از قدیم گفته اند:
خوردن دست پخت بانوی خبرنگاری که سالی یکبار آشپزی می کند؛ شجاعتی بس زیاد می خواهد.
... این شجاعت زمانی در میهمان سفره بیشتر ظهور و بروز می کند که بانوی مورد نظر مواد اولیه درست کردن تک و توک غذایی را که در پخت آن نیمه مهارتی دارد در دسترس نداشته باشد....
دهان باز و سر و صدای یک گروه انسان گرسنه که هر چیزی را شبیه مرغ سوخاری و کباب و پیتزا و ... می بینند حتی برای ماهرترین سرآشپز هم استرس آور است ....
سیب زمینی، پیاز، گوشت، زردچوبه، کمی زعفران،حبه سیرکوچکی ..... برای درست کردن بهترین غذای عالم " کتلت" کافی است؟!
ای وای، تخم مرغ آن هم نه یکی که دو تا لازم است و جای تخم مرغ یخچال خالی تر از جیب کارمند مستأجر در آخر برج ....
ناگاه؛ رخ می نماید ..... من از دور به چشم خویش دیدم که جانم – شما بخوانید تخم مرغ- چشمک می زند...
آه آه فقط یکی ...
مادر همیشه می گوید وقتی می خواهی مواد اولیه غذایت برکت پیدا کند "آیة الکرسی" بخوان و در حال پخت کلمه " الماجد الماجد الماجد " را سه بار تکرار کن .... بی اختیار در سردرگمی این تراژدی" آیةالکرسی" می خواندم ....
وقتی تخم مرغ را در ظرف شکستم ؛ الماجد الماجد الماجد ......
ای وای این جاست که شاعر می گوید: من و این همه خوشبختی محاله محاله .....
تخم مرغ کوچک در دستان من ....... دو زرده است .... آفرین خانم مرغه .... دوستت دارم .
این هم یک راز آشپزی برای زمانی که چشم سه مرد گرسنه آنهم با معده هایی که خودشان از بالای ناف تا زیر خرخره وسعت آن را تخمین زده اند
خدایا متشکرم ... دوستت دارم... آبرویم را چون همیشه خریدی .....