مرضیه دباغ، شاهکارهای مبارزاتی، دفاعی و سیاسی را زنانه رقم زد/
"مرضیه حدیدچی"، درگذشت. این تیتر اول بسیاری از خبرگزاری ها و پایگاه های خبری 5 شنبه 27 آبان امسال بود. مرضیه حدیدچی را به واقع می توان " مادر انقلاب " ایران نامید. مادری که با وجود 8 فرزند ( 7 دختر و یک پسر ) که کوچک ترین آنها 4 ساله بود فعالیت های انقلابی خود را از سال 1340 با پخش و توزیع اعلامیه های امام خمینی(ره) آغاز کرد.
در آن زمان "مرضیه حدیدچی" بانویی 22 ساله بود که از هشت سال پیش وقتی به عقد "محمدحسین دباغ" که خود فردی بسیار مذهبی و از فعالان سیاسی در آمده بود در خیابان آیت الله سعیدی واقع در منطقه 14 تهران، زندگی می کرد.
وی از ابتدا در خانواده ای فرهنگی و مذهبی به دنیا آمده بود، پدرش کتاب فروش و مادر مؤمنه اش استاد اخلاق بود، مرضیه از دوران کودکی تحت آموزش پدر مبانی دینی، قرآن و نهج البلاغه را یادگرفته بود.
این بانوی مبارز درباره چرایی ورودش به عرصه مبارزات انقلابی گفته است:« چند دلیل وجود داشت؛من و دختر شاه – شهناز - هر دو در یک شب به دنیا آمدیم و این مسالهای بود که همه به من گوشزد میکردند و میگفتند شهناز کجا و تو کجا؟ او با آن همه امکانات و تو اینجا اینگونه. از همان روزها بود که دلم برای این همه تبعیض به درد آمد. دلیل بعدی پدرم بود که همواره در صحبتهایش به ظلمهایی که رژیم در حق مردم میکرد معترض بود. دلیل دیگر هم بر میگردد به اساتیدی که خدمتشان درس میخواندم اساتیدی چون مرحوم حاج آقا کمال مرتضوی و حاج شیخ علی خوانساری به خصوص استاد سید مجتبی صالحی خوانساری که روحیه ظلم ستیزی و مبارزه در ایشان بسیار بود.»
نزدیکی خانه اش با مسجد "موسی ابن جعفر"علیه السلام واقع در خیابان غیاثی – شهید آیت الله سعیدی- باعث آشنایی بیشتر این بانوی مجاهد با آیت الله سعیدی و درخواستش برای برگزاری کلاس های اخلاق وجامعه مقدمات شد و این کلاس ها تا جایی پیش رفت که از سال 1346 وارد مباحث انقلابی شد.
بعد از شهادت آیت الله سعیدی که نقش بسیار در آغاز مبارزات رسمی "مرضیه حدیدچی" داشت وی با گذشت زمان با اسامی مختلف به سخرانی علیه شاه در شهرستان های مختلف پرداخت در طی سالیان مبارزه این بانوی مجاهد اکثراً او را با اسم " طاهره دباغ" می شناسند و برخی حتی " طاهره حدیدچی دباغ" می شناسندش.
مبارزات طاهره دباغ با رژیم ظالم ستم شاهی به طور عجیبی با خانواده گره خورده بود. طوری که مینواصلانی رئیس سازمان بسیج جامعه زنان کشور از او به عنوان « نماد زن مسلمان در جبهه مقاومت اسلامی و زن موفق در عرصه خانواده» نام برده است. روایت نخستین باری که توسط ساواک دستگیر شد عمق رابطه انقلابی گری وی با اعضای خانواده اش را نشان می دهد: « سال 52. ساواک همه تلاشش را میکرد تا بتواند سر نخی- از فعالیت های من- پیدا کند. یکی از دانشجویان علم و صنعت مراسم عروسیاش را در منزل ما گرفت و در کارت دعوت، آدرس خانه ما لو رفت. فردای روز عروسی، دم در رفتم تا آشغالهای مراسم را بیرون بگذارم. یکی از ساواکیها پشت در منتظر بود .تا در را باز کردم پایش را لای در گذاشت و بعد هم ،همه ساواکیها ریختند توی منزل و چند نفر را که خواب بودند با خود بردند آنها از فامیل همسرم بودند متاسفانه آنها زیر شکنجه دوام نیاوردند و اطلاعات را لو دادند بنابراین دو سه روز بعد ،ساواکی ها آمدند و من را بردند و چند روز بعد هم خانه را گشتند و رضوانه را هم دستگیر کردند.
رضوانه سرودها و اشعاری را که از رادیو عراق پخش میشد جمعآوری کرده و در دفترچهاش نوشته بود. پس از دستگیری من، ساواک به خانه رفت و آنجا را مورد بازرسی قرار داد. متاسفانه دفتر سرود رضوانه را پیدا کردند بعد هم برای آنکه بفهمند خط کدامیک از بچهها است، به بچهها گفتند برای آزادی مادرتان نامه بنویسید شاید آزادش کنند. بچهها هم از روی بچگی نامه نوشتند و آنها هم خط رضوانه را شناختند و او را دستگیر کردند.
این بانوی مجاهد که خود زیر سخت ترین شکنجه های دژخمیان پهلوی و ساواک قرار داشت، سخت ترین لحظات زندان را زمانی تجربه کرد که دخترش رضوانه تحت شکنجه قرار داشت. دختری که تازه نامزد کرده بود و در تعریف شکنجه هایش به مادر گفته بود: « من به جز رفتن به دستشویی همه وقت درازکش با دستبند به تخت بسته شده بودم، مادر من همه نمازهایم را خوابیده خواندم، به نظرشما نمازهایم درست است؟»
خانم حدیدچی در گفت وگویی با خبرگزاری فارس گفته بود که این سخن رضوانه باعث شد بیش از پیش به کارم ایمان داشته باشم.
بعد از این تجربه یک بار دیگر خانم حدیدچی در زندان های ساواک، زندانی می شود اما در این دوره مبارزات خود را در داخل زندان در قالب تقابل با اندیشه های مارکسیستی ادامه می دهد و جمعی از بانوان را در زندان پیرامون خود جمع و هدایت می کند.
سال های 53 تا 57 یعنی تا پیروزی انقلاب اسلامی را باید سال های بی خبری خانواده از وی و دور بودن او از کانون گرم خانه دانست. خانم دباغ در سال 1353 در حالی که جراحی شده بود و زخم های شکنجه های ساواک را بر بدن به یادگار داشت با پاسبورت جعلی فردی به نام "زینب احمدی نیلی" به انگلستان رفت. آن روزها آنقدر به بانوی مجاهد ایرانی سخت گذشت که می گوید: خانواده از من خبر نداشتند، آنها فکر می کردند من در درگیری خیابانی کشته شده ام؛ «کی ای کاش رفته بودم!»
سال های زندگی در خارج که بیشتر در کشور انگلستان، فرانسه، سوریه و لبنان گذشت، به نوعی روزهایی انقلابی بود. روزهایی که " زینب احمدی نیلی" یا " خواهر "طاهره" آنها را با سختی و دوری از خانواده چنان گذراند که از او چرکی زن هم پای شهید چمران، فرمانده ای سپاه پاسداران همدان و مغزی متفکر برای فعالیت های انقلابی و سیاسی ساخت.
او خود درباره آن روزها گفته است: «3ماه روزها در کارهای خدماتی انجام می دادم و به جایش صبحانه می گرفتم، روزها را روزه بودم و شب ها با همان صبحانه افطار می کردم، تا اینکه محمد منتظری آمد چند روز بعد از شهادت دکتر شریعتی بود با تعدادی از بچهها تظاهراتی در لندن به پا کردیم بعد به فرانسه رفتیم پشت سر این قضیه شهادت آقا مصطفی بود که اعتصاب غذا راه انداختیم. بعد هم به لبنان و سوریه رفتم و دورههای چریکی را گذراندم. در این سالها در عربستان، عراق، لبنان و سوریه و فرانسه تردد داشتم تا اینکه امام وارد فرانسه شدند پلیس فرانسه اصرار داشت که یک زن پلیس فرانسوی، مسئولیت حفاظت از ایشان را به عهده بگیرند اما امام(ره)به شدت مخالف بودند. بنابراین من به نوفل لوشاتو رفتم و با توجه به آموزشهایی که دیده بودم محافظ شخصی حضرت امام شدم و وظایف اندرونی از جمله خرید، شتسشو و … را نیز به عهده گرفتم.
در واقع می توان فعالیت های مرضیه حدیدچی دباغ را در سال های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی اینگونه برشمرد:
- از شاگردان شهید آیت الله سید محمدرضا سعیدی
- دو بار بازداشت و شکنجه شدید وی و دخترش رضوانه دباغ توسط ساواک
- فرار و خروج از ایران با کمک شهید محمد منتظری و با گذرنامه جعلی (هزار و سیصد و پنجاه و سه)
- شش ماه کارگری در یک هتل در لندن، به عنوان نظافتچی در قبال مقداری غذا و جایی برای خواب
- شرکت در اعتصاب غذا برای آزادی زندانیان سیاسی ایران در فرانسه و انگلیس
- توزیع اعلامیههای امام خمینی در میان زائران حج در عربستان
- آموزش مبارزات چریکی در سوریه و لبنان زیر نظر شهید محمد منتظری و با حمایت امام موسی صدر
- مشارکت در برپایی یک اردوگاه نظامی در سوریه برای آموزش مبارزان ضد شاه و کمک به آشنائی نسل جوانی از ایرانیان مبارز با تاکتیکهای شبهنظامی
- از همراهان امام خمینی در نوفل لوشاتو
این بانوی مجاهد در سال های دور از خانواده، چند باری توانست شوهرش را ببیند. اما هر بار با تدابیر امنیتی خاص.
بعد از رفتن شاه و زمانی که قرار به بازگشت امام خمینی(ره) به ایران شد؛ امام تصمیم گرفتند بانو حدیدچی را به خاطر اینکه « شاید بچه ها در فرودگاه متنظرش باشند» به عنوان اولین نفراتی که همراهشان به ایران بر می گردد، سوار هواپیما کنند که بستری بودن " طاهره خانم" سفرش را به تعویق انداخت. خانم دباغ لحظه ورودش به ایران را اینگونه توصیف کرده است: « من پایم به زمین نرسید. مرا با ویلچر از هواپیما پیاده کردند. گریه فرصتم نمیداد، نه گریه دیدن بچههایم، گریه شادی. موقع رفتن با چه ترس و لرزی وارد فرودگاه شدم و حالااین گونه فرودگاه پر از زنانچادر مشکی بودکه به استقبالم آمده بودند. دوستانم، شاگردانم و خانوادهام.»
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در اوایل ورودش به ایران درگیری هایی با منافقین داشت. او که بانوی شناخته شده در مبارزات انقلابی و آموزش دیده در مباحث اطلاعاتی و فنون نظامی بود در آن سال ها در پست های زیادی به انقلاب ا سلامی خدمت کرد:
- فرمانده سپاه همدان
- اولین فرمانده سپاه غرب کشور
- عضو هیات سه نفره اعزامی از سوی امام خمینی به مسکو جهت تسلیم پیام به میخائیل گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق در سال هزار و سیصد و شصت و هفت (به همراه آیت الله جوادی آملی و دکتر محمد جواد لاریجانی)
- سه دوره نماینده مردم تهران و همدان در مجلس شورای اسلامی
- مسئول بسیج خواهران کل کشور
- استاد مدرسه عالی شهید مطهری و دانشگاه علم و صنعت
- قائم مقام دبیرکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی
به قطع می توان گفت: انتخاب خانم دباغ در سال 67 به عنوان تنها زن نماینده جمهوری اسلامی از سوی امام خمینی(ره) در هیأت حامل پیام امام به گروباچف، خود به تنهایی می تواند نشان دهنده عمق حضور سیاسی این بانوی مجاهد انقلابی باشد، چیزی که اکنون بسیاری به تازی برای بانوان ایران آن را به عنوان حق مطالبه گری می کنند.! حضوری که زنان ایران آن را ده ها قبل به اثبات رسانیده اند.
حاج احمد خمینی، درباره انتخاب خانم دباغ از سوی امام خمینی(ره) گفته است:« کارهایی را که برای امام انجام دادهاید برای ایشان روشن است و اینقدر که شما نزد امام شناخته شده هستید، خانمهای دیگر شناخته شده نیستند. شما میدانید امام چقدر در تصمیماتشان دقت دارند. شما امتحانتان را پس دادهاید. زیر انواع شکنجهها بودهاید و اطلاعاتی بیرون ندادهاید. با بدن زخمی و بیمار این جرأت را داشتید که با پاسپورت جعلی از کشور خارج شوید و شش ماه در سختترین شرایط به تنهایی زندگی کنید. به فنون نظامی هم آشنایی کامل دارید. امام میدانند در مواقع بحرانی دچار ترس و رعب نمیشوید و بهترین تصمیم را میگیرید. این سفر هم ممکن است پر از مخاطره باشد. امام میدانند چه کسانی را انتخاب کردهاند.» تیزهوشی بانو حدیدچی در هنگامی که گورباچف زبان زد خاص و عام است.
مرحوم دباغ خودش دلیل انتخابش در هیأت حامل پیام امام(ره) به گورباچوف این طور بیان کرده است: « حضرت امام در نظر داشت تا زنی در کنار مردان به شوروی بفرستد و اعلام کند که در جمهوری اسلامی ایران زنان نیز امور مهم و حکومتی حاضر و پیشتاز هستند. امام می خواست در کنار آن پیام مکتوب،پیامی شفاهی نیز به دنیا بدهد که ما در عمل بیش از هر مکتب دیگری به جایگاه واقعی زن ارج می نهیم و برایش ارزش قائلیم نه ارزش ابزاری بلکه معنایی . امام می خواست با گماردن یک زن در این هیئت به تمام تبلیغات غرب و شرق مبنی بر محدودیت زنان در جامعه اسلامی پایان دهد آنهم در آن زمان که رسانه های گروهی در غرب مرتب از محصور کردن زنان در جمهوری اسلامی قلم فرسایی می کردند.» چیزی که امروزه غربیان آن را فهمیده و حتی علیه آن برنامه ریزی می کنند ام در داخل ایران برخی خواب غفلت زدگان به روش های باطل شده فمینیستی و پست مدرنیته و پست فمینیست و حتی فمینیست اسلامی به دنبال آن هستند!
سه دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی بانو دباغ، یکی دیگر از راه های اثبات حضور آگاهانه و مؤثر زن در فعالیت های سیاسی است. نماینده مجلسی که بعد از تمام شدن دوره نمایندگی نه کارخانه دار شد، نه سهمی از انقلاب برای خود برداشت و نه آنقدر حقوق های نجومی داشت که بتواند مایحتاج چند خانواده ای که سرپرستی شان را بر عهده گرفته است را تأمین کند از این رو شب ها بعد از انجام وظایف مادری و خانه داری اش با ماشین شخصی در فرودگاه تهران "مسافرکشی" کرد تا زمانی که رهبر فرزانه انقلاب این کار را در شأن بانوی انقلابی ندیده و هزینه آن خانواده ها را متقبل شدند.
فرماندهی سپاه همدان، در دوران دفاع مقدس، به نوعی دیگر توانمندی زن ایرانی را به رخ می کشد، خانم دباغ در مورد یکی از عملیات هایی که در منطقه کردستان انجام داده بود، تعریف کرده است: « در عملیاتی در منطقه کردستان چند روستا را از اسلحه و مهمات تخلیه کردم. وقتی شهید بهشتی رضوان الله وارد جلسه شدند جمع را خطاب قرار دادند و گفتند: «من لازم است اول مسالهمهمی را بگویم خانم دباغ یک شاهکار مردانهای را انجام دادند.» من همان زمان سخن ایشان را قطع کردم و گفتم اصلا اینگونه نیست وکارمن یک شاهکار زنانه بوده است. دوستان گفتند که چرا شما حساس هستید؟ من گفتم این حساسیت نیست. چرا شما هر کار مهمی که زنان انجام میدهند را میخواهید به نام مردان تمام کنید؟»این را نیز باید زنانی که به دنبال تساوی با مردان هستند بدانند و بفهمند که شاهکارهای زنانه مخصوصا در عرصه سیاسی و دفاعی و علمی بدون تساوی بلکه با وجود تمام تفاوت ها دیدنی تر و زیباتر است.
اینجاست که باید به کسانی که واویلای « سقف شیشه ای»، « تساوی جنسیتی»، « منگه خانه داری»، « لقب سرپرستی برای مرد» را از دلایل عدم اعتماد به نفس زن و دور شدن او از عرصه های سیاسی و مدیریتی می دانند گفت، «خانم دباغ که از بین ما رفت، تا زنده بود چرا او را ندیدید.»
به افتخارات این بانوی بزرگوار باید مسئولیت بسیج خواهران کل کشور را نیز اضافه کرد.
آری مرضیه حدیدچی، طاهره دباغ، خواهر طاهره و هر اسمی دیگری که این بانوی مجاهد و مبارز پیشگام انقلاب اسلام با آن شناخته شده است برای زنان جامعه ایران مخصوصا مسئولان ذی ربط یک توصیه داشت: « زنانما مشکلی ندارند. ما نتوانستیم اسلام درست را به آنها نشان دهیم. ما با آنها بد برخورد کردیم.وقتی زنانبیحجاب به احترام تظاهرات، روسری سرشان کردند ما نتوانستیم کاری کنیم که آنها ارزش و اصالت روسری را بدانند. همین ضعف ما باعث شد که روسری را به کناری بیندازند و … ما باید در تربیت دینی بچهها قویتر عمل کنیم. سوای خانوادهها ،جامعه و ارگانهای آن مثل آموزش و پرورش باید بچهها را با مفاهیم واقعی اسلام آشنا کنند و مسأله و فلسفه حجاب را به خوبی بازگو و بیان کنند تا ما دیگر مسائلی پیرامون بدحجابی و غیره نداشته باشیم.»