سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست

از شاگردی شیخ مجتبی قزوینی تا همسایگی امام در نجف اشرف

در  عملیات خونین هفتم تیر سال 60 علاوه سیدمحمدحسینی‌بهشتی و بیش از 70 نفر از مقامات و چهره‌های برجسته سیاسی از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، 27 نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در جریان انفجار مقر اصلی این حزب به شهادت رسیدند.

یکی از بازماندگان این عملیات ترویستی مرحوم حجت‌الاسلام اسماعیل فردوسی‌پور است که به مناسبت سی و چهارمین سالگرد این فاجعه با همسر حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور گفت وگویی انجام داده ایم که بخش دوم آن از نظر شما می گذرد. 

بتول باوقار همسر حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور


در خصوص رفتن به نجف اشرف و دلایل این سفر و شرایط حاکم بر آن توضیح بدهید.

خب، شرایط برای مبارزان به خصوص، روحانیون مبارز سخت بود و بعد از تبعید حضرت امام(ره) به ترکیه و بعد به نجف اشرف زندگی در ایران از جهات مختلف سخت‌تر شد. زمانی که حاج آقا تصمیم گرفتند که به عراق سفر کنند، ما دو فرزند داشتیم و مادرشوهرم نیز با ما زندگی می‌کرد، مادرشوهرم گفت که من و بچه‌ها در ایران بمانیم و ایشان به عراق مهاجرت کند که بالاخره تصمیم آخر قرار بر رفتن من و بچه‌ها همراه ایشان شد.

ماه شوال سال 1346 بود؛ بعد از درگذشت شیخ مجتبی قزوینی با وجودی که گذرنامه گرفتن در آن شرایط سخت بود به صورت قاچاقی به سمت آبادان برای رفتن به عراق حرکت کردیم. از آبادان به سمت خرمشهر رفتیم و در آنجا توسط فردی به اسم سیدحسن با یک کاروانی بیشتر از 120 نفر از کوره بیابان به سمت عراق حرکت کردیم. سفر چنان سخت بود که حتی نمی‌گذاشتند چمدان‌هایمان را با خود داشته باشیم و اسبابمان و نان‌هایی که تهیه کرده بودیم در گونی به دست حاج آقا و بچه‌ها هم در بغل من، ابتدا سواره و بعد هم پیاده سفر کردیم، سفری که توأم با دلهوره و اضطراب بود .

در طول سفر عنایت خدا همیشه همراه ما بود به طوری که با وجود از دست رفتن نان‌ها با اینکه من زنی شیرده بودم در طول مسیر از شدت سختی و مشقت اشک می‌رختم و شیر از سینه‌هایم می‌رفت و کودکم را شیر می‌دادم. وضعیت بهداشت مردم در بین راه بسیار بد بود و طبع من نمی‌گرفت از نان‌های پخته شده توسط آنها بخورم. یادم هست که یک شب تا نزدیکی صبح پیاده‌روی کرده بودیم به جوی‌های آبی رسیدیم که البته آب نداشت ولی عمیق و پهن  و گل‌آلود بود طوری که یکی از کفش‌های من بین گل و لای گیر کرد به کسی چیزی نگفتم و بعد از رسیدن به نجف حاج آقا با دیدن من که یک کفش دارم متوجه قضیه شد و کفشی خریدیم به خانه میزبان رفتیم.

یک بار هم در چاله‌ای عمیق در حالی که بچه در بغل داشتم سقوط کردم و توسط هم‌کاروانی‌ها و حاج آقا بیرون کشیده شدم... با همان وضعیتی که در طول سفر داشتیم به زیارت حضرت علی(ع) مشرف شدیم.

نجف مهمان چه کسی بودید؟

پسر حاج شیخ مجتبی قزوینی، زودتر از ما به نجف رسیده بود و مدتی منزل ایشان بودیم تا حاج آقا به کلاس درس امام خمینی(ره) برسد.

