سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست


قلمدون : فرزند شهیدی دیگر ، شهید مدافع حرم میثم نجفی دیده به جهان گشود.

 

دیروز قبل از اذان ظهر دختری چشم به جهان گشود که از بدو تولد سهمش از پدر فقط یک عکس بود. به جایی که او در آغوش پدر جای داشته باشد، عکس پدر در آغوشش جای گرفته بود.


دیروز دختری به دنیا آمد که قبل از آمدن " دختر شهید مدافع حرم" لقب گرفته بود و در بطن مادر؛ دست پرُ مهر بابا را از دست داده و صاحب پدری آسمانی شده بود.


دیروز دختری به دنیا آمد که در آغوش پدربزرگ به نام انتخابی پدر " حلما " نام گرفت و چه باید صبور باشد حلما - ی کوچک در نبود پدری که برای صاحب اسمش جان خود را فدا کرد.


دیروز در بیمارستانی از بیمارستان های تهران دختری به دنیا آمد که چشم مادربزرگ به دیدنش روشن شد و با گفتن " میثم دوباره به دنیا آمد " دِهی را داده و بِهی ار گرفت بود.


آری دیروز فرزند شهیدی از فرزندان شهدا چشم به جهان گشود تا یادمان باشد، مسیر شهادت همچنان ادامه داد و ما نبابد کاری کنیم که شرمنده شهدا باشیم.


دختر شهید مدافع حرم ، میثم نجفی

 

دیروز زن جوانی که چون همسر وهب عاشقانه شوی خود را رهسپار دفاع از حریم خواهر سیدالشهدا کرده، مادر شد و اینکه بهشتی که همسر در آنجای دارد زیر پای اوست و فرزند یکی از ساکنان بهشت در آغوشش...


خانم نجفی ! خوشا به حالت اگر چه همسر را در کنار خود نمی بینی اما افتخار بودنش را در کنارت حس می کنی و عطرش را با بوسیدن و نوازش حلما هر لحظه حس می کنی.


اگر حلما، پدری آسمانی دارد تو همسری آسمانی داری و دامنت محل پرورش کودکی خواهد بود که ثمره عشق الهی به مردی جان باخته از اصحاب کنونی سیدالشهداست.


آری دیروز تا حال، زن جوانی به مادری فرزند شهیدی مفتخر شده است که در برابر این جمله که ( شما باید زینبی عمل کنید، می گوید: اگر قابل باشیم ) یادمان باشد اگر او قابل زینبی عمل کردن شده است ما نیز باید قابل همراهی و همدلی با او باشیم.


حلما -ی کوچک این سروده که نمی دانم توسط چه کسی اما به عشق تو سروده شده است تقدیمت باد.

دختر شهید مدافع حرم ، میثم نجفی     دختر شهید مدافع حرم ، میثم نجفی     دختر شهید مدافع حرم ، میثم نجفی

هر روز با یادت ، آرام میگیرم
مهر نگاهت را ،  من قاب می گیرم

نه ماه و نه روزم ، دیگر به سر آمد
نه ماه و نه روزم ،  بی تو به سر آمد


آمد سراغم درد ، بابای طفلم نیست
دستان گرم او ، بین دو دستم نیست

میثم بیا آقا ، قولت یادت هست:
"هرجا شما باشید ، میثم همان جا هست"

من هم دلم قرص است ،هر روز با مایی
من هم دلم راضیست، مهمان مولایی


حالا که آنجایی ما را کمی دریاب
بابای طفل من ... همسایه ی مهتاب


انتهای پیام/ ت



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 94/9/30 توسط منیره غلامی توکلی

پنج شنبه هفته گذشته در مراسی که در مشهد مقدس با حضور 1800 نفر از نخبگان و فرهیختگان بسیج برگزار شده بود، همسر دیپلمات شهید غضنفر رکن‌آبادی به همراه دخترش میهمان مجلس بودند و چند دقیقه‌ای در وصف این شهید بزرگوار سخنان را گفتند.

به هر حال وقتی به این صفات و ویژگی‌های شهدا نگاه می‌کنم، بیش از پیش متأسف می‌شوم که چرا در حافظت و مراقبت نه حتی شناخت و قدرشناسی از این بزرگواران در زمان قید حیات بودنشان کوتاهی کرده و می‌کنیم و چرا اگر قدر حیات آنها را ندانستیم در برابر نبودنشان نیز گاهاً برخی بی تفاوت بوده یا در قبال از دست دادن این ذخیره‌های ملی از حقوق فردی و خانوادگی این بزرگواران که همان حقوق ملت ایران نیز هست، کوتاهی می کنیم!!

دیپلمات شهید غضنفر رکن آبادی

اما آنچه خانم "حاج علی گل" در وصف همسر شهیدش گفت:  صحبت درباره شهیدی که یک لحظه از عمر خود را هدر نداد کار ساده‌ای نیست.

وی ادامه داد: دوران بلوغ شهید رکن‌آبادی مصادف با تشکیل بسیج مستضعفین بود و ایشان از همان ابتدا در بسیج محله عضویت عادی و سپس عضوفعال بسیج شدند.

همسر شهید رکن‌آبادی با اشاره سه دوره ماموریت وی در سوریه و لبنان گفت: دو دوره از ماموریت شهید در لبنان و یک دوره آن در سوریه بوده است، در ابتدای ورود، اولین کاری که می کردند این بود که خانواده‌های ایرانی اعم از کارمندان، خانواده های مقیم، تجار، دانشجویان را جمع کرده و پایگاه‌های بسیج خواهران، برادران، دانشجویان و حتی زنان خانه‌دار تشکیل می‌دادند.

حاج علی گل ادامه داد: از جمله کارهای ایشان در لبنان ایجاد ارتباط با طوایف و جمعیت‌های لبنانی چون حزب‌اله، حزب امل و سنی‌ها و شیعه‌ها و مسیحیان بود.  به طوری که در اولین ماه ورودشان به لبنان بیش از 1700 ملاقات انجام دادند که بنابر قول کارمندان محلی سفارت ایران قبلا هیچ سابقه‌ای نداشته است.

همسر شهید رکن‌آبادی ادامه داد: سرکشی و دیدار با خانواده شهدای لبنانی و رفع مشکلات آنها از جمله مهم‌ترین کار شهید بود، همچنین برگزاری اردوهای شبانه روزی برای کارکنان سفارت و کارگزاران و خانواده‌های آنان در ایجاد روابط حسنه بینشان بسیار موثر بود.

وی با بیان اینکه، این شهید دیپلماتی بود که همیشه بسیجی بودن در وجودش  تفوق داشت، گفت: شهادت آرزوی او بود و آن را در هر قنوت نمازش از خدا می‌خواست.

حاج علی گل در ادامه با اشاره به انفجار شدید دو سال پیش در سفارت ایران در لبنان گفت: مدیریت ایشان بعد از انفجار، لبنانی‌ها را انگشت به دهان کرد، آنها فکر می‌کردند با این اتفاق حداقل یک ماه سفارت تعطیل شود اما وقتی بعد از دو ساعت از انفجار با شهید صحبت کردند، گفته بود که حالم خوب است ولی ای کاش از شهدا بودم.

همسر شهید رکن آبادی از دیگر اقدامات شهید رکن‌آبادی بعد از انفجار در سفارت را تشکیل جلسه قبول تسلیت با شرکت مسئولین لبنان به ویژه رئیس جمهور لبنان بر شمرد و گفت: در کنار این اقدامات شهید رکن‌آبادی در امر بازسازی مناطق جنگی لبنان در کنار شهید شاطری فعالیت گسترده داشت.

وی به فعالیت های علمی وی اشاره کرد و اظهار داشت: تشکیل جلسات علمی مباحثه ای در جهت پیش‌برد اهداف انقلاب با جوانان نخبه، اساتید دانشگاه‌ها، دانشمندان و احزاب از دیگر اقدامات ایشان بود که به دلیل تسلط خوبشان به زبان عربی بسیار تاثیر گذار بود.

حاج علی گل ، بیان کرد: شهید رکن‌آبادی، همچون خیل عظیم شهدا در هر سنگری مردانه و با همت و عزم آهنین حضور یافت؛ در زمان جنگ تحمیلی در دفاع از حریم ارضی ایران و بعد آن درعرصه علم آموزی مدارج علمی را با موفقیت به پایان رسانید تا بتواند در جبهه دیپلماسی از کیان سیاسی کشور دفاع کند و دشمنان و مستکبران را از نفوذ به مرزهای سیاسی کشور ناامید کند.

وی با بیان اینکه، شهید رکن‌آبادی دیپلماتی بود که همیشه بسیجی بودن در وجودش تفوق داشت، گفت: نگاه تیزبینش همواره به مقام معظم رهبری و ولایت بود و با ذکاوت و حساسیت ویژه‌ای منویات ایشان را اجرا می‌کرد.

همسرشهید رکن‌آبادی ادامه داد: خدمات ارزشمند شهید رکن‌آبادی در سوریه و لبنان مدنظر همه گروه‌ها و حتی مردم عادی است و این محبوبیت به خاطر تواضع و فروتنی بی‌حد و اندازه‌اش بود.

حاج علی گل ادامه داد: در دوره فعالیتش در محدوده روابط دیپلماتیک نمی‌گنجید و ساعات اداری برایش معنا نداشت و شب و روزش را به حل مشکلات مردم می‌گذراند خواه مردم مظلوم جنوب لبنان، خواه دانشجوی هموطن یا آوارگان سوری و ...

وی توجه به خانواده را از ویژگی‌های شهید رکن‌آبادی دانست و گفت: وی اهمیت فوق العاده‌ای برای امورات خانواده  قائل بود و نه تنها خانواده که هر کسی در حل مشکل به ایشان مراجعه می کرد تا حل شدن آن آرام و قرار نداشت.

همسر شهید رکن‌آبادی گفت: شهادت آرزوی دیرینه شهید رکن‌آبادی بود و ان را در هر قنوت نمازش از خدا می‌خواست و در منا در حالی که به گفته همراهانش مجال نجات جان خود را داشت به نجات جان دیگر حجاج همت گمارد و به شهادت نائل آمد و پیکر پاکش در اربعین به میهن بازگشت.

انتهای پیام/ ت



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 94/9/29 توسط منیره غلامی توکلی

 

عکس هایی از آسمون خدا،

 

واقعا زیباست اگر مخصوصا اگر روزی ابری و در نخستین ساعات روز اون بالا به خدا نزدیک بشی

 

خورشید نمی دونه چه طور باید لحاف سنگینی از پتوی ابری را کنار بزنه ؛

 

به هر حال خورشید همیشه پیروزه و هیچ وقت پشت ابر نمی مونه 

 

 

اسمون خدا

 

آسمون خدا

 

اسمون خدا

 

اسمون خدا

 

اسمون خدا

 

اسمون خدا

 

اسمون خدا

 

اینجا ارتفاعات خراسان - زمین از هوا

 

ارتفاعات از هوا به زمین

 

اسمون خدا

 

اسمون خدا

 

اسمون خدا

 

اسمون خدا

 

اسمون خدا

 

انتهای پیام / ت



نوشته شده در تاریخ شنبه 94/9/28 توسط منیره غلامی توکلی


سلام، عصر آخرین روزهای پاییزتان به خیر  ....


اینم چند تا عکس از درختانی با میوه کلاغ!!

                            جمعه 27 / 09/ 94 - جاده مشهد به تهران؛ ساعت 16:20

 

 

درختانی با میوه کلاغ!

 

درختانی با میوه کلاغ!

 

درختانی با میوه کلاغ!

 

درختانی با میوه کلاغ!

 

درختانی

 

درختانی با میوه کلاغ!

 

چند صد متر آن طرف تر آسمانی غروب زده  و تنها !

 

غروب اسمان

 


 




نوشته شده در تاریخ شنبه 94/9/28 توسط منیره غلامی توکلی


بعد از سال ها این اولین بار بود که بار دیگر به عنوان خبرنگار پوششی به یک همایش می رفتم آن هم همایشی با شرکت 5 هزار نفر که  حداقل 70 درصد آنها را دختران دانش آموز و ورزشکار 20 ساله تشکیل می دادند.


هنوز نیم ساعت از ورود ما به  شهر اصفهان نمی گذشت که به سمت ورزشگاه پیروزی حرکت کردیم ، میعادگاه ما و این همه شرکت کننده پرهیجان!


از همان لحظات اولیه دخترها با سر دادن شعارهایی انقلابی و صدالبته همراه با شیطنتی که مختص دانش آموزان هست، حساب کار را برای ما روشن کردند.


چیزی که تعجب آور بود، اصرار برگزارکنندگان این همایش در خاموش کردن چراغ های سالن بود که البته از حق نگذریم جلوه زیبایی به مانیتور بزرگی که وسط سالن تعبیه شده بود می داد.


باخانم"معصومه آباد" که از محل اسکانمان با ایشان همراه شده بودیم، به سمت صندلی ها رفتیم و خلاصه به هر تلاشی بود در بین دانش آموزان خود را جا دادیم :)


مجری که از سر و وضع و نوع حرف زدنش بر می آمد که اصفهانی نباشد یا حداقل در اصفهان ساکن نباشد، سعی می کرد که تمام استعدادش را به خرج دهد و ته لهجه ای اصفهانی داشته باشد! جک های بی مزه ای هم می گفت که البته در آن شرایط باعث خنده حضار می شد !


خانم آباد وقتی برای سخنرانی دعوت شد، سالن یک صدا تشویقش کرد و این جا بود که من به عظمت زن ایرانی بیش از بیش پی بردم، ستون های سالن از بن با صدای سوت و کف و هورای دانش آموزان برای بانویی که اسوه دشمن ذلیل کن بود و  خود روزی به قول عراقی ها ژنرال زن ایرانی بود به لرزه در آمد.


خانم آباد، در جمع این همه جوان بسیجی خود را نماینده قشری دانست که شعار " ما زنده ایم" را سر داده اند و گفت: بسیج، لباسی فاخر است که در تن ایرانیان جلوه گر شده و فرهنگ اسلامی و انقلابی را به جهان صادر می کند.


نویسنده کتاب " من زنده ام" با اشاره به خاطراتش گفت که وقتی دشمن مرا یک " ژنرال زن ایرانی " معرفی کرد به خود گفتم باید از آنجه هستم خود را بیشتر نشان دهم و این انگیزه شد برای من تا به قول " جواد" یکی از بچه هایی که با من اسیر شده بود گویی " عراقی ها اسیر من بودند نه من اسیر عراقی ها" .... و این جا باز هم سوت و کف و هورا بود که از سمت دخترها برای خانم آباد زده شد.


بعد از سخنرانی خانم آباد که همراه با تأیید صحبت های او از سوی دختران بود، بالاخره " حامد زمانی " خواننده محبوب قشر وسیعی از جامعه به روی سن آمد و دیگر سالن را نمی شد، کنترل کرد . به نظر اصفهانی ها برای حامد زمانی خوب میزبانانی بودند . صدای گروهی که می گفت : حامد دوست داریم" به دیگر دخترها هم این جرات را داد که به ابراز احساسات خود پرداخته و با تکان دادن دست و ... از او بخواهند که آهنگ عمار را برایشان اجرا کند.


دقایق به سرعت می گذشت و شاید نیم ساعتی به پایان برنامه بود ، حامد زمانی با انرژی که از حضار می گرفت بیش از 5 یا 7 آهنگ را برایشان خواند و بعد هم شعارهای کوبنده علیه آمریکا و ... کشورهای استبکار و همصدایی دختراها با او .


از این فرصت استفاده کردم و چند تایی عکس انداختم . البته در تاریکی سالن ورزشی که بیشتر با نور چراغ موبایل دخترها تزئیین شده بود چیز خوبی از کار در نیامد.


با صدای همکارم به خودم آمدم که منیره برای اینکه زیر دست و پای این دخترها له نشویم بیا قبل از پایان همایش از در خارج شویم که جانمان حفظ شده باشد :)


اینم عکس ها :


همی بیست ساله ها


همایش بیست ساله ها


همایش بیست ساله ها


همایش بیست ساله ها


همایش بیست ساله ها


همایش بیست ساله ها


همایش بیست ساله ها


همایش بیست ساله ها


همایش بیست ساله ها


همایش بیست ساله ها


همایش بیست ساله ها


همایش بیست ساله ها

انتهای پیام/ ت



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 94/9/5 توسط منیره غلامی توکلی
   1   2      >
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک