عضوی که هرگز برای خود نگریست
میگویند که
چشم، کلید گشایش دل است
چشم به چشم بشو بعد به دروغت ادامه بده.
به چشمانم نگاه کن اگر راست میگویی.
چشم و هم چشمی بدترین خصلت انسان است.
چشم دیدن کسی را نداشتن، از کینه توزی است.
در چشم برهم زدنی، خود را باخت.
از حسودی چشمش از کاسه درآمد!
چشم طمع را خاک گورستان پر میکند.
چشم بندی کرد و سرم کلاه گذاشت.
چشمانش سگ دارد!
چشمش شور است.
چشم زخم، خوردی.
چشمان هیزی دارد!
چشمتان روشن !
چشمت کور!
دلم برای چشم این عضو زحمتکشی که دستان نگاهش نمک ندارد، میسوزد.گویی دیواری کوتاهتر از چشم برای به انداختن بارگناهانمان بر گردنش نداریم و برای کوچکترین احساسات خرجش میکنیم، گویی ناقابلتر از این عضو نیست !
هیچ دقت کرده ای حتی اختیار پلک هایش هم دست خودش نیست.می خوابانندش، بیدارش می کنند و ناخواسته آرایشش می کنند ... بدتر از آن گاهی به روی حقیقت می بندنش و بر دروغ گشاده و بازش می کنند!
متعجم! چه مغرور است نه شاید باگذشت است که هیچ نمیگوید تا حال نشنیدهام چشمی برای خودش گریسته باشد و یا بتواند به یار دیرین خود نگاه کند.
چشمی که همه دنیا در آن جا دارد، چشم کناری خود را نمیبیند و این هم عین مظلومیت است، عجبا! در عین ندیدن یکدیگر چه هماهنگی با هم دارند!
گاهی فکر میکنم مدعیترین عضو در قیامت همین چشم است!آنجا که زبان باز کند، دیدهها را باز گوید، به سکوتش هیچ اعتباری نیست!
انتهای پیام/ ت