شما در جریان کیفیت و کمیت مبارزات حاج آقا در عراق بودید؟

آن زمان فعالیت‌های ایشان به صورت گروهی به اسم «روحانیون مبارز خارج از کشور» صورت می‌گرفت که ما خانم‌های روحانیون معمولا در جریان کارها به دو دلیل 1. خانه‌داری و مراقبت از فرزندان 2. سری بودن اکثر این فعالیت‌ها قرار نمی‌گرفتیم. ما – زنان خانه - در نجف با مرحوم اقا مصطفی خمینی و بیت امام (ره) همسایه بودیم و با آنها رفت و آمد داشتیم.

آیا رژیم عراق به مبارزین مهاجر سخت نمی‌گرفت؟

در آغاز ورود امام خمینی(ره) به عراق روابط ایران و عراق حسنه نبود به همین دلیل دولت عراق به مخالفین دولت ایران اجازه می‌داد که هر فعالیت سیاسی که می‌خواهند علیه رژیم پهلوی انجام دهند و حتی از مخالفین شاه هم دعوت می‌کرد و روزنامه و شبکه رادیویی در اختیار آنها قرار می‌داد تا سال 1975 میلادی که بین صدام و شاه قرار داد الجزایر بسته شد و رژیم بعث کار را برای فعالان سیاسی در عراق سخت گرفت و فعالیت‌های انقلابی به لبنان منتقل شد .

آیا خاطره‌ای از فعالیت‌های انقلابی و انتقال اعلامیه‌های امام خمینی به ایران دارید؟

اعلامیه‌ها در زیرزمین خانه ما توسط آقایان محتشمی و ناصری چاپ می‌شد و یادم هست که محمد و مجتبی(پسرهای خانواده) آنها را تا می‌کردند. یک بار یکی از چمدان‌هایی که حاوی اعلامیه امام(ره) بود را دادند آقای ابوترابی به ایران ببرد که لب مرز خسروی گیر افتاد. خانم ابوترابی برای من تعریف کرد چمدانی که اعلامیه ها در آن جاسازی شده بود را که باز کردند، مأمور چاقو آورد و هر چه داخلش بود خالی کرد، دیدند که دسته دسته اعلامیه است، مأمورها یک کشیده به آقا – ابوترابی- زدند و من و بچه‌ها را به داخل ایران روانه کردند.

شما گفتید در نجف همسایه بیت امام(ره) بودید در مورد سبک زندگی ایشان توضیحاتی بدهید؟

ما با بیت امام خمینی(ره) و حاج آقا مصطفی همسایه بودیم و رفت و آمد داشتیم. خانم (همسر امام) زندگی بسیار ساده‌ای داشتند و منزل آنها را پلاس ساده، پتو و پشتی پوشانده بود و کولر هم در آن گرما نداشتند. امام(ره) به خانم( همسرشان) احترام زیادی می‌گذاشتند و مراقب ایشان بودند. یادم هست هر وقت خانم به دیوار تکیه می‌دادند، امام(ره) پشتی می‌آوردند و پشت خانم قرار می دادند و می‌گفتند که سنتان بالا برود شانه‌هایتان درد می‌گیرد.

همینطور ما با خانم آقا مصطفی رفت و آمد داشتیم و شب‌های چهارشنبه به مسجد سهله می‌رفتیم با غذای ساده‌ای؛ هم عبادت می‌کردیم هم بچه‌ها بازی می‌کردند. معمولا برای این نوع زیارت ها به پیشنهاد آقا مصطفی دلمه‌ای درست می‌کردیم و خانم ها در غربت روز را به عبادت و بچه‌ها به بازی سرگرم می شدند.

در مورد احترام امام (ره) نسبت به خانمشان باید بگویم که حتی وقتی ما با بچه‌ها به دیدن خانم می‌رفتیم امام خمینی(ره) برای راحتی خانم که نکند بچه‌ها اذیت کنند، بچه‌ها را به اتاقی دیگر می‌بردند و با آنها بازی می‌کردند به آنها کولی می‌دادند تا ما خانم‌ها کمی با هم صحبت کنیم فارغ از اذیت بچه‌ها...

 

 

گویا همسر شما در جریان اخراج امام(ره) از عراق و عزیمت به فرانسه تا بازگشت به ایران همراه ایشان بودند، در این زمینه توضیحاتی بدهید؟

بعد از آن قرارداد الجزایر و جریان شهادت آقا مصطفی که امام(ره) با برخورد قاطع و عجیب خود ضربه کاری به رژیم بعث زد و امام از عراق اخراج شدند و چون حاج آقا فردوسی‌پور در کویت منبر می‌رفتند (و برای اخذ مجوز برای منبر رفتن ایشان ما هم مشرف به مکه شدیم ) اول تصمیم گرفتند به کویت بروند، در کویت به ایشان اجازه ورود نمی‌دهند و بالاخره به فرانسه می‌روند و البته ابتدا امام به حاج آقا می‌گویند شما با کویت آشنا بودید الان که قصد عزیمت به فرانسه را داریم می‌توانید به نزد خانواده برگردید که حاج آقا می‌گویند که (من ناراحت نیستم و افتخار می‌کنم که همراه شما باشم) و در آنجا علاوه بر کارهای دیگر مسئولیت پاسخ‌گویی به تلفن را نیز داشتند.

در پاریس ایشان عضو هسته مرکزی تشکیلات روحانیون مبارز در خارج از کشور بود و در خدمت حضرت امام هماهنگ کننده ملاقات‌ها و کارهای اجرا ایشان بود و اگر چه امام رسماً فاقد دفتر رسمی و سخنگو بودند ولی حاج آقا به نوعی مسئولیت دفتر ایشان را بر عهده داشت. حاج اسماعیل تمام مدت اقامت امام در نوفل لوشاتو در خدمت امام(ره) بود و پس از تصمیم امام مبنی بر مراجعت به کشور او نیز در معیت ایشان به کشور بازگشت .

صحبت در مورد فعالیت‌ها و کارهای انقلابی و حضور حاج آقا فردوسی‌پور در کنار امام خمینی(ره) و دیگر انقلابیون زیاد است که در کتاب خاطرات ایشان با عنوان« خاطرات حجت الاسلام و المسلمین فردوسی‌پور» می‌توان به کنه آن پی برد.

احساس شما نسبت به فعالیت‌های حاج آقا و مسافرت‌های ایشان چه بود؟

من در غربت تعلق خاطر و وابستگی بیشتری به حاج آقا پیدا کرده بودم، طوری که هر کجا برای زیارت می‌رفتیم خواسته‌ام این بود که هیچ وقت بعد ایشان زنده نباشم و حتی در لحظه مرگ هم کنار هم باشیم. هر بار که ایشان به سفر می‌‌‌رفتند وقتی آب را پشت سر ایشان می‌ریختم بعد از گذشتن‌شان از کوچه دلم می‌خواست زمین دهن باز کند و مرا ببلعد، اینقدر که حالم منقلب و نگران می‌شد. گاهی به مسجد سهله می‌رفتم و شب را با بچه‌ها آنجا می‌گذراندم.

ما زندگی ساده و طلبگی داشتیم و داریم از اول تا آخرین روز حیات حاج آقا حتی بعد از ایشان.... حاج آقا به حجاب اهمیت زیادی می‌داد حتی مابا برادر ایشان سر یک سفره نمی‌نشستیم... ایشان بسیار به انقلاب و ارزش‌های آن تعصب داشتند و در تمام لحظات زندگی اخبار را از طریق رادیو گوش می‌دادند به طوری که پرده گوش ایشان از هندزفری که در گوش می‌گذاشتند آسیب دیده بود و این اواخر دکتر برای جلوگیری از حرص خوردن ایشان گوش دادن به اخبار را خطرناک و ممنوع کرده بود.

در تربیت فرزندان، تمرین درس طلبگی بچه ها و .. توجه و کمک می‌کردند و آن روزهای بعد از انفجار دفتر حزب که حال مساعدی نداشتند به من گفتند که اگر من رفتم تو برای بچه‌ها هم پدر باش و هم مادر.... اینقدر که به فکر خانواده بودند.

  برگردیم به بازگشت امام به ایران ....

در آخرین ماه‌های پیروزی انقلاب اسلامی اوضاع برای ایرانیان مقیم عراق سخت شده بود باید به ایران بر‌ می‌گشتیم من از ترس اینکه بدون پول آواره کشور غریب بشم تمام اسباب منزل را به قمیت 14 تومان فروختم ..بعد از ورود پیروزمندان امام خمینی(ره) به خاک وطن، 12 فرودین ماه سال 58 که مصادف با روز رای گیری برای انقلاب اسلامی بود، حاج آقا به عراق آمدند و با فروش تمام اسباب خانه مواجه شد ( خنده ).. ما برگشتیم و در محله جماران سکنی گرفتیم.

الحمدالله که انقلاب به رهبری امام خمینی(ره) پیروز شد و حاج آقا هم همچنان وظیفه خود را در قبال انقلاب اسلامی در سمت‌های مختلف از جمله

1.  قاضی شرع در دادگاه های انقلاب مشهد   08/07/1388

2.معاونت دادگستری کل تهران از تاریخ 11/5/1376 ش
3. دادستان انتظامی قضات از تاریخ 14/1/1372 ش
4. ریاست کل دیوان عدالت اداری از تاریخ 15/9/1372 تا 25/4/1376 ش
5. نمایندگی مجلس خبرگان رهبری دوره اول و دوم از استان خراسان
6. عضویت در هیأت تحقیق مجلس خبرگان رهبری
7. نماینده ولی فقیه در دانشگاه تربیت مدرس
8. مشاور عالی رییس قوه قضاییه
9. عضویت در کمیسیون آیین نامه مجلس خبرگان ......

 

از حجت‌الاسلام فردوسی‌پور به عنوان بازمانده و جانباز واقعه هفتم تیر یاد می‌کنند، در مورد این اتفاق هم توضیحاتی بدهید؟

حزب جمهوری اسلامی دوشنبه‌ها ساعت 9 در دفتر مرکزی واقع در سرچشمه جلسه داشتند، حاج آقا مثل هر هفته در این جلسه شرکت کردند، ساعت از 11 شب گذشته بود حاج آقا به منزل تشریف نیاورند، آن زمان منزل ما در جماران بود. از طریق اخبار متوجه شدیم که در حزب جمهوری اسلامی بمب منفجر شده و همه کشته شده‌اند... نگرانی‌های ما با تماس های تلفنی اقوام از تهران و شهرستان بیشتر و بیشتر می شد ، تا آمدن پاسدارهایی که همراه حاج آقا بودند در نگرانی بودیم  از طریق انها متوجه شدم، حاج آقا فردوسی‌پور مجروح و در بیمارستان طرفه بستری هستند، ابتدا حرف آنها را باور نمی کردم و پایه را بر شهادت ایشان گذاشته بودم.

یکی از پاسدارها  تعریف می‌کند که برای خرید از دفتر خارج شده است بعد از انفجار وقتی به دفتر حزب می‌رسد در حالی که روی آوارها به دنبال اجساد می‌گشته از طریق انگشتر حرزی که در دست حاج آقا بوده( گویا ایشان به زحمت دستشان را از زیر آوار بیرون آورده بودند) حاج آقا اسماعیل را شناسایی می‌کنند و ایشان نجات میابد.... وقتی من رفتم بیمارستان حاج آقا حال مساعدی نداشت و نمی‌توانست صحبت کند و بالاخره فردا صبح با این تشخیص که سر ایشان آسیب دیده و بخیه زده‌اند ترخیص شدند. شب در منزل حاج اسماعیل بی‌تابی می‌کرد و نیمه‌های شب یک دفعه تشنج کردند و سرشان نیز بر اثر برخورد با دیوار آسیب مجدد دید، بعد از مراجعه به بیمارستان متوجه شدند چند تکه آهن در سر ایشان هست و مدت 25 سال به همین خاطر بیمار بودند و دارو مصرف می‌کردند تا اینکه 26 بهمن سال 1385 به رحمت خدا رفتند...

و مهمترین ویژگی ایشان در دوران مسئولیت چه بود؟

پایبندی به ارزش‌های انقلاب اسلامی و آرمان‌های امام خمینی، حراست از ارزش‌ها و دستاوردهای انقلاب اسلامی تا پای جان، خدمت خالصانه به مردم و انقلاب، ولایتمداری و عدم اعتماد به استکبار جهانی...

انتهای پیام/

لینک بخش اول / نوجوانی که خلعت روحانیت را از حضرت زهرا (س) گرفت



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 94/4/7 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک