سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست

رابطه با امریکا تهدید رویشها و تضعیف مبانی فکری انقلاب اسلامی
علیرضا مالمیر - طنین یاس

قلمدون

ایران درگذشته عرصه ترک تازی بیگانگان درگذر زمان بوده است که بامطالعه در سیر تاریخ به ویژه تاریخ معاصر ایران به این نکته خواهیم رسید. مناقشات و منازعات قدرت ها  بر سر تصاحب خاک ایران و به چنگ آوردن ثروت ملی و منابع ارزشمند آن به روشنی در دفتر تاریخ ثبت و ضبط است.
بی کفایتی و بی لیاقتی پادشاهان ایران در به باد دادن سرمایه های مادی و معنوی این سرزمین نه تنها بر مورخان و پژوهشگران، بلکه بر عموم مردم این دیار پوشیده نیست. در این بین اما کشورهای روسیه و انگلستان ازهمه به این منابع طماع تر بودند این را می شود با نگاهی  هرچند گذرا به تاریخ معاصر ایران، ثابت کرد.
انعقاد عهدنامه ها و قراردادهای ننگین مانند "ترکمنچای"،"گلستان"،"رژی "، نفت "دارسی" و...که با حاتم بخشی پادشاه  هر دوره و همکاری ویژه ایشان به آن جامه عمل پوشانده می شد،تنها بخشی از دریای بی کران خیانت شاهان و درباریان ایران بوده است .
اما به راستی در کشمکش های فی مابین دولتهای روسیه  وانگلستان-این استعمار گران کهنه کار- بر سر تصاحب منابع ایران ،دولت ایالات متحده امریکا -این دشمن استراتژیک فعلی ایران -که با عنوان استعمار نوین از آن یاد می شود درکجای این معادلات  سیاه  تاریخی قرار داشت؟!
امروزه مطالعه پیرامون آمریکا به عنوان قدرت سلطه گری که پس از فروپاشی نظام دو قطبی به دنبال تحقق هژمون خود برجهان است ضرورت اجتناب ناپذیری است که باید به طور عام مورد توجه همگان قرار گیرد ونسبت ان با انقلاب اسلامی به طورخاص مد نظر واقع شود.

پای امریکا از چه زمانی به ایران باز شد؟
درسال 1883میلادی (1261هجری شمسی)که مصادف با حکومت "ناصرالدین شاه" قاجار درایران بود دولت امریکا اولین کنسولگری خود را درایران افتتاح کردودیپلمات ارشدی به نام "ساموئل بنجامین" را به ایران فرستاد؛ واین اغاز ماجرا بود.
اولین رابطه رسمی بین ایران وایالات متحده امریکا مربوط به همان سال است.دوقدرت بزرگ آن زمان یعنی انگلیس و روسیه عملا بسیاری از امور را درایران قبضه کرده وسلطه استعماری خودرا گسترش داده بودند.
دولت امریکا تا قبل از سال 1261هجری شمسی  درایران  باپوشش کارهای خیرخواهانه و عامه پسند  ولی درباطن برای ظاهر شدن در عرصه سیاسی واجتماعی ایران بستر سازی می کرد.از اعزام گروه های آموزشی گرفته تا مبلغین ترویج مسیحیت که ازعمده فعالیتهای پنهان درراستای اهداف استعماری امریکا بوده است.
امریکا به جهت عقب نماندن از این دو قدرت –روس وانگلیس-بر سر تصاحب منابع ایران در اولین قدم امتیاز ساخت راه آهن تهران-بوشهر را توسط دومین سفیرش درایران یعنی"وینستون" از ناصرالدین شاه قاجار گرفت.
عمده تمایل بیگانگان برای حضور در صحنه های مختلف از جمله اقتصادی ایران تصاحب طلای سیاه یعنی نفت بوده است که  امریکا هم از این قاعده مستثنی نبود.حضور کمپانی های نفتی "استاندارد اویل" و "استاندارد وکیوم" در ایران به  همین منظور بود.
ایالات متحده امریکا به علت اینکه مانند دول روس وانگلیس  که درواقع دوروی یک سکه بودند هنوز چهره واقعی خود را نشان نداده ودربین افکار عموم مردم، دولتی خیرخواه و بی طرف جلوه می کرد.
درتحولات تاریخی دهه های 20 و30 ایران دولت های بریتانیا و امریکا نقش مهمی داشتند. از این پس بود که امریکا به صورت رسمی وارد عرصه سیاسی ایران شد. پس از ملی شدن صنعت نفت توسط دولت "مصدق" امریکا از این طرح حمایت کرد.
درواقع پس از ملی شدن صنعت نفت ، ایرانیان هنوز نظر مساعدی به امریکا داشتند و خاطره باز پس گیری اذربایجان ورد موافقت نامه نفت با شوروی  توسط امریکا در اذهان زنده بود.
ایرانیان، امریکا را نیروی سومی می پنداشتند که حاضراست آنان را در برابر فشارهای بیگانگان که درشمال روسیه ودرجنوب انگلستان بود حمایت کند اما این حسن نظر مردم ایران نسبت به امریکا دوام  چندانی نیاورد.
از یک طرف انگلیس از طرح ملی شدن صنعت نفت ایران به شدت ابراز ناراحتی میکردوبرای مقابله با ان توانست به ازای شراکت امریکائی ها در نفت ایران ائتلافی را برعلیه دولت مصدق به وجود اورد که درنهایت  کودتای 28 مرداد 1332را رقم زد.
قدرمسلم انکه امریکایی که تا قبل از کودتای سال 32 درعرصه اجتماعی واقتصادی حضوری سایه  ماننددرایران داشت تغییر موضع داده و به طور علنی وارد کارزار سیاسی کشور شد.
امریکا همچنین حضور خود را در ایران تثبیت و گوی سبقت را از حریفان روسی و انگلیسی خود ربود.
در واقع از این تاریخ به بعد فصل جدیدی در عرصه سیاسی ایران با حضور ایالات متحده امریکا رقم خورد .حضوری که 25سال بیشتر دوام نیاورد و با پیروزی انقلاب اسلامی از صحنه سیاسی محو و مناسبات  بسیار زیاد دولت پهلوی با امریکا جای خود را به تقابل  دولت جمهوری اسلامی با امریکا درعرصه های سیاسی،اقتصادی،فرهنگی،نظامی و... داد.
از سیاه ترین مناسبات بین  ایران درزمان پهلوی دومبا دولت امریکا که هیچ گاه از ذهن مردم پاک نخواهد شدودرواقع بیانگر عمق نفرت وکینه ایرانیان به امریکا است ؛می توان  به موارد ذیل اشاره کرد:
1-    همکاری در تاسیس ساواک واموزش افراد توسط سرویس های جاسوسی امریکا برای مقابله با جریان هاو نهضت های مخالف  حکومت پهلوی که جنایات  وخباثت های بیشماری را از خود نشان دادند.
2-    پیگیری تصویب و اجرای طرح کاپیتولاسیون (مصونیت قضایی اتباع امریکایی در ایران تحت هر شرایط)
3-    حمایت جدی از پهلوی در انقلاب شاه و ملت موسوم به انقلاب سفید
4-    تبدیل شدن ایران و اسرائیل دو متحد استراتژیک امریکا در منطقه برای رسیدن به اهداف استکباری و استعماری ایالات متحده امریکا
5-    حمایت و پیگیری امریکا از اجرایی شدن طرح اصلاحات ارضی در ایران توسط  محمدرضا پهلوی
6-    حمایت مستمر از تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی در ایران
بیان این موارد تنها بخش کوچکی از دخالت های مستقیم و علنی ایالات متحده امریکا در قبال ایران بوده است.
امریکا در گذر تاریخ انقلاب اسلامی ایران
پس از پیروزی انقلاب اسلامی با ایجاد یک رفرم سیاسی توسط انقلاب اسلامی بر ضد مواضع امپریالیستی و کمونیستی در آن برهه تاریخی دست امریکا از صحنه سیاسی ایران قطع واین کشور ژاندارم خود در منطقه را از دست داد.
اوج عصبانیت  و عناد امریکا از انقلاب اسلامی ایران در هشت سال دفاع مقدس به انحای مختلف از قبیل : کمک های تسلیحاتی ، نظامی ،مالی و اطلاعاتی به دولت بعثی عراق جهت سرنگونی انقلاب نوپای ایران بروز می یافت.
امریکابا تقویت و کمک به فرقه ها ،گروهک های مخالف نظام اسلامی مانند مجاهدین خلق(منافقین)و خصومت علیه انقلاب اسلامی  در قامت جنگ نرم ، ناتوی فرهنگی ودرحال حاضر  هم جنگ اقتصادی،مبارزه علیه ایران را ادامه داده و خواهد داد.
همانطور که گفتیم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی فصل تازه ای در مناسبات فی مابین امریکا و ایران اغاز شد. فصلی که در یک طرف ، اندیشه ای امپریالیستی و انسان محور و در آن سو یک اندیشه ای اصیل و مکتبی قرار داشت.
پرواضح است وقوع انقلاب اسلامی در ایران تقابل تمدن اسلام و غرب را رقم زد ؛تمدنی که منجربه پیروزی اسلام در ایران شدو بعد ازگذشت بیش از سی سال عرصه بین الملل را تبدیل به بروز صحنه بیداری اسلامی کرد که  این مهم اکنون روز به روز درحال شعله ور ترشدن است.
صحنه تقابل بین اندیشه سیاسی اسلام با غرب بدان جا رسید که استراتژیستهای امریکایی را در اتخاذ تصمیمات راهبردی در جهت حفظ وگسترش منافع امریکا دچار بهت و سردرگمی کرد تا جایی که جورج شولتز ، استراتژیست‌معروف آمریکایی که در سالهای 1981 تا 1988 وزیر امور خارجة آمریکا در دولت ریگان بود، می‌گوید: «انقلاب اسلامی خطرناک‌ترین دشمن مشترک تمدن غرب، در سراسر تاریخ آن است!»
انقلاب اسلامی موجب شده است دست غربی‌ها از منابع و ذخایر مادی و زیرزمینی کشور قطع شود. این پاسخ در جای خود بخشی از حقیقت است. فرهنگ حاکم بر مردم غرب فرهنگی منفعت‌طلبانه و سودگرایانه است؛ معیار آنها در تعاملات و تقابلاتشان، منافع خودشان است. آنان سالیان سال کنترل کامل منابع و ذخایر نفتی و ملی کشور ما را در اختیار داشته‌اند.
 اما حقیقت آن است که این پاسخ، پاسخی سطحی است. مشکل ما و غرب مشکل چهارتا چاه‌ نفت و ده ‌تا معدن ذغال‌سنگ و مس و فولاد نیست.جمهوری اسلامی با پیشرفت‌های علمی و فناوری خود آینده اقتصادی و سیاسی و نظامی غرب را تهدید می‌کند.
زیرا به وادی گام نهاده است که در آن جا غرب یکه تازی می‌کرده است.
علت اصلی مخالفت‌های غرب با جمهوری اسلامی، تهدید دوستان امریکا از سوی جمهوری اسلامی است چون جمهوری اسلامی از حزب الله و حماس دفاع می‌کند و این گروه‌ها با اسرائیل مخالف‌اند پس غرب با ایران مخالفت می‌کند.
 این راه‌حل برخی از کاندیداهای ریاست جمهوری دوره دهم برای تنش زدایی با غرب بود! مشکل ما و غرب، مشکل تقابل دو نوع ایدئولوژی و دو نوع جهان‌بینی است. نوع نگاه جمهوری اسلامی به جهان و انسان و سیاست و امنیت و معنویت و سعادت و اخلاق و اقتصاد و رفاه و عدالت کاملاً با نوع نگاه غربیان متفاوت است.
رابطة ایران اسلامی و آمریکا و اروپای لیبرال، رابطة گرگ و میش است. یعنی رابطه دو نظام با دو ماهیت کاملاً متمایز و متفاوت است که هرگز آشتی نمی‌پذیرند.
به جرات می توان گفت: اینک دو اندیشه و نظام  در جهان شکل گرفته است. یکی با محوریت اندیشه سیاسی اسلام ناب که هیچ تسلطی و استیلایی جز ولایت الله را برخود نمی پذیرد و در راه این ارمان از مرگ هم هراسی ندارد و سعادت ابدی را در گرو تحقق یافتن این امر می داند. این اندیشه  در جهان با مرکزیت جمهوری اسلامی ایران ظهور یافته است.
تفکر دیگر با محوریت اومانیستی و اصالت تمایلات مادی بشر که در واقع همان پذیرش  ولایت شیطان است با مرکزیت صهیونیسم جهانی و مشخصا امریکا در جهان وجود دارد.
قدر مسلم انکه عداوت و خصومت امریکا با انقلاب اسلامی ایران  جز مباحث نظری نیست بلکه این موضوع ریشه در مبانی تئوریک انقلاب اسلامی دارد که با منافع امریکا شما بخوانید -کدخدای دهکده جهانی-در تضاد کامل است.
درواقع  برقراری هرگونه رابطه اعم از دیپلماتیک و غیر دیپلماتیک با دولت امریکا یعنی دست کشیدن از تمامی ارمان ها و ارزش هایی  که نهالش با خون هزاران شهید آبیاری شده است و این یعنی پایان ماجرایی که هر ایینه دشمنان رسیدنش را ارزو و هرازگاهی با طرح مباحثی چون پایان تاریخ و برتری لیبرال دموکراسی غرب انتظارش را می کشند ولی غافل از انکه والله علی کل شی قدیر.



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 91/7/23 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک