سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست
در نشست « حماسه 9 دی تجلی جهاد کبیر» مطرح شد: /بخش پایانی

مادر اولین شهید فتنه88: بعد از شهادت حسین، بچه های محل بسیجی شدند/ 9 دی با قاب عکس حسین نفر اول راهپیمایی بودم/ حتی با عذرخواهی سران فتنه از آنها نمی گذرم

مادر شهید حسین غلام کبیری می گوید: « من تا جایی که توانسته ام در راهپیمایی ها چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شرکت کردم، اما روز 9 دی من با قاب عکسی که از حسینم در دست داشتم اولین نفر در صف اول راهپیمایی بودم، بعد از شهادت فرزندم، بچه های محل همه عضو بسیج شدند. این یعنی راه حسین همچنان ادامه دارد...

منیره غلامی توکلی

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی طنین یاس،  این ویژگی مادرانه است که هر چه از عشق به فرزند بگوید باز هم برای گفتن حرف ها در سینه دارد، بلاخص فرزندی که مادر دوست دارد لباس دامادی بر تنش ببیند و هنوز بعد از گذشت 7 سال بعد از رفتنش دل رفتن به عروسی دوستان او را ندارد هر چند که کادوی عروسی آنها را به جای فرزندش می دهد!. مادر شهید نوجوان حسین غلام کبیری از شهدای فتنه 88 در نشست « 9 دی ، تجلی حماسه کبیر» به بیان خاطراتی از آخرین روز زندگی فرزندش پرداخت. 

آخرین نگاهی که هرگز فراموش نمی کنم!

از خانم زینعلی مادر نخستین شهید فتنه 88 می خواهیم که واقعه 25 خرداد و از شهادت دُردانه اش برایمان تعریف کند، او می گوید: آن روز حسین کتاب و دفترهایش را جمع کرد و گفت که دیگر امتحاناتم تمام شده و راحت شدم! قصد بیرون رفتن از خانه را داشت که اوضاع شلوغ شهر را برایش گفتم و خواستم که مراقب باشد اما او گفت: کجا شلوغ شده؟ آن بالاها، اینجا که خبری نیست... و به من دل تسلی داد.

وی ادامه می دهد: حسین، قبل از اینکه از خانه خارج شود، دوش گرفت و بهترین لباس هایش را پوشید تا به برای اقامه نماز به مسجد برود، غذایی خورد و رو به من کرد و پرسید: مامان! داداش حبیب کلاه کاسکتَ ش را به من می دهد؟ گفتم نه! او که نیست و اصلا متور به تو نمی دهد... نگو این بچه از طرف بسیج به مأموریت برود، وقتی از در خارج می شد نگاه عجیبی به من کرد که هنوز آن نگاه در ذهنم باقی مانده است.

گفتند: حسین فقط خراشی برداشته است

ساعت ها می گذشت اما خبری از حسینم نبود، در تمام لحظاتی که من در تب و تاب بودم پسر بزرگم و حتی دختر بزرگم که در شهرستان زندگی می کرد می دانستند چه اتفاقی برای حسین افتاده است.گویا همان شب به پسر بزرگم خبر می دهند او هم به خواهرش در شهرستان خبر می دهد و آنها هم به سمت تهران می آیند.

صبح زود وقتی دخترم برای رفتن به محل کار از خانه خارج می شود، عروسم که در طبقه پایین ساختمان ما زندگی می کنند، او را از اتفاقی که برای حسین افتاده، مطلع می کند و او هم به سراغ پدرش می رود و با هم به بیمارستان می روند.

ساعتی بعد همان طور که عروسم خبر داده بود دخترم با شوهر و فرزندش به خانه ما آمدند، بعد از احوال پرسی های معمول دامادم ابتدا به من گفت که گویا حسین دیشب با عده ای درگیر شده و آنها را حسابی زده است و الان در بازداشتگاه است، باید برویم و او را بیرون بیاوریم. در مسیر دیدم به سمت بیمارستان می رویم، دامادم بهانه آورد که وقتی حسین، عده ای را می زند، خودش هم از ناحیه صورت مجروح شده و الان در بیمارستان است ، در حیاط بیمارستان همسرم را دیدم که حال خوشی نداشت و آنجا تغریبا متوجه اتفاقی که برای پسرم افتاده بود شدم.

حسینم فقط گریه می کرد!

حسین در بخش ویژه بستری بود، پسرم خیلی زیبا روی تخت خوابیده بود، سرم و دستگاه به او وصل کرده بودند و با دستگاه اکسیژن نفس می کشید. به من گفتند که پاهایش شکسته و دچار شکستگی دنده شده و دنده ها در ریه اش فرو رفته اند و خونریزی داخلی کرده. نگران بودم که نکند، نوازش من باعث باز شدن دستگاه ها از حسین شود، او را آهسته نوازش کردم ، اشک هایش را پاک کردم و دلداری اش دادم که مادر خوب می شوی، اما حسین فقط گریه می کرد.

بچه ام در آن لحظات سخت باز هم به همه محبت می کرد و دست خواهرها و برادر و پدرش را می فشرد الا دست من! حسین می دانست که دستم را عمل کرده ام و دست مرا محکم فشار نمی داد.  وقتی از کنار تختش دور شدم، حسینم تمام کرد.

با تبرئه قاتل حسین، دلم داغدارم شکست

خانم زینعلی در مورد چرایی و چگونگی شهادت فرزندش می گوید: « حسین از طرف بسیج به همراه تعدادی دیگر از بسیجان با لباس شخصی برای تأمین امنیت منطقه سعادت آباد به آن منطقه اعزام می شود، نرسیده به مقصد به خاطر اینکه تعداد مسافران بیشتر از ظرفیت ماشین بوده از ماشین پیاده می شود و بقیه را راه با متور می رود. با رسیدن به مقصد تمام متورها را در یک لاین جمع می کنند. ساعت 12 شب ضارب که گویا از اغتشاشگران بوده از ایست و بازرسی قبل از محدوده ای که حسین و دوستانش ایستاده بودند با سرعت عبور می کند، وقتی به محل استقرار حسین می رسد پایش را روی گاز می گذارد که از آنجا هم رد شود که با متور های پارک شده و  بچه من می خورد و او را بلند کرده و چند متری آن طرف تر به روی ماشین دیگری پرتاب می کند و همین حادثه باعث شکستن دو پا و دنده حسین و خونریزی داخلی او می شود.

                                                                                  

پیام رهبری و دیدار با ایشان آرام مان کرد

وی با اشاره به پیام مقام معظم رهبری بعد از شهادت حسین می گوید: « دل ما با این پیام آرام شد، اگر چه حسین خیلی دوست داشت به دیدار آقا برود اما ما به دعوت بیت رهبری به دیدار آقا رفتیم که بار اول موفق به دیدار نشدیم و بار دوم ایشان را دیدیم « وقتی، قاب عکس و مدرک قبولی حسین در دانشگاه را نشان مقام معظم رهبری دادم، در حالی که بر چادر من بوسه زدند، فرمودند دخترم فرزند شما در دانشگاه اصلی قبول شد و مقام خیلی بالایی نزد خداوند دارد، شهید شما در راه بصیرت مردم و حفظ نظام اسلامی به شهادت رسید و بدانید مقام این شهید حتی از برخی شهدای جنگ تحمیلی نیز بالاتر است.» حسین همیشه آرزو داشت که به دیدار رهبر معظم انقلاب اسلامی برود و بعد از شهادتش در دیدار با رهبر انقلاب، ایشان عکس او را به یادگار از من گرفتند.

این مادر شهید، با بیان اینکه آنقدر برای بچه ام گریه کرده ام که دیگر آب چشمانم خشک شده است، می گوید: حسین همیشه می می گفت: آدم مسلمان باید زود زن بگیرد اگر حسین من هم زنده بود الان وقت انتخاب همسرش بود.»  اما قاتل حسین تبرئه شد در حالی که فقط 2 سال زندانی کشید وقتی سر مزار فرزندم بودم این خبر را به من دادند و من بد حالی پیدا کردم و دلم شکست.

9 دی با قاب عکس حسین ، نفر اول صف راهپیمایی بودم

مادر شهید حسین غلام کبیری در پایان صحبت هایش می گوید: « من تا جایی که توانسته ام در راهپیمایی ها چه قبل و چه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شرکت کردم، اما روز 9 دی من با قاب عکسی که از حسینم در دست داشتم اولین نفر در صف اول راهپیمایی بودم، بعد از شهادت بسیجی حسین غلام کبیری فرزندم، بچه های محل همه عضو بسیج شدند. این یعنی راه حسین همچنان ادامه دارد...

 

انتهای پیام/ ت



نوشته شده در تاریخ جمعه 95/10/10 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک