به گزارش قلمدون: در این اردوی یک روزه خواهران با حضور در مسجد حضرت ابوالفضل(ع) ضمن غبارروبی از مسجد و تک پایگاه مقاومت "شهیدان ابراهیمی و الهیان" در واحدهای پزشکی و پیراپزشکی، ایستگاه کودک، دیدار با خانواده معظم شهدا، پاسخ به سؤالات شرعی و ... خدمات درمانی – فرهنگی را به ساکنین این روستا ارائه دادند.
در نخستین ساعات روز، اهالی روستا با حضور در مسجد حضرت ابوالفضل(ع)، با مراجعه به بخش درمانی توسط دو خانم دکتر ویزیت شدند؛ یکی از ساکنین روستا که با کیسه ای از داروهایش برای معاینه پزشکی مراجعه کرده بود با بیان اینکه روستای ما فاقد امکانات درمانی است، گفت: هر دو هفته یک بار آقایی از شهر به روستای میآید تا مثلاً ! خدمات درمانی ارائه دهد اما اکثر افراد روستا کهن سال و بیمار هستند مجبورند که به بهداری رفته و فقط فشارخونی از آنها گرفته شود و هیچ ...
یکی دیگر از بانوان جوان با اشاره به اینکه ما از نظر بهداشتی بسیار در مضیقه هستیم گفت: با آنکه روستا آب لوله کشی دارد اما این آب آلوده است و اکثر کودکان ما بیماری دستگاه گوارش و اسهال دارند ما از مسئولان درخواست داریم که به روستای ما بیشتر توجه کنند.
با مراجعه یکی از بانوان روستا که همسایه پیرش نیازمند ویزیت یک پزشک است به همراه یکی از خانم دکترها به منزلش رفتیم ، مسافت مسجد تا منزل آن پیزن کوتاه بود اما دنیایمان عوض شد... خانه محقر او و وضعیت نابسامان فرزندانش نشان از اعتیاد آنها داشت که این خود مسئله ای بغرنج است که اعتیاد این بلای خانمان سوز جوانان روستا را هم گرفتار کرده است.
سایر خانوادهها با اطلاع از اینکه پزشک اکیپ درمانی، به خانههای روستاییان میرود از او برای ویزیت بیماران کهنسال و معلول خود در خانه دعوت میکردند و اینگونه بیش از 3 نفر در خانه ویزیت شدند.
حضور در خانه شهید ابراهیمی، یکی از لحظات بسیار معنوی این اردوی جهادی بود ، در خانه شهید برادزاده اش از ما پذیرایی کرد. مادر شهید ابراهیمی در منزل نبودند، برادرزاده از عمویش گفت: اینکه بسیار مرد بود و باغیرت، مردمدار بود و مهربان. عروس خانواده با بیان اینکه مادر شهید همواره میگوید: « هیچ یک از فرزندانم به مهربانی فرزند شهیدم نیستند گفت: دیوارهای این خانه ، بخشی از باغ انگور کاشته به دست شهید بزرگوار کشیده و کاشته شده است.
منزل شهید الهیان یکی دیگر از شهدای این روستای ولایتمدار منزل بعدی ما بود، دایی شهید که پدر همسر او نیز میشد برایمان گفت: « دامادم بسیار مردمدار بود و در یاری کردن مظلومان و از کارافتادگان هیشه پیش قدم بود.»
این پدر پیر با بیان اینکه دخترم را به او دادم چون مرد خوبی بود گفت: از شهید سه نوه دارم که هر کدام به درجات علمی رسیده اند و از دختر شهید بیش از سایر نوههایم رضایت خاطر دارم.
وقتی از روستا به سمت شهر حرکت میکردیم سوغاتی از مهربانیها، ساده زیستی، ولایتمداری، قناعت و مردمداری را از روستا به شهر میآوردیم همه ما در دل خود رضایت خاطری داشتیم که باز چشم و دلمان را به سمت روستا میکشید .... خوشا به حالت ای روستایی.
انتهای پیام/ ت