سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست

 

هر پسمانده ای که به زمین می اندازیم ، قامت یک نفر را خم می کند ...

رفتگران - قلمدون

 


برای انجام کاری به سطح شهر رفته بودم. عجب شهر زیبایی داریم ما تهرانی ها !...

 پل های بیشتر خیابان های اصلی و اتوبان ها، برقی شده است.

خط کشی مترو بصورت اعجاب انگیزی ! مسیرها را کوتاه و انتظار را کم کرده است.

رنگ و لعاب مغازه ها چشم ها را می نوازد دهنم آب افتاد و قیمت اجناس دل می زند قاط زدم

هر چند صد متری که جلو می روی، یکی هست که با برگه ای خوش بو به خریدن عطری دعوتت کند و اگر هم عطر نخواهی دستش را برای داشتن یادگاری خوشبو رد نمی کنی .

وای که همشهری های خوش تیپ از زن و مرد دل ربایی می کنند ، جدید ترین رنگ مو، مش، رنگ شال، رژلب و انواع گوشواره ها و گردن آویزها را می توانی در شویی خیابانی ببینی!‌

از شلوارهای فاق کوتاه و لباس های اندامی و رژگونه مردانه که بگذریم، انواع جدید ترین گوشی های تلفن همراه دلت را می برد. تمام شهر " بازار بزرگ علاء الدین" است.

اینها زیبایی ها شهر ماست. متمدن شده ایم و صد البته مهربان !!...

دل به پله های جلوی در اتوبوس ها داده ایم !‌ از میله های جدا کننده زن و مرد، حاجت می خواهیم!‌ آنقدر همدیگر را می خواهیم که هنگام پیاده شدن از اتوبوس تنگه ای درست می کنیم که همشهریمان نتواند زود دل از ما بکند و برود! چنان دوست داریم در ایستگاه های مترو با هم پیاده و سوار شویم اجازه رد شدن از کابین مترو را هنگام ایستادن آن در ایستگاه ها به هم نمی دهیم!‌

 رنگ ها برایمان یکی شده است؛‌ پلیس نمی فهمید!!‌ مسئولین مترو بویی از انصاف نبرده اند ، خط قرمز بین ما و متروی در حال حرکت کشیده اند ما هم که مردمی انقلابی ، رد می شویم بدون توجه برای رسیدن به جان جانان مترو ... رد می شویم از کف خیابان وقتی چراغ سبز است و....

تمام این ها زیبایی های شهرماست . زیبایی هایی که تهران را کلان شهری بی نظیر کرده است....

فقط یک اشکال کوچک این میان دل را می زند؛ دیگر کسی از این ناهنجاری راضی نیست ، ما که فقط در شهر یک مورد ناپسند داریم چرا برای خودمان حرف در بیاوریم !!‌ فقط در برابر جوی های کثیف و بد بو‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌،  آن هم در خیابان های فرعی که به مدارس و خانه ها و درمانگاه های ما وصل می شوند.

دریچه های بد بو و کثیف ، فاضلاب شهری که از کف خیابان های اصلی و میدان های مهمی چون راه آهن و شوش و ... می گذرد .

 سطل های مکانیزه و حال بهم زنی که سر هر کوچه دور و برش پر از کیسه های پاره شده آشغال است و صدای میو میوی گربه که گویی عروسی برای خودش گرفته و همه و همه اینها تنها قسمت زشتی شهر ماست که همه اش هم تقصیر " رفتگران " است .

رفتگرانی که اگر خوب کار می کردند حتما این اشکال هم در شهر بزرگ ما نبود!!‌

 راستی ! شهر تهران را ساعت 4 صبح تا 6 دیده اید ؟؟ آن زمان رفتگران همین مقصران بزرگ آن را تحویل شما می دهند تا غروب کثیفش کنید و در این مهم از  هیچ چیز کم نگذارید و با گران ترین لباس ها و خوشبو ترین عطرها و جذاب ترین آرایش ها و ... روی همین کثافت ها راه رفته و دماغ خود را بگیرید.

جنتل ومن با تو هستم !‌ مانتوی کوتاه تو کیسه های ذباله دستت را که عارش می آید آن را درست در سطل بیاندازد نمی پوشاند.

دستان تو " گجت " نیستند که هم کیفت - ببخشید ساک بزرگ روی دوشت - را بکشد هم کاغذ آدامس و لواشک و پفکت را دقایقی نگه دارد تا به سطل ذباله برسی و ... ماشین های آخرین سیستم کارت را راحت کرده اند ... کافی است دکمه ای بزنی و شیشه پایین بیاید و آن وقت می توانی هر آنچه در دست داری یا پشت ماشین به بیرون پرتاب کنی ...

بعد از گرم شدن خورشید ، همان شال زیبا و عطر زده ات و نه شاید هم دستمال گردنت را به دور بینی بکشی و بگویی : ( رفتگر محله ما مفت مفت فقط راه می رود) پشت سرت را نگاه کن هر زباله ای که روی زمین می ریزی قامت مردی که دشنامش داده ای یا او را در دادگاه فرمایشی ات محکوم کرده ای برای برداشتن از کمر خم می شود ... و تو هر روز کمر یک انسان را با این حرکاتت می شکنی !!‌

 



نوشته شده در تاریخ جمعه 92/7/12 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک