سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست

مادرشهید حمید توتونی دولابی:
فرزندم پرورش یافته مکتب حسینی بود/ بسیاری از گرفتاری های جامعه، پیامد پایمال شدن خون شهداست

مادرشهید با اشاره به اینکه شهدا کم و کاستی در زندگی نداشتند و من فرزندم را در ناز و نعمت بزرگ کردم، گفت: او با نان حلال بزرگ شده و پرورش یافته مکتب امام حسین(ع) بود، بسیاری از مشکلات امروز جامعه ما بخاطر پایمال کردن خون شهداست.

 

مادر شهید توتونی دولابی

منیره غلامی توکلی- دولاب، یکی از محلات قدیمی و دارای سابقه تاریخی تهران است. این محله در منطقه 14 پایتخت قرار دارد و به دارالمؤمنین تهران معروف است. وجود خانواده های اصیل با فرهنگی غنی، آشنا به مفاهیم اسلامی شرایط را برای پرورش مردانی نامدار در عرصه های مختلف علمی، دینی...فراهم کرده است.
نام های آشنایی چون «حاج اسماعیل دولابی» همان عارف بزرگ معاصر با کتاب های معروف " کمیای محبت" و همچنین مشاهیر بزرگی مثل «احمد حماد دولابی» محدث و عالم قرن دوم هجری قمری، «ابوبشیر دولابی»، «ملاعلی اصغر»، «ملا محمد تقی» و «آقا شیخ علی» از مجتهدان قرن اخیر، مشتی نمونه خروار است.
اهالی دولاب که اکنون با گسترش شهر و مهاجرت به پایتخت همزیستی زیبایی با سایر اقوام برقرار کرده اند، مردمانی متدین و مبارز بوده و هستند. مبارزات مردمی علیه رژیم طاغوت با فعالیت جمعیت فدائیان اسلام و مبارزات شهید آیت الله سعیدی و تقدیم کردن صدها شهید چون شهید هادی، شهیدان برادران هادی پور، شهید صراف و شهید اصغر وصالی، شهید گلشناس، شهید صفری دولابی، معلم شهید صالحی دولابی.. از دیگر افتخارات این منطقه است.
دیدار با مادر پاسدار شهید "حمید توتونی دولابی" ما را با این منطقه و فرهنگ زیبا و مهمان نوازی بی نظیر ساکنانش آشنا کرد. "سکینه خانم کربلایی حیدرعلی رعیت" مانند همه مادران شهدا به گرمی ما را پذیرا شد.
وی که اکنون ساکن خیابان پاسدارگمنام است، خاطرات زیبایی از منطقه دولاب و سنت های غنی آن برای مان تعریف می کند. خاطراتی که همه حول محور مبارزات مردم ایران علیه رژیم طاغوت و حضور انقلابی دولابی ها در این مبارزات است. از شرکت در کلاس درس حاج آقا کافی تا پناه دادن مبارزان فراری از دست ساواک در منازل شان ... از رفت و آمدهای گرم و صمیمی خانواده ها و طوایف مختلف دولابی با یکدیگر در شادی ها تا غمخواری و شریک شدن در مصیبت ها با یکدیگر ...
حاج خانم می گوید: در چنین شرایطی فرزندان مان را بزرگ کردم. نان حلال به آنها خوراندیم و به فکر مستضعفین بودن، دستگیری از بینوایان، مهربانی کردن با دیگران، غیرتمند بودن برای نوامیس و ... را یادشان دادیم . زیر پرچم امام حسین علیه السلام در تکایا و حسینه ها سینه زدیم و فرزندانمان را بزرگ کردیم تا خادم امام حسین(ع) بار بیایند و نزد فاطمه زهرا سلام الله روسفیدمان کنند.
خانم "کربلایی حیدرعلی" با اشاره به اینکه شوهرش "محمدتقی توتونی دولابی" سال هاست که از دنیا رفته است، می گوید: بعد شهادت حمید، هر چه من گریه کردم، "محمدتقی" غصه خورد تا اینکه سرطان حجره بالاخره او را از پای در آورد. شوهرم در میدان تره بار شناخته شده بود و خداروشکر وضع مالی خوبی داشتیم، من فرزندانم را در ناز و نعمت بزرگ کردم ...
"حمید" 15 آذر 1341 به دنیا آمد. نوجوانی او مصادف با اوج گرفتن مبارزات مردم علیه رژیم طاغوت بود. او و برادرش هم در این مبارزات سهمی داشتند. در آن روزها حمید با جوان ترها بسیار صحبت می کرد ، برادرش و دوستان او را به قولی خیرخواهانه نصیحت می کرد.
با پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران در آمد، با آغاز جنگ تحمیلی با اینکه صحبت بر سر ازدواج او بود، راهی جبهه شد، روزی که خبر شهادت حمید را آوردند، آخرین فرزندم تازه به دنیا آمده بود و من بدحالی داشتم. همه خانواده هم نگران حال من بودند و هم دل شان به حال نوزادم می سوخت... حمید آنقدر مهربان و دوست داشتنی بود که شهادتش نه تنها دل من بلکه دل همه بستگان را سوزاند.
سکینه خانم در حالی که نگاه عاشقانه ای به قاب عکس شهید می اندازد ادامه می دهد: حمید را از خدا و با شفای امامزاده داوود گرفتم! بیماری سختی را در کودکی تجربه کرد، یادم هست که خوابی دیدم و با خواهرم برای زیارت امامزاده داوود به شمال تهران رفتیم. آنجا بود که حمید شفایش را گرفت و من هنوز منت دار این لطف خدا به خودم هستم.
مادرشهید حمید توتونی دولابی، که غرق خاطرات خودش شده است هر از چند گاهی از عشق خود به فرزندش می گوید و با گفتن خاطره ای سعی دارد میزان این عشق را به تصویر بکشد. می گوید: یک روز بنابر قراری که با خانم های خانواده گذاشته بودیم قرار شد به ییلاقی در شمال تهران بریم. غذای مورد علاقه حمید را درست کردم تا وقتی از سر کار آمد گرسنه نماند. وقت حرکت ما او به منزل رسید، با صحبتی که بینمان رد و بدل شد، متوجه شدم که روزه است. خدا را شاهد می گیریم بین رفتن و نرفتن مانده بودم. طاقت نداشتم که من به ییلاق برم و پسرم در تابستان گرسنه و تشنه تنها در منزل بماند.
با اصرار خانواده عازم شدم اما برای اینکه شرایطی مثل حمید داشته باشم، غذایم را با خودم نبردم و این حرکت من از چشم اقوام و مخصوصا خود حمید پنهان نماند. من طاقت دوری حمید را نداشتم.
می پرسم خبر شهادت پسرتان را چگونه به شما دادند، گفت از طریق همرزمانش و اینکه یکی از اقوام برای شناسایی شهدا به معراج شهدای تهران رفته و حمید را شناخته بود. بدحالی پیدا کردم . با شهادت حمید زندگی ما هم دگرگون شد. پدرش بیمار شد از محله قدیمی خودمان به محله دیگری و بعد هم این جا نقل مکان کردیم. سختی های زیادی بعد از شهادت حمید بر ما عارض شد.
سکینه خانم هر چند کلام که صحبت می کند، تصدق فرزندش می رود، از ادب او، متانتش، مردمداری اش، توجه اش به نماز اول وقت و فرایض دینی می گوید و آخرش هم به زیبایی چهره اش اشاره می کند .. می پرسم خوابش را می بینید: می گوید: اوایل شهادت حمید بسیار بی تابی می کردم تا اینکه او را در باغی بسیار سرسبز و در شرایطی حسرت برانگیز دیدم آنچه در مورد جایگاه شهدا و شرایط آنها می گویند من به چشم دیدم و همین ها دلخوشم کرده است.
وقت خداحافظی رسیده است، خانم کربلایی حیدرعلی مانند سایر مادران شهدا اصرار بر بودنمان دارد، شرمنده این همه لطف هستیم ، می گویم : حاج خانم به رسم همیشگی ما را با نصیحتی بدرقه کنید، می گوید: تمام مشکلات موجود در جامعه از اقتصادی تا فرهنگی، پیامد پایمال شدن خون شهداست، طوری زندگی کنیم که خون شهدا را پایمال نکنیم.
پاسدار شهید حمید توتونی دولابی در مهر 1361 در منطقه سومار به شهادت رسید و پیکر مطهرش در قطعه شهدای بهشت زهرای تهران دفن شده است .
انتهای پیام/*

 



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 97/10/19 توسط منیره غلامی توکلی
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک