امروز زیاد به شهید فرهانیان فکر کردم
شهید فرهانیان درست زمانی به شهادت رسید که برای وفای به عهدش سر مزار جوان شهیدی رفته بود!
بعد هم با اصابت ترکش موشک در راه مزار آن شهید که به مادرش قول داده بود هر سال، به جای او سر مزار پسرش برود، به شهادت رسید.
ساعت اداری رو به اتمام بود که بچه های اصفهان خبری ارسال کردند
در خبر نوشته شده بود:
«جمعی از بانوان پاسدار و بسیجی ناحیه امام صادق(ع) اصفهان، در سالروز شهادت شهیدان طیبه واعظی و همسرش ابراهیم جعفریان به دیدار خانواده این عزیزان رفتند»
عجب دلی دارند این خانواده!
در اضلاع یک چهارگوش در پهنه قطعه 39 بهشت زهرا(س) سه فرزند خود را دفن کرده اند
فاطمه، مرتضی، طیبه و ابراهیم
مادر شهید جعفریان در این دیدار گفته بود:
«هر سال سالگرد شهیدانم به مزار فرزندانم می رفتم، اما ناراحتم که امسال در سالگرد شهادتشان به علت کهولت سن نتوانستم بروم »
........
چقدر دلم می خواست آن مادر را می دیدم
بوسه بارانش می کردم
اشک زلال چشمانش را با دستان خود می چیدم
در آغوشش می گرفتم، تا طراوت وجودش را از آن خود کنم
بعد می گفتم:
مادر اگر قابل بدانی به جای تو؛ ما سالروز شهادت فرزندانت
نائب الزیاره بودیم اگر چه بچه ها همیشه مادر می خواهند
حتی در دل خاک
اگر چه بچه ها برای رویا دیدن، دست نوازش مادر می خواهند
حتی در خواب ابدی
انتهای پیام/ ت
این داستان ما شاید در حاضر هیچ ربطی به شهید فرهانیان نداشت اما الان هم جنگ نرم است و ما هم سربازان جنگ نرم و شاید ما هم سربازانی باشیم که در نبود خانواده شهدا باید پاسدار عشق و حریم و مکتب آنها باشیم.