سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست
در گفت وگو با خواهران شهیدان مهدی و مصطفی رزاقی:

"مهدی" نخستین شهید انقلاب اسلامی در محله صفاری است/ "مصطفی" با تماس شهید متوسلیان به کربلای 5 رفت/ "هیهات" که احساس پشیمانی کنیم

منیره غلامی توکلی - «امروز فرصتی است که همه با شهیدان تجدید خاطره کنند و در برابر صبر و گذشت خانواده‌ هایشان سر تکریم فرود آورند.» این سخنان امام خامنه ای را در طول مسیر رسیدن به خانه شهیدان مهدی و مصطفی رزاقی، در ذهنم تکرار می کنم و توفیق این دیدارها را برکتی بزرگ در زندگی خودم می دانم.
خیابان شهید "حدادعادل" یا "صفاری" سابق از محلاتی است که سابقه ای درخشان در طول مبارزات انقلابی مردم، علیه رژیم شاهنشاهی دارد و به برکت وجود نوجوانانی پرورش یافته در خانواده هایی مؤمن و انقلابی می توان گفت که افراد این محله از سابقون ایثار و شهادت هستند.
خانواده "حبیب اله رزاقی" مشتی نمونه از این خروار است. مردی که به گفته فرزندش "مریم" خانم! ایمان، مردمداری، ساده زیستی، احترام به همسر، مهمانوازی، کسب درآمد حلال و توجه شرعایت و تربیت فرزندان مهم ترین شاخصه های رفتاری او بوده است.
پدری از جنس معرفت، اخلاق و ایمان
وقتی وارد منزل "حاج حبیب اله رزاقی" می شویم که ده ماه از خاموش شدن چراغ عمر این پدر می گذرد و مادر نیز 4 سال است که به فرزندان شهیدش پیوسته است. خانه هنوز به همان سبک و سیاقی است که پدر و مادر آن را تجیهز کرده اند. "اکرم" خواهر کوچک تر شهیدان نیز از مادر برای مان تعریف می کند اینکه بعد از شهادت نخستین فرزندش " مهدی" در 21 بهمن 57 به دست دژخیمان پهلوی چه دل شکسته بود و چه بی تابی هایی می کرد؛ آن هم درست در روزی که مردم ایران، فردایش جشن پیروزی انقلاب خود را بر پا می کردند!
مهدی، نخستین شهید انقلاب اسلامی در محله صفاری ( حداد عادل)
مریم خانم، یک شنبه 21 بهمن 57 را اینگونه برای مان تعریف کرد: « به دستور امام خمینی(ره) مردم ساعت 4 حکومت نظامی را شکستند و به خیابان ها ریختند، " مهدی" آن نوجوانی 14 ساله بود که به همراه سایر جوانان محله با سنگربندی کوچه ها و خیابان های اصلی، موانعی را بر سر راه دژخیمان پهلوی درست کرده بودند و از مردم، راهپیمایان و محله محافظت می کردند.
آخرین شامی که مهدی برای همسنگرانش برد
غروب به منزل آمد، شام را خورد و مثل همیشه از دست پخت مادر حسابی تعریف کرد، ساعتی کنار ما با بود تا پدر خوابش ببرد و بتواند از خانه خارج شود. از بیرون خبر رسید که بچه های مستقر در سنگرها گرسنه هستند، مهدی به همراه یکی دیگر از دوستانش "علی محمدی" که او هم در دفاع مقدس به شهادت رسید به جمع آوری شام و مقداری سیگار برای سیگاری ها پرداختند و به سمت سنگرها روانه شدند. این آخرین باری بود که " مهدی" را زنده دیدیم.
آسمان روز 22 بهمن با اشک های مادر همراهی می کرد
خانم رزاقی ادامه داد: ساعت ها از مهدی بی خبر بودیم و مادر زیر باران شدیدی که می آمد، روی پله خانه نشسته بود، کسی نمی توانست او را راضی به آمدن داخل خانه کند! می گفت که تا مهدی نیاید از اینجا بلند نمی شوم. خبرهای ضد و نقیضی در مورد وضعیت مهدی به ما می رسید، یکی می گفت که در کلانتری 14 به خاطر ازدحام جمعیت خفه شده! یکی دیگر می گفت زخمی است و دیگری می گفت شهید شده است! دوشنبه مردم جشن پیروزی انقلاب اسلامی را گرفته بودند و منزل ما عزاخانه بود! چهارشنبه، 24 بهمن پدر به خانه آمد و گفت که یکی از دوستانش خبر داده که چند شهید در بهشت زهرا(س) شناسایی نشده اند و پیکرشان هنوز دفن نشده است برای شناسایی می روم. من هم دنبال پدرم رفتم.. در سردخانه بهشت زهرا چند برانکارد که جنازه هایی خونین روی آنها خوابیده بود، آنجا قرار داشت. با افتادن پدر روی زمین متوجه شدم که پیکر مهدی را شناخته است.
قطعه 21 بهشت زهرا تهران، آرامگاه ابدی شهدای 21 بهمن 57
"شهید مهدی" قد بلند و هیکلی درشت داشت و آنها او را جوانی 21 ساله تشخیص داده و می خواستند دفنش کنند که یکی از مشتری های پدرم او را شناخته و به ما خبر داده بود، " شهید مهدی" پنج شنبه 25 بهمن سال 57 را در قطعه 21 بهشت زهرای تهران که مخصوص شهدای 21 بهمن سال 57 است، دفن کردند و اینگونه مهدی رزاقی اولین شهید انقلاب اسلامی در محله صفاری شد.
مهدی از 12 سالگی به جبهه رفت
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی، مصطفی که در زمان شهادت مهدی، پسربچه های 6 ساله بود، تبدیل به نوجوانی 17 ساله شده بود که از 12 سالگی توسط مدرسه و بسیج با جبهه آشنا شده و مرغ دلش به آن سمت پر کشیده بود. پدرم با جبهه رفتن مصطفی مخالفت می کرد و می گفت: یک فرزند داده ام تحمل داغ دومی را ندارم از نظر مادر، مصطفی هنوز بچه است و .. اما دل برادرم تحمل ماندن و دوری از جبهه را نداشت.
شهید متوسلیان، مهدی را برای عملیات کربلای 5 دعوت کرد
اکرم خانم که ارتباط صمیمی تری با مصطفی داشته است، درباره نحوه روز اعزام برادرش به جبهه گفت: یک شب شهید متوسلیان منزل ما تماس گرفت و به مصطفی گفت که کجایی چرا نمایی « این عملیات، یک عملیات دیگر است» و اینگونه بود که برادرم عزمش را برای رفتن جزم کرد و گفت: شهید متوسلیان گفته این عملیات چیز دیگری است.
آخرین تماس مهدی ساعاتی قبل از شهادت
وی ادامه داد: سن کم مصطفی باعث شده بود که با شناسنامه برادر بزرگترمان " محسن" بتواند به جبهه برود، هیکل درشت و پاهای قوی که داشت او را بزرگتر از سنش نشان می داد. روز اعزامش، آمد خانه و شلوار نظامش را داد که کمی برایش گشاد کنم، مادر سفارش کرده بود به او پولی ندهیم تا شاید جلوی رفتنش گرفته شود! پدر که تماس گرفت، مصطفی رفت به سمت حمام و گفت: اکرم! بگو من حمام هستم و نمی توانم صحبت کنم و من همین را به پدر انتقال دادم و پدرم گفت: محسن را دست خالی نگذار مبلغی به او پول بده. یادم هست که 2 تا 20 تومانی به او دادم و ساعت 12 ظهر روز 10 دی شصت و پنج از خانه خارج شد.
مریم خانم با یادآوری اینکه مهدی قبل از شهادت با ایستادن در صف تلفن، به خانه زنگ زده است، گفت: این آخرین باری بود که مادر صدای مهدی را شنید. عملیات کربلای 5 همان عملیاتی بود که شهید متوسلیان از آن به عنوان « عملیات دیگر» نام برده بود و مصطفی، 21 دی سال 65 در آن عملیات به شهادت رسید.
هر کسی قدم بد بردارد تا ما احساس پشیمانی کنیم، « هیهات»
اکرم خانم که با یادآوری خاطرات برادران رشیدش، چشمانش خیس و نگاهش لرزان شده است، گفت: « همه فقط می گویند خوش به حالتان که خانواده شهدا هستید، ولی نمی دانند ما چه می کشیم ،مادرم افسردگی گرفته بود» و مریم خانم در تأید صحبت های خواهرش ادامه داد: « هیچ وقت نگفتیم، حیف شهیدانمان رفتند، آنها جای حق رفتند. هر کسی قدم بد بردارد تا ما احساس پشیمانی کنیم، « هیهات». بله! غصه می خوریم و برای هدایت و عاقبت به خیری جوانان دعا می کنیم اما هرگز پشیمان نیستیم.»
انتهای پیام/*



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 97/11/7 توسط منیره غلامی توکلی
ارتباط مستقیم افزایش طلاق با طولانی شدن دوران عقد/ بخش نخست

تعارض بین نقش « فرزندی و همسری» مهم ترین مشکل عقدکرده ها/طولانی شدن دوران عقد، از کارکرد این دوره می کاهد

منیره غلامی توکلی - "دوران عقد" برای دختر و پسر، یکی از خاطره سازترین و شیرین ترین مراحل ازدواج است. "عقدکردگی" که امروزه برخی از آن به عنوان "نامزدی" نام می برند، دوران "شناخت" زوج از یکدیگر است و همین مسئله، اهمیت این دوران را زیاد کرده است.
دوران عقد، برای زن و شوهرجوان این فرصت را فراهم می سازد تا شناخت اولیه خود از یکدیگر را تعمیق بخشیده و آمادگی روحی لازم را برای جدا شدن از خانواده و برعهده گرفتن مسئولیت زندگی مشترک کسب کنند.
از طرف دیگر این فرصت برای خانواده ها فراهم می شود تا امکانات و مقدمات اولیه زندگی مشترک را برای دختر و پسر خود مهیا کرده و زوج جوان هم در این "فرصت طلایی" یعنی، « بهره مندی از وجود همسر و کم بودن بارمسئولیت» دورانی شیرین و «شبیه سازی شده از زندگی پس از ازدواج» را تجربه کنند.


اما متآسفانه آمارها گویای بالا رفتن نرخ طلاق در دوران عقد از سال 1390 به بعد است به طوری که وقوع 30درصد طلاق ها در این دوران اتفاق می افتد آن هم در شرایطی که دختر و پسر بیش از چندین ماه یا حتی سال با هم آشنا بوده اند!.
پای صحبت زوج های عقدکرده ی متقاضی طلاق که می نشینی هر کدام دیگری را مقصر می داند و این اتهامات که « او دیگر مثل سایق نیست، تمام مدت نقش بازی کرده بود»؛ یا « روی دیگر شخصیت خود را بعد از عقد نشان داد»؛ یا « رفتارها و خواسته هایی دارد که ناقض گفته های قبل از عقد است»؛ یا « شباهتی که مرد یا زن رویاهای من ندارد»؛ یا « والدینش در زندگی ما دخالت دارند »..
نکته مهمی که این روزها آبی بر آسیاب طلاق های دوران عقد می ریزد، طولانی شدن این دوران است به طوری که دوران عقد برخی از زوج های جوان مخصوصا دانشجویان به بیش از 5 سال می کشد!.
زینب اسدی روانشناس در گفت وگو با خبرنگار طنین یاس با بیان اینکه هر یک از مراحل قبل از ازدواج، محدوده زمانی مشخصی دارد و اگر بیش از آن طولانی شود آسیب هایی را به دنبال خواهد داشت، گفت: برای مثال زمان آشنایی دختر و پسر یا " نامزدی" نباید کمتر از سه ماه و بیشتر از شش ماه طول بکشد و همینطور دوران عقد حداقل باید شش تا یک سال و حداکثر یک سال و نیم به پایان برسد.
وی در ادامه کارکرد دوران عقد را "تعمیق شناخت" پسر و دختر از یکدیگر و تعامل با خانواده ها برشمرد و افزود: طولانی کردن دوران عقد برای محکم کاری! یعنی بیشتر شدن شناخت دختر و پسر از یکدیگر اشتباهی است که از سوی زوج یا خانواده های آنها صورت می گیرد، چرا که اگر این شناخت روی اصول خود پیش برود کارکرد واقعی و مثبت خواهد داشت.
این روانشناس ادامه داد: مهم ترین آسیب های دوران عقد طولانی، کم شدن جاذبه های زوج برای یکدیگر، از بین رفتن حریم ها، فروکش کردن هیجانات برای آغاز زندگی مشترک، بلاتکلیفی بین دو نقش « فرزند بودن و همسر بودن» یا « در عین تأهل با خانواده خود زندگی کردن» و در نهایت « افزایش فشارهای روانی» بر اثر قوانین کنترل کننده افراطی و سختگیرانه است.
یکی از نکاتی که باعث می شود دوران عقد، دورانی شیرین و خاطرانگیز یا دورانی تلخ و پر از خاطرات بد باشد، نوع سپری شدن این دوران با توجه به فرهنگ و خرده فرهنگ خانواده های دختر و پسر است. در برخی از خانواده ها زوج عقدکرده به شدت تحت قوانین افراطی و سختگیرانه برای دیدار و خلوت هستند و در برخی موارد، منزل دختر محدودیت مکانی برای پذیرایی از داماد و ایجاد خلوت با همسر را دارد در این صورت است که دوران عقد رنج آور می شود.
برخی از زوج های متقاضی طلاق دم از دخالت ها و مقایسه های بی جا خانواده همسرشان با پایان یافتن مراسم عقد می گویند: مانند، مقایسه رفتارهای داماد و عروس با خانواده، مقایسه رفتارهای زن و شوهر با زن و شوهرهای جوان دیگر، مقایسه مراسم های گرفته شده و... . هرچه بر مدت عقد افزوده می شود، دایره و مصداق این مقایسه ها بیشتر و زمینه برای اختلافات، فراهم تر خواهد شد.
اسدی مشاور خانواده به وجود دو نگاه متفاوت به زوج های عقد کرده در خانواده ها اشاره کرد و گفت: در برخی از خانواده ها حریم ها بسیار بسته است به طوری که داماد برای رفت و آمد با خانواده عروس، راحت نیست و همین مسئله باعث بروز دلسردی، دلزدگی، یأس و ناامیدی در داماد و خانواده داماد نسبت به این ازدواج می شود! به طوری که آغاز بسیاری از اختلافات بر سر همین موضوعات است که یا دوران عقد به دوران تلخ همراه با کشمکش زیاد و خاطراتی عذاب آور تبدیل می کند یا منجر به طلاق می شود.
وی دسته دوم خانواده ها را دارای نگاهی مدرن دانست و افزود: این خانواده ها فضا را طوری برای زوج عقدکرده فراهم می کنند که گویی زندگی مشترک را آغاز کرده اند؛ اما بصورت غیرمستقل !و شکست شدن برخی از حریم ها، کم شدن جاذبه های زن و شوهر برای هم، کم شدن هیجان تشکیل زندگی مشترک از سوی مرد و .. از آسیب های این نوع گذراندن دوران عقد است.
این روانشناس، بهترین نوع گذران دوران عقد را راه رفتن در مسیر تعادل دانست و افزود: در این نوع؛ ارتباطات دختر و پسر باهم، ارتباط دختر و پسر با خانواده یکدیگر، ارتباط عاطفی زوج جوان و آشنایی هایی جنسی آنها با هم کنترل شده و منطقی است.
حال سؤال اینجاست که زوج جوان از چه طریقی می توانند آموزش ها و مهارت های کافی برای پشت سر گذاشتن دوران عقدی زیبا و شیرین همراه با خاطراتی خوش را کسب کنند؟
همانطور که شرکت در چند جلسه مشاوره در دوران خواستگاری بسیار مهم است، بعد از عقد و قبل از آغاز زندگی مشترک نیز، مشاوره گرفتن از کارشناسان و مشاوران خانواده برای گذران دوران عقد به نحوی که زوج به همه کارکردهای آن دست پیدا کننده نیز دارای اهمیت بسیاری است. چرا که بسیاری از دختران و پسران درباره میزان رابطه عاطفی و جنسی با همسرشان، میزان تعامل با خانواده هسمرشان و.. مهارت و اطلاعات درست ندارند و بر پایه تجربیات اکثرا شکست خورده شخصی افراد غیرکارشناس عمل می کنند!.

