطبوعاتی ....

القصه ما هم امروز در نبود این همکار خواستیم دست از لفظ قلم صحبت کردن برداریم و خبرنگاری هئتی شویم ..

خلاصه بعد از تمام شدن گفت و گو به جای تشکر همیشگی که طوماری از لغات خواجه عبداله انصاری را به دنبال داشت با ژستی آنچانی به کارشناسی که در خصوص حضرت رسول اکرم (ص) صحبت کرده بود گفتم: حاج ... اجرت با امام ... مکثی طولانی، کدام امام را باید بگویم این همکارمان کدام امام علیه السلام را واسطه فیض قرار می داد؟ ناخودآگاه گفتم : اجرتان با امام خمینی (ره) ... شوک عظیم .... این چه حرفی بود زدم ... سریع گفتم با شهدا و امام شهدا... مخاطب از نوع حرف زدنم گیج شده بود ..... ادامه دادم بله نیروهای ارز شی چون شما نعمت انقلابند ... بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران.... ولایت پذیری شهدا ... داشتم وارد بهمن ماه و هشت سال دفاع مقدس می شدم که خود آن بنده خدا گفت: خواهش می کنم، در مورد رسول خدا صحبت کردن خود برکتی است شما هم که در این راه زحمت می کشید ان شاء الله نزد رسول خدا مسلمانی روسپید و مایه فخر ایشان باشید .... ومن تازه فهمیدم باید از کرامت و رحمت پیامبر مهربانی ها برای تشکر معنوی خود استفاده می کردم.

این شد که به قولی اگر همان گونه که خود بلد بودم تشکر می کردم و پا را در کفش همکار محترم نمی کردم ، این اشکالات صورت نمی گرفت و دوستان نمی خدیدند.

انتهای پیام/

پ.ن : این اتفاق می تواند مصداق ضرب المثل های دیگر هم باشد شما بلد بودید خوشحال می شوم در قسمت نظرات بنویسید.

 



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 92/10/26 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک