این دل نوشته دوست خوبم میترا خسروبیک است که سال 88 در لید گزارشی نوشته بود، گاهی تکرار را دوست دارم
وقتی می خواهی از رمضان صحبت کنی، وقتی تصمیم می گیری از زیبایی هایش بگویی، وقتی اراده ات بر توصیف ساعات و لحظات افطار، جزم می شود؛ وقتی لحظه نوشتن فرا می رسد، قلم هم روزه می گیرد.!
واژه ها هیچ کدام در خور گشودن درهای توصیف نمی شوند؛ شاید عاجز شدن قلم، بیان از درک ناقص من و تو و شاید شیفتگی، زبان را الکن کرده باشد.
نمی دانم!
خلاصه رمضان برای خود شهری است، پرآشوب، پرتمنا، پر از چشم های مشتاق تر شده، لبان گزیده از پشیمانی و قدومی خمیده از سنگینی بار گناه و فراموشی است؛ لکن دل های پر امید در گوشه گوشه اذهان زنگار بسته چشم تمنا به قدری شریف بسته اند.
به راستی تفاوت رمضان با سایر ماه ها و تفاوت روزهایش با سایر روزها در چیست؟
آیا ساعات روزهایش طولانی تر است؟ آیا آسمان شب هایش پر ستاره ترند؟ آیا سحرهایش سپیدی بیشتری دارند و یا صبا در هنگامه صبح پر مرز و رازتر و سرگشاده تر می وزد؟ آیا مؤذن اذن سحر در کلاس دیگری درس آموخته، شیوه طنازی دیگری دارد و در مناره های بلند دیگری از دلدادگی آواز یگانگی خدا و ختم رسولش را می خواند؟ آیا حنجره غروب و افطارش طلایی است؟
نه! اینها همه حرف است؛ سؤالات بی پاسخ...
تفاوت رمضان در تغییر حالت دل است؛ در خانه تکانی قلب، زدودن غبار فراموشی و گناه از دل، شستن چشم سر برای جور دیگر دیدن، رمضان حتی گام های من و تو را در پیمودن صراط مستقیم قوت می بخشد ، سبکبال می شود و راه دل مشتاق را گرفته و به سر منزل مقصود می رسی .
شروع رمضان از کجاست ؟
ادامه مطلب...