انتهای پیام/*



نوشته شده در تاریخ شنبه 97/11/6 توسط منیره غلامی توکلی

 - منیره غلامی توکلی - یکی از علل مهم و تأثیرگذار در افزایش آمار طلاق در کشور ما بحث بدپوششی زنان جامعه است که در زیرگروه مبحث کلان بی بندوباری و ولنگاری فرهنگی قرار می گیرد. بدپوشش بودن زنان که بالتبع بدحجابی آنها را نیز به دنبال دارد زایده تفکری است که نه تنها از آنها بخاطر آسیب های روحی- روانی که بر جنس مخالف خود وارد می کند، سلب مسئولیت می کند بلکه به نوعی زنان را در جنگی سخت علیه سایر هم جنسان خود و کیان خانواده، تجهیز کرده است.

  بیشتر بخوانید
لرزش چهارچوب خانواده در سیلاب بی بندوباری



تفکری که در توجیهی احمقانه در برابر مطالبه گری« چرایی بدپوششی و بدحجابی» با جملاتی نظیر « مردان چشمان شان را درویش کنند!» و « دلم می خواهد به تو چه؟» پاسخ گو است بار دیگر در برابر این سؤال قرار می گیرد که آیا به راستی، افراد در توجیه بی بندوباری خود می توانند بگویند: « به توجه»! یا «دلم می خواهد »؟. آیا افراد این حق را دارند که تحت عنوان آزادی، هنجارشکنی کنند و با نقض قانون پوشش، عفت عمومی را خدشه دار، سلامت روانی جامعه را تهدید و بنیان خانواده را متزلزل کنند؟
سیدهاشم میرلوحی در کتابی پیرامون همین موضوع می نویسد: « بشر، حیوان ناطق است، یعنی بخشی از وجودش را حیوانیت تشکیل می دهد و بخش دیگر که جنبه انسانی دارد با نشانه عقل وشعور مطرح می شود. در قسم دوم است که وجود اعتقادات دینی، دستورها و بایدها و نبایدهای دین، انسانیت او را به منصه ظهور می رساند و اجازه نمی دهد تا در بعد حیوانی بماند. به عبارت دیگر آنچه حُسن و قُبح آن را دین تأیید می کند، همان چیزی است که بخش انسانی انسان یعنی عقل نیز بر آن مُهر تأیید می زند و این همان چیزی است که حکومت های فاسد و ملعبه دست جهودان صهیونیست سعی می کنند آن را نابود کنند.»

وی در ادامه به بررسی روش های نابود کردن "دین" توسط دشمنان انسانیت می پردازد و می نویسند که دشمنان با« ایجاد شک و شبهه در اعتقادات و متزلزل کردن انسان در اعتقادات مذهبی، بایدها و نبایدهای انسانی را از او می گیرند و با تسلط بخش حیوانی او، حقیقتا او را به حیوان نزدیک می کنند تا بهتر بتوانند بر او تسلط یابند.»
یکی از مؤلفه های قدرت و پیشی گرفتن بخش حیوانی انسان، ولنگاری رفتاری اوست که نمود اولیه آن در انتخاب معاشران، طرز معاشرت و نوع پوشش و آرایش افراد برای حضور در جامعه دیده می شود که همگی از دایره هنجارها و عرف اجتماعی خارج هستند. بدون شک چنین جامعه ای بیمار است! جامعه بیمار را افرادی بیمار در خانواده هایی از هم گسیخته یا متزلزل تشکیل می دهد که پیونده های عاطفی در آنها کم رنگ شده و رواج بی بندوباری میل جوانان شان را به تشکیل زندگی مشترک کم کرده است!
آمریکا با رکود 45 درصدی تولد نوزادان نامشروع در سال، 5/1 میلیون سقط جنین در سال، ابتلای یک سوم مردم به بیماری های مقاربتی، نمونه ای قابل توجه در تسلط بُعد حیوانی و نبود اقبال و توجه به ابعاد انسانی بشر است.
در کشور ما نیز متأسفانه آمار طلاق سرسام آور بالا رفته است! وکلای دعاوی و روانشناسان؛ طبق گفته اکثریت غالب زوج های خواستار طلاق، « عدم رضایت جنسی » را عمده ترین دلیل برای جدایی می دانند! و این در حالی است که با نگاهی به ظاهر زن امروزی این سؤال پیش می آید که چگونه همسرش با داشتن چنین زن خوش هیکل، خوش صورت و طنازی باز هم « رضایت جنسی» ندارد؟!.
میتراخسروبیک کارشناس مسائل اجتماعی با بیان اینکه برخلاف تصور عامه که در معرض دید بودن جاذبه های جنسی زن باعث عادی سازی برای مردان می شود، گفت: این مسئله در دراز مدت، فقط « سطح تحریک پذیری » مردان را بالا می برد به نوعی که «آستانه رضایتمندی جنسی» او آنچنان بالا می رود که دیگر با دیدن بخشی از زیبایی های همسرش تحریک نمی شود و در این صورت مرد به همسر خود قانع نشده یا خواهان اشکال دیگر روابط جسنی می شود. روابط جنسی که می تواند خارج از محدوده شرعی ، عقلی و انسانی باشد.»

وی در ادامه، تنوع طلب شدن مردان، همجنس گرایی و ازدواج با حیوانات.. را از نتایج بالا رفتن سطح تحریک پذیری مردان بر می شمارد و می گوید: « این فکری غلط است که زنان با کم کردن زحمت حجاب، زندگی راحت تر و شادتری را برای خود رقم می زنند، چرا که در مسیر بی حجابی و بی بندوباری زحمت و رنج آنها برای حفظ امنیت، آرامش و نگهداشتن زندگی زناشویی شان بسیار بیشتر شده و باید هزینه های مادی و معنوی بیشتری برای رسیدن به آرامش بپردازند.»
حال اگر آزادی – بی بندوباری-زن در پوشش می توانست باعث آرامش او و به مرور زمان باعث کاهش غریزه جنسی مردان شود در جوامعی مانند آمریکا و کشورهای اروپایی همین غریزه جنسی طغیان نکرده و به شکل بحران اجتماعی و انسانی در نیامده بود.
1. افزایش روابط نامشروع، 2. از بین رفتن بنیان خانواده، 3. استفاده از زنان در تبلیغات و تجارت، 4. بالا بودن آمار تعرض و خشونت، 5.کاهش سن باروری، 6. افزایش فرزندان نامشروع و مادران تنها از مهم ترین بحران هایی است که جوامع غربی با آن دست و پنجه نرم می کنند.

گفتن این واقعیت بسیار تلخ و شرم آور است اما با نگاهی به بحران های موجود در کشورهای غربی( 6 مورد گفته شده در بالا) به راحتی می توان فهمید با شدت گرفتن نفوذ فرهنگ منحط غربی از طریق شبکه های ماهواره ای و محصولات اینترنتی با هدف حیازدایی از زنان و نابود کردن بنیان خانواده، برخی از آن بحران ها در جامعه ما نیز قابل لمس می باشد.
افزایش طلاق، از هم پاشیدگی خانواده به خاطر خیانت یکی از زوجین و استفاده از زنان برای تبلیغ و تجارت، از مهم ترین بحران های حوزه زنان و خانواده در جامعه امروز ما است.
انتهای پیام/*

 



نوشته شده در تاریخ شنبه 97/10/29 توسط منیره غلامی توکلی

« شهید شخصی است که از تمام زندگی خودش می گذرد تا پیمان خودش را با خداوند محکم تر کند و به روایتی سربازان امام زمان(عج) همین شهدا هستند؛ هر وقت که دلتان تنگ شد به بهشت زهرا(س) بروید و به مزار این همه شهید نگاه کنید، آن وقت هست که درد خودتان فراموش می شود.»
این جملات پر مغز، گزیده ای از صحبت های پاسدار حسین رقیب دوست است. او در خرداد 43 در تهران متولد شد و عمر کوتاه اما پُر ثمر خود را چنان در راه مبارزه با طاغوت، کمک به هم نوع و دفاع از حریم اسلام و وطن گذراند که در سن 18 سالگی به آرزوی دیرین خود یعنی؛ شهادت رسید.
وی خطاب به دوستان خود فرازی از نامه اش گفته است: « ای دوستان و ای خانواده عزیزم! نمی دانم که شما تا چه حد به این مسئله که دنیا کلاس امتحان است، پی برده اید! ولی من به این مسئله پی برده ام و نمی خواهم در این امتحن رفوزه بشوم و به همین دلیل برای رسیدن به لقاء الله، زحمات و رنج های زیادی کشیده ام و دردهای زیادی را تقبل کرده ام و حال به آرزوی خود رسیده ام – پس خوشحال باشید و راضی باشید به رضای خدا».
از تولد در جنوب تهران تا شهادت در غرب ایران
حوالی میدان قیام، خیابان "شهید رقیب دوست یا "باغ حاج محمدحسن"، مادری زندگی می کند که تمام افتخارش فرزند برومندی است که سال هاست قاب عکسش را در کنج خانه کنار گلدان های زیبای دست کار اصفهانی قرار داده است. این بانوی ارجمند که اصالت تهرانی دارد و از خانواده های متدین این پایتخت محسوب می شود تنها دل تنگی اش بعد از نبود فرزند، از دست دادن شوهری است که عاشقانه دوستش داشته اشت.
وقتی وارد منزل « بتول امامعلی» مادر شهید حسین رقیب دوست می شویم، مهربانانه پذیرای مان می شود و در کوتاه ترین زمان ممکن که ارتباط عاطفی و مادرانه زیبایی با ما برقرار می کند با نشان دادن عکس مرحوم "حاج حجت الله قریب دوست" می گوید: « رفتنش بسیار دلتنگم کرده است، فرزندم را در راه خدا دادم و راضی ام اما همسرم ...»

از ساکنان قدیمی محله "ری" هستند، می گوید که حسین، آخرین و عزیزترین فرزندم بود که او هم در همین محله بدنیا آمد. دوران کودکی اش مثل همه پسرها با شیطنت همراه بود اما بسیار شیرین و دل نشین. آغاز نوجوانی اش مصادف شده بود با تظاهرات مردمی علیه رژیم پهولی. کارش درست کردن کوکتل مولوتف و نوشتن شعار علیه شاه روی دیوار بود و اکثر وقت ها با سر و صورتی سیاه به خانه بر می گشت!.
پولتیک حسین برای مؤاخذه نشدن خواهرانش!
در ادامه خاطرات مادر، "معصومه رقیب دوست"، خواهر شهید با بیان خاطره ای از آن روزها، می گوید: « روزی تظاهرات به میدان بهارستان کشید، حسین هم همراه ما بود. مادرم با تحکم به ما گفت: مراقب خودتان باشید وای به حالتان اگر برای حسین اتفاقی بیفتد! وقتی حسین، متوجه دلنگرانی مادر و مسئولیتی که به ما سپرده بود شد، از ما جدا شد و مسیرش را عوض کرد تا در صورت هر گونه اتفاقی ما مؤاخذه نشویم.»
بتول خانم با اشاره به اینکه حسین دوران ابتدایی را در مدرسه "دانش" محله آب منگل گذراند وارد مقطع دبیرستان شد، گفت: او دبیرستان را تمام نکرد چون شور دیگری در سر داشت و دائما به این فکر بود که چطور می تواند خدمت بیشتری به اسلام و مسلمین کند. پسرم، خود را در قبال خون شهدا و مسئول می دانست و دقیقه ای آرام نمی گرفت.
وی ادامه می دهد: بعد از ترک تحصیل، در مغازه برادرش مشغول کار شد با آغاز تشکیل بسیج، جزء اولین افرادی بود که به فرمان امام خمینی (ره) در پایگاه بسیج مسجد " الزهراء " ثبت نام کرد و این شد آغاز فعالیت های هدفمند و بسیجی وار حسین تا جایی که حتی برای مبارزه با قاچاق چیان به شهرهای مختلف به ویژه زاهدان سفر کرد و مأموریت های محوله را جان و دل به پایان رسانید و در این مسیر بارها زخمی و مجروح به خانه بر می گشت.
جواب جالب حسین به پیشنهاد ازدواجش
"زهرا رقیب دوست" یکی دیگر از خواهران شهید با بیان اینکه علاقه من به برادرم، متفاوت با سایرین بود، می گوید: با شروع جنگ تحمیلی، حسین تصمیم رفتن گرفت، برای اعزام به جبهه بی تاب بود و روزشماری می کرد. یادم هست که مادرم به او گفت: طبقه بالای خانه را برایت مبله می کنم، بمان تا برایت زن بگیرم و زندگی تشکیل دهی.. و حسین با خنده و شوخی پاسخ می داد: « من زن نمی خواهیم، فقط حوری بهشت..! »
زهرا خانم می گوید: هر بار که زخمی به خانه بر می گشت، دلهره عجیبی داشتم اما اصلا فکرش را نمی کردیم که روزی به شهادت برسد. به یاد دارم که در عملیات بیت المقدس حضوری فعالانه داشت. بر اثر برخورد با لودر در پشت خاک ریز به شدت آسیب دیده بود. ابتدا در بیمارستان تبریز بستری اش می کنند و بعد به بیمارستان امیرالمؤنین تهران منتقل می شود.
او ادامه می دهد: برادرم بسیار صبور و با عزت نفس بود در طول مدت نقاحت که درد زیادی را تحمل می کرد نه اجازه می داد به او رسیدگی خاصی کنیم و نه از درد شکوه می کرد! فقط منتظر بود که زودتر به جبهه برگردد! هر بار که به او توصیه می کردند تا بهبود کامل به جبهه نرود، می گفت: « همان خدایی که جان مرا حفظ کرد اینبار هم خودش کمک می کند و نیرو می دهد ..»
در ادامه این دیدار معصومه خانم – خواهر شهید- با اشاره به شرکت برادرش در عملیات رمضان، می گوید: او در این عملیات هم رشادت های زیادی داشت، برادرم آر پی چی زن بود و توانسته بود چند تانک را منهدم و تعدادی از بعثیان را به درک واصل کند. حسین از این عملیات هم با دست مجروح به تهران بیمارستان مصطفی خمینی منتقل شد .
وی ادامه می دهد: چندین بار دستش را عمل جراحی کرد ولی در کوتاه ترین زمان ممکن با تظاهر به بهبودی از بیمارستان مرخص شد. دلیل کارش را هم خالی شدن تخت برای مجروحانی، عنوان می کرد که نیاز بیشتری به بستری شدن دارند.
خواهر شهید می گوید: حسین بعد از چندین عمل جراحی در حالی که هنوز بهبودی کامل پیدا نکرده بود، عازم جبهه های غرب شد، حال و هوای روحی اش به شدت تغییر کرده بود، به گفته همرزمانش، بیشتر اوقاتش را مشغول خواندن قرآن و رساله امام خمینی (ره) بود..هنگامی که در سنگر دعای کمیل و زیارت عاشورا می خواندند، حسین خاضعانه سر بر روی زمین می گذاشت و از خدا طلب آمرزش می کرد، حالت او به گونه ای بود که هیچگاه همسنگرانش نمی توانند، فراموش کنند.
دل گرفتگی عجیب برادر از خواهرش در روز آزادسازی خرمشهر
از معصومه خانم می خواهم که خاطره ای برای مان تعریف کند، می گوید: « اوایل خرداد 61 حسین از بیمارستان تازه مرخص شده بود. برای اینکه دلش را کمی شاد کنم، تمام چراغ های خانه را روشن کردم تا محیط از تاریکی خارج شود، همان وقت بود که تلویزیون خبر آزادسازی خرمشهر را پخش می کرد، متوجه شدم حسین آرام آرام گریه می کند، به طرفش رفتم و گفتم: حسین جان! چرا ناراحتی و غصه داری، گفت از دست شما! پرسیدم مگر چه کرده ایم که اینگونه آزرده خاطر شدی؟! گفت: جوانان وطن مثل گل پرپر می شوند و به خاک و خون می غلطند، آن وقت تو خانه را چلچراغ می کنی؟»
مادر شهید با شنیدن این خاطر از فرزندش، می گوید: ما وضعیت مالی خوبی داشتیم، پسر من در بیچارگی بزرگ نشده بود او زندگی مرفه و جانش را به فدای وطن و دین اسلام کرد، بسیار ساده زیست بود، مهربانی و مردمداری از عادت حسین بود، فعالیت های زیادی در مسجد الزهرا داشت و تا دیر وقت برای رسیدگی در امور بسیج و .. زحمت می کشید. از فقر و نداری مردم دلتنگ و ناراحت بود و همیشه در صدد برطرف کردن احتیاجات نیازمندان خودش اولین قدم را بر می داشت.
بتول خانم با اشاره به آخرین خداحافظی او با فرزندش می گوید: وقتی برای آخرین بار به جبهه اعزام می شد، در آغوشش گرفتم، سر او را به سینه چسباندم و زیرگلویش را بوسیدم و گفتم: مادر، الهی من فدای تو بشوم برو به سلامت.. این گونه دلم را فرزندم عازم جبهه کردم.
مادرشهید: برای شهادت پسرم در حضور مردم گریه نکردم
حاج خانم ادامه می دهد: وقتی خبر شهادتش را از طریق اقوام آن هم با خواندن نامش در لیست شهدایی که در روزنامه کیهان چاپ شده بود شنیدم، بنابر خواسته خودش و خواست قلبی خودم، در جمع مردم گریه نکردم. نه اینکه قلبم نسوخته باشد، نه اینکه داغ فرزند سخت نباشد، نه اینکه دلتنگ فرزندم نوجوانم نشده باشم، فقط بخاطر اینکه منافقین و ضد انقلاب را شاد نکنم و نگویند ببین از رفتن فرزندش به جبهه ناراحت و از شهادتش شکسته است.. به خواهرانش هم اجازه ندادم در خیابان شیون کنند، با دست زهرا خانم را نشان می دهد که وقتی پیکر برادرش را روی دست مردم دید، با گریه روی زمین نشست، چنان به پشتش کوبیدم که بلند شود و گفتم اینگونه در جلوی مردم گریه نکن! که بعدها گفت: مادر چرا من را کتک زدی ، پشتم درد گرفت!
از نحوه شهادت حسین می پرسم، یکی از خواهرها می گوید در عملیات مرساد به شهادت رسید بنابر گفته همرزمانش« .. قصد گرفتن تپه ای را داشتند، حسین داوطلبانه و با اصرار زیاد در آن حمله شرکت می کند و هنگامی که برای کمک رزمنده ای زخمی به سمتش می رود، در حال بست سر و دست او، مورد اصابت نارجنک صدامیان قرار گرفته و به شهادت رسید.»
در مواجهه با ضدانقلاب، استغفار کنید!
خانم امامعلی با بیان اینکه فرزندم 18 سال بیشتر نداشت اما انقلاب اسلامی، ظرفیت و بلندای روح او را مردانه کرده بود، می گوید: مردم کشور ما خون شهدا را با کم رنگ کردن ارزش های معنوی و انقلابی، پایمال نکنند. خانواده های شهدا وقتی برخی از مسائل را در سطح جامعه می بینند، آزرده خاطر می شوند.
لحظه خروجمان از خانه شهید رقیب دوست، از مادر شهید می خواهم، نصیحتی مادرانه را بدرقه راهمان کند می گوید: مراقب منافقین باشید، کاری نکنید که دشمنان انقلاب و منافین شاد شوند، اگر آنها چیزی می گویند که نمی توانید جواب شان را بدهید در دل استغفرالله بگویید.
انتهای پیام/*



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 97/10/25 توسط منیره غلامی توکلی

منیره غلامی توکلی - امروز میلاد حضرت زینب(س) و روز پرستار است. پرستاری به عنوان یکی از مشاغل سخت و در عین حال دارای بار معنوی بسیار در دین اسلام محسوب می شود و به دلیل اینکه در زمره کارهای مستحب اختیاری قرار دارد، نتایج معنوی را برای صاحبانش به ارمغان می آورد. در حدیثی از امام صادق(ع) آمده است« سیزده زن در رکاب امام مهدی(ع)حضور خواهند داشت . . . زخمیان را درمان و از بیماران پرستاری می کنند » و پیامبراکرم(ص) فرموده اند: « هر کس برای بر آوردن نیاز بیماری بکوشد، چه آن را برآورده سازد و چه نسازد، مانند روزی که از مادرش زاده شد، از گناهانش پاک می شود.»

روز پرستار


اما همین شغل زیبا که به دلیل نیازمندی به کسب دانش، تجربه و مهارت، پرستار را در زمره میراث داران پیامبران قرار می دهد مورد کم توجهی و کم لطفی زیادی است به طوری که مقام معظم رهبری در این خصوص توصیه های مؤکدی داشته اند: «بایستی برای این شغل یک باب جداگانه و تازه‌ایی باز کنند. مسأله استخدام، مسأله آموزش در حین خدمت، استراحت دادن به قشر پرستار، موضوعاتی است که در ماهیت کار پرستاری اثر می گذارد. اگر نقش پرستار این قدر مهم است - که هست - پس پرستارِ خسته، پرستارِ از کار مانده، پرستارِ چند نوبتِ کاریِ پشت سر هم کار کرده‌ی از روی ناچاری، دیگر نمی‌تواند این نقش را ایفا کند. پرستاری که با دلزدگی و بی حوصلگی و خستگی بخواهد کار کند و راضی از کار خود نباشد، دیگر نمی تواند این نقش را ایفا کند. پرستار باید با نشاط، سرحال، آماده و شائق به خدمت، آشنای با معلوماتی که او را کمک میکند به خدمت، باشد و امکانات و مقدمات این مسائل را بایستی مسؤولان فراهم کنند.»
اما آنچه از گفته های پرستاران استنباط می شود، عدم رسیدگی کامل به رفع این مشکلات قشر است. هنوز پرستاران از ساعات کار طولانی، شیفت های در گردش، شیفت های شب پرکار، فعالیت ذهنی و بدنی شدید در ارتباط با تعداد بالای بیماران، واگذاری وظایف غیر حرفه ای به عهده پرستاران و کارهایی نظیر انتقال بیمار برای مشاوره، تصویر برداری، آزمایشات، اعزام و انتقال بیمار.. در سختی هستند.
از طرف دیگر، تأثیر تماس مداوم با بیماران و خانواده های آنها در بدترین مرحله زندگی، تحمل واکنش های پریشانی و پرخاشگری همراهان بیمار متوفی، کمبودهای دارویی و تجهیزاتی و دخالت افراد غیرم متخصص در قالب پرستاران خانگی یا پرستاران سالمندان.. فشارهای شدید روحی به پرستار وارد می کند.
پرستار به عنوان یک انسان، گاهی خود نیز دچار بیماری شده و قطعا محیط آلوده، فشارهای جسمی و روحی شراط را برای بروز بیماری های صعب العلاج و .. بیشتر می کند. در عین حال هستند پرستارانی که با وجود تن بیمار، همچنان عاشقانه از بیماران سایر خانواده ها پرستاری می کنند
.

خانم پرستار س.ع از پرستاران نمونه یکی از بیمارستان های ارتش است او سال هاست که با بیماری ام اس دست و پنجه نرم می کند اما در طول سه سال گذشته عنوان « پرستار نمونه » را به خود اختصاص داده است.
وی با بیان اینکه من بیشتر از وظایف تعیین شده ام کار می کنم، گفت: بیماری ام اس مدتی است که با من همراه است و بسیار در جسم و روح من تاثیر منفی گذاشته است اما این باعث نشده تا در حرفه پرستاری ذره ای کمبود برای بیماران بگذارم.
این پرستار گفت: با این بیماری ام تا حدودی کنار آمده ام و تا کنون، لحظه ای به خودم اجازه نداده ام که بیماری درونم به بیمار انتقال پیدا کند و این بیماری در محل کار من مخفی است و با عشق و شور و علاقه خدمت به بیماران را وظیف شرعی و عرفی خودم می‌‎دانم.
زنان پرستار، برای تشکیل خانواده، گذران دوره بارداری، انجام وظایف همسری و مادری دچار مشکلات و سختی های زیادی هستند و وقتی این را به وظایفی که هر انسان نسبت به مادر و پدر و سایر اعضای خانواده خود دارد، اضافه کنیم سختی کار پرستاری صد چندان می شود. کم بود وقت و خستگی ناشی از فعالیت های زیاد جسمی و درگیری روحی باعث شده است که پرستاران برای داشتن زندگی با درک بهتر با هم شغلان خود ازدواج کنند.
در مهدهای کودک معمولا مادران کارمند بعد از تمام شدن ساعت اداری، فرزندان شان را در آغوش گرفته و به خانه می برند اما فرزندان پرستاران وقتی با شیفت های طولانی مادر مواجه می شوند، باید به وسیله راننده آژانش یا یکی از اعضای خانواده به خانه ای که مادر در آن حضور ندارد وارد شوند! این کودکان در تمامی دوران تحصیل شرایطی مشابه با دوران مهد خود را سپری خواهند کرد!
بروز اختلافات خانوادگی مخصوصا اگر همسر فرد پرستار، همکار او نباشد یکی دیگر از مشکلات زنان و مردان پرستار است. اینکه مرد یا زن پرستار با شیفت های طولانی، در آمد کم، عدم امنیت شغلی و .. نمی تواند از منظر عاطفی، مادی و حتی روانی ( تفریحات و مسافرت ) به اندازه کافی در خدمت خانواده خود باشد مسیر اختلافات در زندگی زناشویی باز می شود.
به هر حال چندی پیش نیز خبر ایجاد رشته ای جدید تحت عنوان «مراقب سلامت»، حاشیه های شغل پرستاری را بیشتر کرد. نمایندگان پرستاری بر این عقیده اند، تربیت نیروهایی تحت عنوان مراقب سلامت، کار زائد و بیهوده ای است. دکتر اصغر دالوندی رئیس کل سازمان نظام پرستاری معتقد است: ایجاد رشته تربیت مراقب سلامت، موازی‌کاری با خدمات پرستاری است. زیرا، 80 درصد خدمات مراقب سلامت، همان خدماتی است که پرستاران انجام می دهند. لذا، چه معنی دارد که وقتی پرستار هست، ما مراقب سلامت تربیت کنیم.
محمد شریفی مقدم دبیرکل خانه پرستار، در واکنش به بروز مشکل برای جامعه پرستاری گفت: وزارت بهداشت به جای حل مشکلات پرستاران و رفع دغدغه های آنها، حاشیه های پرستاری را تشدید می کند. همین مسئله باعث شده پرستاری ایران روز به روز از پرستاری دنیا فاصله بگیرد و جذابیت های این حرفه کم رنگ تر شود.

انتهای پیام/*



نوشته شده در تاریخ شنبه 97/10/22 توسط منیره غلامی توکلی
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک