سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلمدون
 
این وبلاگ به کمپین *من عاشق محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) * هستم، پیوست
بزرگ نمایی ازدواج کودک، خیانت به حوزه زنان/ مطالبات اصلی زنان زیر سایه توهمات فمینیست ها
 
موضوع ازدواج کودک در زمانی که مسائلی چون تأخیر در ازدواج، افزایش طلاق، گسترش همباشی ها و روابط فرازناشویی در جامعه مطرح است و زنان سرپرست خانوار در مضیقه زندگی می کنند، زنان کارمند از حداقل حمایت ها برای مرخصی زایمان برخوردار نیستند ...کارشکنی و خیانتی بزرگ در حوزه زنان و خانواده است.

 


منیره غلامی توکلی- با روی کار آمدن دولت یازدهم و سکان داری معاونت زنان و خانواده ریاست جمهوری به دست شهیندخت مولاوردی در سال 92 شاهد نمود و بروز هر چه بیشتر مسئله فمینیسم دولتی در کشور بودیم. دفتر معاونت زنان و خانواده ریاست جمهوری از آن به بعد شاهد گردهمایی تعدادی از چهره های شاخص در بحث فمینیسم بود که تلاش آنها برای تساوی حقوق زن و مرد با عنوان فریبنده عدالت جنسیتی کار را به اجرای خودسرانه سند 2030 کشاند.
غالب کردن مباحث جنجالی اما توخالی چون ورود زنان به ورزشگاه، آزادکردن دوچرخه سواری زنان در اماکن عمومی و پرداختن به بحث هایی نظیر ازدواج کودک، خروج زن بدون اذن همسر از کشور، زیر سوال بردن ولایت مرد در خانه، مصادیق نادرست از خشونت علیه زنان به جای مطالبات واقعی زنان کشور از دیگر تلاش های معاون زنان و خانواده ریاست جمهوری در راستای عملیاتی کردن برخی از تعهدات بین المللی بود که علاوه بر مغایرت آنها با قوانین اسلامی و فرهنگ کشو ما به خاطر بار حقوقی که برای کشورهای عضو به دنبال داشت حتی برخی از کشورهای غربی نیز به آنها نپیوسته بودند.
با تشکیل دولت دوازدهم و روی کار آمدن معصومه ابتکار به جای مولاوردی حال و هوای ابری این معاونت نه تنها آفتابی نشد بلکه برودت آزاردهنده تری یافت. به طوری که همچنان تلاش فمینیسم دولتی در پوسته بزک کرده «حمایت از حقوق زنان» آواز گوش خراشی را می ماند که هم خواننده و هم شنوده را آزار می دهد.

یکی از مواردی که مدعیان حمایت از حقوق زنان بر طبل آن می کوبند، تلاش برای بالابردن سن ازدواج در ایران است آن هم در شرایطی وجود یک میلیون و 297 هزار و 300 دختر 30 تا 50 ساله هرگز ازدواج نکرده در کشور که اگر به این آمار تعداد زنانی که بر اثر طلاق یا فوت شوهرانشان بی همسر شده اند را ضافه کنیم، حدود دو میلیون و 23 هزار زن 30 تا 50 سال بدون همسر در کشور وجود دارد! و در کنار این مسئله با بالا رفتن سن ازدواج شاهد 12 تا 15 میلیون نفر جوان مجرد رسیده به سن ازدواج هستیم.
با عنایت به حقایق موجود در جامعه پیرامون ازدیاد افراد بدون همسر یا هرگز ازدواج نکرده در یک اولویت بندی عجیب؛ چندی پیش طرح «افزایش حداقل سن ازدواج» که به «کودک‌همسری» معروف شده در کمسیون قضایی از طرف فراکسیون زنان در مجلس شورای اسلامی ارائه شد و نتوانست موافقت این کمسیون را جلب کند.
اکثریت موافقان این طرح را فعالین مدنی -شما بخوانید همان فمینیست ها!- تشکیل می دادند که قبلا در تصویب پروتکل اختیاری کنواسیون حقوق کودک به دنبال بالا بردن سن کودکی در ایران تا 18 سال بودند! و در برابر رد شدن این طرح موضع گیری های عجیبی از خود نشان دادند که نوعی گروکشی محسوب می شود! مانند معصومه ابتکار که حق ازدواج دختر 13 ساله را با حق رأی و طلاق برابر کرده! یا شهناز سجادی که بدون دقت در شرایط زندگی، فرهنگی و اجتماعی دخترانی که در سن پایین ت پر ازدواج می کنند از اعضای کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس پرسیده« کدام یک اجازه ازدواج کودکان خود را می دهند؟!.
طیبه سیاووشی نیز با اذعان به اینکه ایرادات فقهی و شرعی به این طرح وارد شده؛ همین ایرادات را خلاف شرع دانسته! و گفته: «بیشترین موانع از طرف برخی از زنان جامعه اعمال شده است.» باید از وی پرسید این چطور آماده کردن یک طرح برای دفاع از حقوق زنان است که نمی تواند بخشی قدرتمند در سیاست گذاری زنان را به گونه ای اغنا کند که به آن رأی مثبت ندهند؟ و شما را از زحمت دست به دامان نهادهای مدنی یا همان سمن هایی که در نحوه زایش قارچ مانندشان حرف و حدیث های بسیاری وجود دارد – اینکه فمینیسم دولتی مادرخوانده بخش قابل توجهی از سمن های حوزه زنان است- ، خلاص کند .

اما در کنار تمام این هوچی گری ها، سخنگوی کمیسیون قضایی مجلس درباره علت طرح «افزایش حداقل سن ازدواج نظرات قابل تأملی دارد،حسن نوروزی گفته: از نظر ما ایراداتی به طرح ارائه شده وجود دارد چرا که بسیاری از معیارهای مطرح شده در این طرح قابل قبول نیست. از نظر نمایندگان در کمیسیون حقوقی دختر 15 ساله کودک محسوب نمی شود و برحسب سنجش توانایی ها و ویژگی ها قابلیت ازدواج را دارد.
وی توضیح داده است: بحث ما این است که دختری که پدر ندارد و مشکل دارد اگر با یک جوان 17 ساله ازدواج کند مشکلی ندارد و نمی توانیم به خاطر این موضوع دختر یا پسر را زندانی کنیم.اگر یک دختر مثلا در منطقه‌ای چون سیستان و بلوچستان کسی را نداشته باشد و گرسنه باشد برای وی تشکیل خانواده بدهیم بهتر از این است که وی را به پاکستان بفرستیم.
به هر حال موضوع ازدواج کودک و هیاهوهای مطبوعاتی و .. بر سر آن در زمانی که مسائلی چون تأخیر در ازدواج تا مرز میانسالی را داریم، طلاق آن هم با پیشوند زودهنگام به عنوان یک پدیده نامبارک در جامعه وجود دارد، بحث همباشی ها و روابط فرازناشویی در جامعه مطرح شده است و زنان سرپرست خانوار در مضیقه زندگی می کنند، زنان کارمند از حداقل حمایت ها برای مرخصی زایمان برخوردار نیستند ... یک بی سلیقگی محسوب نمی شود بلکه کارشکنی و خیانتی بزرگ در حوزه زنان و خانواده است.
خیانتی زشت و غیرقابل بخشش که طعم بدترش از این جهت است که در زرورق « حمایت از حقوق زنان » با رنگ و لعاب فمینیستی به خورد زنان ایران اسلامی داده می شود. هر چند این دست اقدامات تشریفاتی و مغایر با نیازهای اصلی جامعه زنان کشورمان در زمینه های مختلف شکست هایی پشت سر هم برای صاحبانش به همراه داشته است اما این سوال را مطرح می کند که « چه تعهدی معاونت زنان و خانواده ریاست جمهوری و همدستان ایشان را مجبور به تلاش بیشتر در این راستا می کند؟آیا این بار در دولت تدبیر و امید باید به دنبال اسرار نگوی دولت زنانی باشیم که با جامعه زنان صداقت نداشته و عملکردشان شفاف سازی نشده است و گرد ناامیدی را بر رخساره دختران جوان و زنان و مادران این مرز و بوم می پاشند؟!
انتهای پیام/ *


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 97/10/19 توسط منیره غلامی توکلی
پاسداری که در سالروز تولدش به شهادت رسید
مادر شهید آزادگر:صبری خدایی، آرام بخش دل های مادران شهداست

خواهرشهید آزادگر می گوید:« مادرم به برادرم علاقه شدیدی داشت،اغراق نمی کنم« مادر اگر حق انتخاب داشت، همه فرزندانش را می داد تا محمد را داشته باشد، نمی دانم این سال ها چگونه غم فراغش را تحمل کرده است.» که حاج خانم می گوید: « صبری که خدا داده».

مادرشهید آزارگر

منیره غلامی توکلی- محله آبشار تهران واقع در خیابان هفده شهریور یکی از محله های قدیمی و باصفای پایتخت است. صفایی که نه بخاطر وجود پاساژها و فروشگاه های بزرگ و رنگارنگ است و نه بخاطر ساختمان های مدرن و نوساز آن. این خیابان برندی منحصر به فرد دارد و آن هم شهیدپرور بودن خانواده های ساکن آن است. وارد خیابان اصلی که می شوی کوچه های باریک و بلند با ساختمان های قدیمی و مغازه هایی که هنوز کره کره های سنتی دارند، پرنده ذهنت را در سال های خوش نچندان به پرواز وا می دارد.
اسم خیابان آبشار، وجه تسمیه ای زیبا در ذهنم ایجاد می کند، اینجا خانواده شهدا چنان در همسایگی هم منزل دارند و محله را عطر حضور خدا و سرسبزی ایمان پُر کرده است که گویی آبشاری از صداقت، مهربانی و معنویت در آن جریان دارد.
استقبال متفاوت مادر شهید : دو سال است که منتظر آمدتان تان هستم
اینبار قرار است، به منزل شهید "محمدرضا آزادگر" از شهدای پاسدارهشت سال دفاع مقدس برویم. به خیالم با دقایقی تأخیر وارد منزل شهید می شویم و فریده خانم آزادگر به پیشوازمان می آید. بالای اتاق، "کبری خانم انصاری همدانی" روی تخت نشسته است تا چشمش به ما می افتد، می گوید: « خوش آمدید، قدم به چشم های من گذاشتید، عزیزانم دو سال است که منتظرتان هستم.» می شکنم! نمی دانستم چه بگویم، غافگیر شدم، دنبال بهانه ای برای چند دقیقه تأخیرمان می گشتم! متوجه می شود که غافلگیرمان کرده است با طنزی صمیمی ادامه می دهد: « نو که آمد به بازار کهنه شود، دل آزار. شهدای مدافع حرم و شهدای تفحص که می آیند ما قدیمی ها را فراموش می کنید.»
رویش را می بوسم و جای توجیه نداریم، می گویم: « شما زیباترین و مهربان ترین مادر شهیدی هستید که دیده ام، حتما ما را می بخشی.»
کبری خانم، خوش صحبت است بعد از تعارفات و تعاملات مرسوم در این مهمانی ها تا ضبط مرا می بیند صدایش را صاف می کند و از معرفی خودش شروع می کند. « سال 1315 در تهران به دنیا آمدم تا کلاس دوم دبستان درس خواندم، اصالت مادر و پدرم همدانی است. 17-16 ساله بودم که حسین آقا -پدرشهید- به خواستگاری ام آمد. خوابی دیدم و با تعبیر زیبایی که مادرم کرد، دست از مخالفت برداشته و با آقای آزادگر ازدواج کردم. در ابتدا زندگی مشترک، ساکن منطقه 15 پشت پارک ولیعصر بودیم، محمدرضا همانجا به دنیا آمد.
پای ثابت شرکت در تظاهرات علیه رژیم پهلوی بودم
همسرم در کار مصالح ساختمان بود، وضع معیشتی بدی نداشتیم. حسین آقا اگر چه سواد نداشت اما مردی فهیم، جهان دیده، با خدا، مهربان، مردمدار و خانواده دوست بود. بچه ها یکی یکی به دنیا آمدند و بزرگ شدن. محمدرضا هم 20 بهمن 1341 به دنیا آمد در همین سال ها هم مبارزات انقلابی مردم، علیه رژیم شاهنشاهی، شروع شده بود.
سال های آخر مبارزات علیه حکومت شاهی، من و چند خانواده دیگر از صبح، غذای ساده ای درست می کردیم و به صفوف تظاهر کنندگان می پیوستیم. آن زمان جوان بودم و شجاعت خصلت جوانی است آنقدر مبارزه کردیم تا با رهبری امام خمینی(ره) و به برکت خون شهدا پیروز شدیم.
گرفتن دیپلم، تنها شرطم برای رفتن محمد به جبهه بود
محمدرضا، سال های اول دبیرستان را می خواند که انقلاب اسلامی پیروز شد. ما هنوز ساکن همان محله بودیم که وارد گروه های مردمی و سازندگی شد. هنوز دیپلم نگرفته بود که صدام به ایران حمله کرد. از همان ابتدا آهنگ رفتن به جبهه سر داد. گفتم تنها شرط من برای رفتنت به جبهه، گرفتن دیپلم است. دیپلمش را که گرفت به عضویت سپاه پاسداران در آمد و به جبهه اعزام شد و در سالروز تولدش یعنی 21 بهمن 1361 در عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید.
به اینجای قصه شهادت محمدرضا می رسیم، خواهر شهید وارد صحبت می شود و می گوید: « مادرم به برادرم علاقه شدیدی داشت، اغراق نمی کنم« مادر اگر حق انتخاب داشت، همه فرزندانش را می داد تا محمدرضا را داشته باشد، نمی دانم این سال ها چگونه غم فراغ او را تحمل کرده است.» که حاج خانم می گوید: « صبری که خدا داده و لاغیر »
خواهر شهید: محمد دوست داشتنی ترین فرزند مادرم بود
فریده خانم آزادگر ادامه می دهد: محمدرضا، دوست داشتنی ترین فرزند مادرم بود. نه تنها مادر بلکه همه خواهر و برادرها او را طور دیگری دوست داشتیم این علاقه حتی به نوه ها هم سرایت کرده بود. با بچه ها ارتباط بسیار خوبی داشت، ساعات فراغتش را با کودکان می گذراند.
خواهر شهید در حالیکه نگاه پرمهری به عکس برادر می کند، ادامه می دهد: برادم به نماز اول وقت اهمیت خاصی می داد، از نمازگزاران و فعالان مسجد نبوی بود. همه محل دوستش داشتند حتی کسانی که در خط فکری او نبودند، بعد از گذشت سال ها از شهادتش، هنوز در منزل ما رفت و آمد دارند.
خواهر شهید: حجاب، مهم ترین سفارش برادرم به خواهرانش بود
خانم آزادگر که بخاطر پرستاری از مادر ساکن منزل او شده است، از ما پذیرایی می کند و با پوست کندن میوه شرمسارترمان می کند در همان حال، می گوید: برادرم به امام خمینی، علاقه عجیبی داشت درتمام نامه ها و وصیت نامه اش از حمایت ولایت فقیه گفته است. او در زمان خودش بصیرت خاصی داشت و گویی الان دنیا را می دید. سفارش او به خواهرانش مسئله حجاب بود.
مادرشهید: هیچ کمکی از بنیاد شهید قبول نکردم
از مادر شهید می پرسم چند سال است که ساکن این محله شده اید؟ می گوید: پنج - شش سالی بعد از شهادت پسرم، همسرم فوت شد. وضعیت مالی مان بهم ریخت و چند سالی ساکن شهرستان " ایوانکی" شدیم. روزگار گاهی سخت می گیرد اما وقتی از بنیاد شهید به دیدنمان می آمدند، هیچ کمک مالی را قبول نمی کردم و هنوزهم قبول نمی کنم، جز حقوق پسر شهیدم دریافتی ندارم. مدتی با دخترم زندگی کردم بعد هم با خرید این خانه، شانزده – هفده سالی هست که ساکن محله آبشار شده ایم.
دلم نمی آید از کبری خانم بخواهم خاطره ای از فرزند شهیدش برای مان بگوید، مادران شهدا به اینجای صحبت که می رسند اشک می ریزند و این رسم مهمان شدن نیست! از خواهر شهید می خواهم برای مان خاطره ای نقل کند.
خواهر شهید: مادرم، دوست داشت، عروسی محمد را ببیند
فریده خانم می گوید: مادر خیلی دلش می خواست که محمدرضا ازدواج کند، وقتی من این موضوع را با او مطرح کردم، گفت: « آبجی جان، الان یک شرایطی هست که من هیچ وقت نمی توانم، ذهنم را برای خودم بگذارم؛ الان بهبوبه جنگ است.» یادم هست که مادرم با اشتیاق می گفت: « یکی از اتاق ها را برایت آماده می کنم، پرده می زنم وفرش می کنم .. دست دختری را بگیر و با هم زندگی کنید.» برادرم جواب قابل تأملی داد و گفت: « مادر!وسایلت را از آن اتاق جمع کن! دوستم، زنش را عقد کرده است و پول پیش برای اجازه خانه ندارد، او بیاید در این اتاق زندگی کند. من خیال ازدواج کردن ندارم.»
حال و هوای منزل شهدا، دل را اسیر خود می کند و خانه شهید محمدرضا آزادگر نیز چنین است برای اینکه صاحب خانه را بیشتر خسته نکنیم می پرسم، حاج خانم چگونه خبر شهادت پسرتان را آوردند؟ می گوید: خوابی دیدم و خودم تعبیر کردم که پسرم شهید شده است و چند روز بعد خبر شهادتش را به همسرم و دامادم دادند او را در قطعه 28 شهدا دفن کردیم.
مادر شهید: بدحجابی دل خانواده شهدا را می شکند
لحظه خداحافظی می گویم ما را به نصیحتی مادرانه مهمان کنید، لبخندی می زند و می گوید: « به مادر و پدرها می گویم که مراقب فرزندان شان باشند، زمانه از نظر فرهنگی وضعیت خوبی ندارد. از دخترهای زیبا و جوان می خواهم که حجاب شان را حفظ کنند، دل خانواده شهدا با دیدن بدحجابی ها می شکند! مراقب انقلاب باشید و از حمایت ولایت فقیه که اصل ماندگاری انقلاب است حمایت کنیم. »
انتهای پیام/*


نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 97/10/19 توسط منیره غلامی توکلی

مادرشهید حمید توتونی دولابی:
فرزندم پرورش یافته مکتب حسینی بود/ بسیاری از گرفتاری های جامعه، پیامد پایمال شدن خون شهداست

مادرشهید با اشاره به اینکه شهدا کم و کاستی در زندگی نداشتند و من فرزندم را در ناز و نعمت بزرگ کردم، گفت: او با نان حلال بزرگ شده و پرورش یافته مکتب امام حسین(ع) بود، بسیاری از مشکلات امروز جامعه ما بخاطر پایمال کردن خون شهداست.

 

مادر شهید توتونی دولابی

منیره غلامی توکلی- دولاب، یکی از محلات قدیمی و دارای سابقه تاریخی تهران است. این محله در منطقه 14 پایتخت قرار دارد و به دارالمؤمنین تهران معروف است. وجود خانواده های اصیل با فرهنگی غنی، آشنا به مفاهیم اسلامی شرایط را برای پرورش مردانی نامدار در عرصه های مختلف علمی، دینی...فراهم کرده است.
نام های آشنایی چون «حاج اسماعیل دولابی» همان عارف بزرگ معاصر با کتاب های معروف " کمیای محبت" و همچنین مشاهیر بزرگی مثل «احمد حماد دولابی» محدث و عالم قرن دوم هجری قمری، «ابوبشیر دولابی»، «ملاعلی اصغر»، «ملا محمد تقی» و «آقا شیخ علی» از مجتهدان قرن اخیر، مشتی نمونه خروار است.
اهالی دولاب که اکنون با گسترش شهر و مهاجرت به پایتخت همزیستی زیبایی با سایر اقوام برقرار کرده اند، مردمانی متدین و مبارز بوده و هستند. مبارزات مردمی علیه رژیم طاغوت با فعالیت جمعیت فدائیان اسلام و مبارزات شهید آیت الله سعیدی و تقدیم کردن صدها شهید چون شهید هادی، شهیدان برادران هادی پور، شهید صراف و شهید اصغر وصالی، شهید گلشناس، شهید صفری دولابی، معلم شهید صالحی دولابی.. از دیگر افتخارات این منطقه است.
دیدار با مادر پاسدار شهید "حمید توتونی دولابی" ما را با این منطقه و فرهنگ زیبا و مهمان نوازی بی نظیر ساکنانش آشنا کرد. "سکینه خانم کربلایی حیدرعلی رعیت" مانند همه مادران شهدا به گرمی ما را پذیرا شد.
وی که اکنون ساکن خیابان پاسدارگمنام است، خاطرات زیبایی از منطقه دولاب و سنت های غنی آن برای مان تعریف می کند. خاطراتی که همه حول محور مبارزات مردم ایران علیه رژیم طاغوت و حضور انقلابی دولابی ها در این مبارزات است. از شرکت در کلاس درس حاج آقا کافی تا پناه دادن مبارزان فراری از دست ساواک در منازل شان ... از رفت و آمدهای گرم و صمیمی خانواده ها و طوایف مختلف دولابی با یکدیگر در شادی ها تا غمخواری و شریک شدن در مصیبت ها با یکدیگر ...
حاج خانم می گوید: در چنین شرایطی فرزندان مان را بزرگ کردم. نان حلال به آنها خوراندیم و به فکر مستضعفین بودن، دستگیری از بینوایان، مهربانی کردن با دیگران، غیرتمند بودن برای نوامیس و ... را یادشان دادیم . زیر پرچم امام حسین علیه السلام در تکایا و حسینه ها سینه زدیم و فرزندانمان را بزرگ کردیم تا خادم امام حسین(ع) بار بیایند و نزد فاطمه زهرا سلام الله روسفیدمان کنند.
خانم "کربلایی حیدرعلی" با اشاره به اینکه شوهرش "محمدتقی توتونی دولابی" سال هاست که از دنیا رفته است، می گوید: بعد شهادت حمید، هر چه من گریه کردم، "محمدتقی" غصه خورد تا اینکه سرطان حجره بالاخره او را از پای در آورد. شوهرم در میدان تره بار شناخته شده بود و خداروشکر وضع مالی خوبی داشتیم، من فرزندانم را در ناز و نعمت بزرگ کردم ...
"حمید" 15 آذر 1341 به دنیا آمد. نوجوانی او مصادف با اوج گرفتن مبارزات مردم علیه رژیم طاغوت بود. او و برادرش هم در این مبارزات سهمی داشتند. در آن روزها حمید با جوان ترها بسیار صحبت می کرد ، برادرش و دوستان او را به قولی خیرخواهانه نصیحت می کرد.
با پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران در آمد، با آغاز جنگ تحمیلی با اینکه صحبت بر سر ازدواج او بود، راهی جبهه شد، روزی که خبر شهادت حمید را آوردند، آخرین فرزندم تازه به دنیا آمده بود و من بدحالی داشتم. همه خانواده هم نگران حال من بودند و هم دل شان به حال نوزادم می سوخت... حمید آنقدر مهربان و دوست داشتنی بود که شهادتش نه تنها دل من بلکه دل همه بستگان را سوزاند.
سکینه خانم در حالی که نگاه عاشقانه ای به قاب عکس شهید می اندازد ادامه می دهد: حمید را از خدا و با شفای امامزاده داوود گرفتم! بیماری سختی را در کودکی تجربه کرد، یادم هست که خوابی دیدم و با خواهرم برای زیارت امامزاده داوود به شمال تهران رفتیم. آنجا بود که حمید شفایش را گرفت و من هنوز منت دار این لطف خدا به خودم هستم.
مادرشهید حمید توتونی دولابی، که غرق خاطرات خودش شده است هر از چند گاهی از عشق خود به فرزندش می گوید و با گفتن خاطره ای سعی دارد میزان این عشق را به تصویر بکشد. می گوید: یک روز بنابر قراری که با خانم های خانواده گذاشته بودیم قرار شد به ییلاقی در شمال تهران بریم. غذای مورد علاقه حمید را درست کردم تا وقتی از سر کار آمد گرسنه نماند. وقت حرکت ما او به منزل رسید، با صحبتی که بینمان رد و بدل شد، متوجه شدم که روزه است. خدا را شاهد می گیریم بین رفتن و نرفتن مانده بودم. طاقت نداشتم که من به ییلاق برم و پسرم در تابستان گرسنه و تشنه تنها در منزل بماند.
با اصرار خانواده عازم شدم اما برای اینکه شرایطی مثل حمید داشته باشم، غذایم را با خودم نبردم و این حرکت من از چشم اقوام و مخصوصا خود حمید پنهان نماند. من طاقت دوری حمید را نداشتم.
می پرسم خبر شهادت پسرتان را چگونه به شما دادند، گفت از طریق همرزمانش و اینکه یکی از اقوام برای شناسایی شهدا به معراج شهدای تهران رفته و حمید را شناخته بود. بدحالی پیدا کردم . با شهادت حمید زندگی ما هم دگرگون شد. پدرش بیمار شد از محله قدیمی خودمان به محله دیگری و بعد هم این جا نقل مکان کردیم. سختی های زیادی بعد از شهادت حمید بر ما عارض شد.
سکینه خانم هر چند کلام که صحبت می کند، تصدق فرزندش می رود، از ادب او، متانتش، مردمداری اش، توجه اش به نماز اول وقت و فرایض دینی می گوید و آخرش هم به زیبایی چهره اش اشاره می کند .. می پرسم خوابش را می بینید: می گوید: اوایل شهادت حمید بسیار بی تابی می کردم تا اینکه او را در باغی بسیار سرسبز و در شرایطی حسرت برانگیز دیدم آنچه در مورد جایگاه شهدا و شرایط آنها می گویند من به چشم دیدم و همین ها دلخوشم کرده است.
وقت خداحافظی رسیده است، خانم کربلایی حیدرعلی مانند سایر مادران شهدا اصرار بر بودنمان دارد، شرمنده این همه لطف هستیم ، می گویم : حاج خانم به رسم همیشگی ما را با نصیحتی بدرقه کنید، می گوید: تمام مشکلات موجود در جامعه از اقتصادی تا فرهنگی، پیامد پایمال شدن خون شهداست، طوری زندگی کنیم که خون شهدا را پایمال نکنیم.
پاسدار شهید حمید توتونی دولابی در مهر 1361 در منطقه سومار به شهادت رسید و پیکر مطهرش در قطعه شهدای بهشت زهرای تهران دفن شده است .
انتهای پیام/*

 



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 97/10/19 توسط منیره غلامی توکلی
یادداشت/
اصالت حجاب، حمایت از اصل نظام جمهوری اسلامی است/ ترویج بی حجابی، کوبیدن بر طبل ورشکستگی سیاسی
اگر در مبارزات انقلابی، چادر به عنوان نماد علیه رژیم پهلوی استفاد شد و نتیجه پیروزی بخشی به همراه داشت، این پیروزی ریشه های عمیق فرهنگی، مذهبی و سنتی در ذات مردم ایران داشت در حالیکه بی بندوباری اصالت و ریشه ای در تمدن ایران ندارد و هر گونه سرمایه گذاری روی این مقوله با شکست مفتضحانه ای رو به روست.


منیره غلامی توکلی- امروز سالروز تصویب قانون کشف حجاب رضاخانی است. اگر حجاب را زبان مشترک فرهنگی زنان مسلمان بدانیم در واقع 83 سال پیش، طبل بدآهنگ مبارزه جهانی با این زبان مشترک که زائیده عفت و حیای زن مسلمان محسوب می شود به صدا در آمده است. پُر واضح است که دشمنان با فهمی درست از این قدرت نرم زن مسلمان به صورت علنی و غیرعلنی با برنامه ریزی دقیق در جبهه جنگ فرهنگی، همچنان با تمام قوا به کارشکنی و مبارزه علیه عفاف وحجاب زنان جوامع اسلامی ادامه می دهند.
اگر، اواخر دوران قاجاریه و دوران پهلوی را روزهای نکبت برای حجاب بدانیم، متوجه خواهیم شد که زن مسلمان ایرانی در شرایط سختی که برایش فراهم کرده بودند، چگونه از حجاب خود صیانت کرد و عفتمدارانه زیست. در دوره اول پهلوی شاهد سخت ترین و قلدرمآبانه ترین اقدامات قهری حکومت برای مبارزه با حجاب بودیم که بخش قابل توجهی از جامعه را تحت تأثیر خود قرار داد اما در همین شرایط بودند زنان بسیاری که با تحصن عزتمند در خانه های خود به دور از نکبت بی حجابی در مسیر زندگی عفتمدارانه حرکت کردند.
مسئله حجاب برای جامعه ایرانی که سابقه زندگی عفتمدارانه زنان آن به پیش از ورود اسلام می رسد تا قبل از آغاز مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی، بُعدی مذهبی–سنتی داشت اما زمانی رویکرد آن به سمت سیاست کشیده شد که به عنوان نماد اعتراض مردمی علیه رژیم پهلوی مورد استفاده قرار گرفت.
این نماد زمانی تمام و کمال عینیت یافت که بعضی گروه‌های چپ و گروه‌های اسلام‌گرا در ماه‌های منتهی به انقلاب، حجاب را به عنوان نمادی اعتراضی در راهپمیایی‌ها و تظاهرات علیه رژیم پهلوی به ‌کار گرفتند و آن را به ابزاری برای مبارزه بدل کردند. به طوری که می توان گفت رمز پیروزی ملت ایران در مقابل رژیم پهلوی،سرخی خون برگرفته از فرهنگ عاشورایی و سیاهی چادری برگرفته از فرهنگ فاطمی بود.
یک ماهی بعد از پیروزی انقلاب اسلامیی یعنی، 16 اسفند1357 امام خمینی(ره) طی سخنانی موضع خودشان را درخصوص نحوه حضور اجتماعی زنان از منظر پوشش در جامعه بیان کردند و فرمودند:« زنان اسلامی باید با حجاب اسلامی بیرون بیایند. نه اینکه خودشان را بزک کنند. زن‌ها هنوز در ادارات با وضع پیشین کار می‌کنند. زن‌ها باید وضع خودشان را عوض کنند … زن‌ها می‌توانند در کارهای اجتماعی شرکت کنند ولی با حجاب اسلامی»
سال 1362 "حجاب" به عنوان یک قانون به تصویب رسید و 48 سال بعد از قانون کشف حجاب؛ چادر، مقنعه و روسری .. بار دیگر به مدارس، دانشگاه ها و مراکز دولتی .. بازگشت و تا پایان جنگ تحمیلی اگرچه شاهد برخی از هنجارشکنی ها در غالب بدحجابی بودیم اما جو انقلابی و مذهبی کشور هم چنین جنگ و دفاع مقدّس، فرصت بسط بی حجابی را به مخالفان حجاب نداد و بی حجابی چندان محل مناقشات اجتماعی و فرهنگی قرار نگرفت.
در واقع پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا آغاز به کار دولت اصلاحات اکثریت به دنبال سروسامان بخشیدن به زیرساخت های سیاسی و اقتصادی دولت شده و از فرهنگ و مسائل فرهنگی غفلت کردند و این غفلت در دوران سازندگی دوچندان شد به طوری که می توان گفت: در تند شدن شیب بدحجابی دولت های سازندگی و اصلاحات بیشترین نقش را ایفا کردند.
بعد از جنگ تحمیلی، گفتمان« تهاجم فرهنگی» به عنوان گفتمانی غالب در حوزه های فرهنگ و دین و اندیشه وارد بدنه جامعه شد. این تهاجم بعدها به "ناتوی فرهنگی" و بعدتر" جنگ فرهنگی یا جنگ نرم " تغییر نام و رویکرد داد. در دولت سازندگی، سیاست های فرهنگی ـ اجتماعی جامعه، مسیر دیگری را پیمود و دولت های غربی از ابتدای دهه هفتاد با برنامه ریزی دقیق و پیچیده برای تهاجم فرهنگی در ایران، زمینه بدحجابی در بستر جامعه را فراهم کردند. هرچه به سال های پایانی دولت سازندگی نزدیک تر شدیم، شیب بدحجابی در جامعه تندتر شد و دختران بیش تر به سمت مدگرایی حرکت کردند.این امر با روی کار آمدن دولت اصلاحات و طرح شعار آزادی و تفاسیر سکولاراز آن با توسعه بدحجابی ادامه پیدا کرد.
درهمین برهه شبکه های ماهواره ای با تلاش هر چه بیشتر دست به تبلیغ و ترویج فرهنگ بی بندوباری زدند و در کنار آنها دولت های غربی برای نابودی کامل عفاف و حجاب زنان مسلمان، مخصوصا زنان ایرانی، بودجه های هنگفتی را خرج کردند تا با گستره جدیدی از بی مبالاتی نسبت به رعایت حجاب بتوانند مخالفت مدنی و سیاسی را نسبت به این مقوله به عنوان مسئله ای مهم فرا روی نظام جمهوری اسلامی قرار دهند.
از دهه 80 تا کنون با ورود فضای مجازی در جامعه مبارزه با عفاف و حجاب ابعاد گسترده تری پیدا کرد، روزانه هزاران محتوای تصویری، صوتی و نوشتاری در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شود که هدف اصلی آن، کمرنگ‌ کردن ارزش‌های اسلامی و رفتارهای سنتی و ریشه‌دار مسلمانان در موضوع حجاب و عفاف است.
نکته قابل تأمل درجنگ نرم که خط مقدم آن در حوزه زنان و خانواده می باشد این است که در حقیقت نبرد اصلی دشمنان با نظام جمهوری اسلام بر سر حجاب نیست، بلکه حجاب درگاهی است برای فتح تمام ارزش‌های اسلامی و از میان برداشتن تمامی معانی و مفاهیم عمیق اسلام که بر سر راه استعمار و استکبار قرار گرفته است. از این رو بیشترین و بی شرم ترین دشمنی ها با این مقوله فرهنگی صورت می گیرد چرا که حجاب یکی از بارزترین و قوی ترین نمادهای اسلام در یک جامعه اسلامی است که به عنوان قدرت نرم؛ عفت، عزت، اقتدار، صلابت و غیرت را به جامعه تزریق می کند و گلوگاه ورود دشمن را در تمامی عرصه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به سختی می فشارد.
از این رو در سال های اخیر مقوله حجاب بار دیگر به عنوان یک نماد سیاسی برای نشان دادن مخالفت با جمهوری اسلامی ایران و آغازی برای براندازی نظام مورد استفاده دشمنان خارجی و منافقین داخلی قرار گرفته است و ما شاهد کمپین ها، سخنرانی ها، حرکت هایی مانند آزادی های یواشکی، چهارشنبه سفید، دختران انقلاب و ... با رویکرد مخالفت با قانون حجاب و ترویج بی حجابی هستیم.
اینکه لیدرهای این دست از اعتراضات اندک زمانی بعد از ظهورشان به دامان پدرخوانده های غربی خود پناه می برند، نشان دهنده شکست چندین باره توطئه فرهنگی دشمنان با علم کردن بی حجابی برای سرنگونی نظام مقدس جمهوری اسلامی است. آنها از این نکته غافلند؛ اگر در جریان نهضت انقلابی مردم علیه رژیم طاغوت، چادر به عنوان یک نماد مبارزاتی و مخالفت علیه رژیم پهلوی مورد استفاده قرار گرفت و نتیجه پیروزی بخشی به همراه داشت، این پیروزی ریشه های عمیق فرهنگی، مذهبی و سنتی در ذات مردم ایران داشت در حالیکه بی بندوباری و ولنگاری فرهنگی اصالت و ریشه ای در تمدن ده هزارساله ایران ندارد و هر گونه سرمایه گذاری روی این مقوله با شکست مفتضحانه ای رو به روست.
انتهای پیام/*



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 97/10/19 توسط منیره غلامی توکلی
مبارزه با حجاب از ناصرالدین شاه تا محمدرضا پهلوی
145سال جنگ ناکام علیه حجاب / قانون کشف حجاب، آغاز مبارزه با اسلام
در دوران رضا شاه برای نهادینه شدن بدحجابی و از بین رفتن قبح آن در سطح کلان جامعه، تبلیغ و شعار " آزادی زنان" درمطبوعات چنان صراحتی یافت که در سال 1306 روزنامه حبل المتین دلایلی را برای وجوب بی حجابی نوشت!!

 

منیره غلامی توکلی- تاریخ ایران گویای این نکته است که نخستین نشانه های کشف حجاب در دربار ناصرالدین شاه قاجار و محافل روشنفکری که از آن دوران رونق گرفت؛ دیده شده است. سفر اروپایی ناصرالدین شاه تجربیاتی را برای او به همراه داشت که کشف حجاب را می توان یکی از ثمرات پدیده آشنایی وی و سایر تجددخواهان با فرهنگ و نوع پوشش زنان اروپایی دانست.
اما در این میان تنها چیزی که باعث تأخیر در امر کشف حجاب به صورت رسمی در ایران می شد، مقاومت فرهنگی خانواده ها و پایندی آنها به اصول اسلامی بود. از این رو با توجه به عکس های موجود از دربار و محافل نزدیک به شاه می توان اینگونه برداشت کرد که کشف در سطح کلان جامعه با اقبال عمومی رو به رو نبوده است.
در دوران مشروطه خواهی " بی حجابی" به عنوان یکی از شاخصه های تجددطلبی معرفی شد. از آنجایی که جامعه ایرانی از دیرباز بر اساس و نهاد خانواده مستحکم شده است یکی از دلایل قوی عدم موفقیت سریع و یا مطلوب این روشنفکران مخالفت مردان در بی حجاب ظاهر شدن زنانشان در سطح شهر بود .
در این دوران نخستین کسی که رسما و بصورت عمومی کشف حجاب کرد، زنی به نام زرین تاج بود که توسط سران فرقه ظاله بابیه به "طاهره و قرةالعین" ملقب شده بود. قرة العین در دوران ناصرالدین شاه به منظور اعلام جدایی و مخالفت صریح با دین اسلام و نجات باب از زندان ماکو، اقدام به بی حجابی کرده و لذا زمینه های اجتماعی گسترش لادینی و اباحی گری را در سطح جامعه فراهم نمود.
*رضا خان پیشرو در کشف حجاب
مسئله کشف حجاب با آمدن رضاخان بر مسند قدرت، بیش از بیش قوت می گیرد و حوادث و جریانات نامبارکی که در سال های حکومت وی بر فرهنگ مردم ایران تأثیر می گذارد نشان می دهد که کشف حجاب در ایران پدیده ای خودجوش داخلی و مطلوب عام و خاص مردم نبوده و زاییده محرک های خارجی و برگرفته از ظهور فرقه های ظاله است.
محرک هایی که ابتدای امر در تقابل با فرهنگ غنی و مذهبی مردم ایران با شکستی سخت و مبارزاتی جانانه همراه بود اما با ورود دولتمردان و روشنفکران " تجددخواه" اشاعه یافته و در برهه ای از زمان چیره گی نسبی داشته است.
باید گفت در دوران رضا شاه برای نهادینه شدن بدحجابی و از بین رفتن قبح آن در سطح کلان جامعه، تبلیغ و شعار " آزادی زنان" درمطبوعات چنان صراحتی یافت که در سال 1306 روزنامه حبل المتین دلایلی را برای وجوب بی حجابی نوشت!!
رضا شاه که با مقاومت عموم مردم در بی حجابی زنان رو به رو شده بود در نخستین حرکت های رسمی در کشف از سوی دربار با آخرین همسرش " دولتشاهی" بی حجاب در جشن فارغ التحصیلی دختران دانشسرای مقدماتی حاضر شد.
وی که ریشه‌دار بودن تفکر دینی و مبانی ارزشی حاکم بر جامعه ایرانی را مانعی جدی بر سر راه فرآیند مدرن‌سازی می‌پنداشت؛ در دی ماه سال 1307 هجری شمسی، قانون لباس های متحدالشکل را در مجلس شورای ملی به تصویب رسانید و از آن پس ابتدا درباریان،دولتمردان و سپس کارمندان دولت مجبور به پوشیدن کت و شلوار و کراوات و کلاه فرنگی شده و با مظاهر بی حجابی در مجامع عمومی ظاهر شدند.
چیزی که در این اتفاق بسیار به چشم می آید حمایت های انگلستان از این اتفاق است که نشان می دهد این پدیده نامبارک منشاء بیرونی داشته به طوری که حتی کشورهای استعماری هم در یک جامعه شناسی دقیق متوجه این امر شده بودند که فرهنگ غنی و قوی ایرانی را باید با ابتذال زنان شکست و با شکسته شدن و بی هویت شدن فرهنگی این سرزمین به اهداف شوم استعماری خود نزدیک شوند.
از نظر سیاسی می توان گفت: حرکت دولت علیه مردم بخصوص در مواضع فرهنگی و چالش برانگیز می توان چنان پایه های یک حکومت را سست کند که با ایجاد انشقاق و جدایی ؛ رواج ابتذال و از دست رفتن هویت دینی و سپس ملی کشور به انهدام استقلال و قدرت کشور نزدیک تر شوند.
*نیشتر رضاخانی بر دمل حجاب!!
سفر رضا شاه به ترکیه و آشنایی وی با آتاتورکیسم و اقدامات غرب گرایانه وی باعث ورق خوردن فصل جدیدی از اقدامات و رو شدن چهره ضد دینی رضا شاه شد بطوری که در تاریخ 27 آذرماه سال 1314 بخشنامه کشف حجاب جهت تصویب رضا شاه به دربار فرستاده شد تا در اول دی سال دستور العمل اجرای غیر رسمی قانون کشف حجاب به تمام ولایات ایران ارسال شود.
* 17دی صدای طبل بدصدای جنگ رضا شاهی با حجاب
درست 83 سال پیش رضا شاه در روز هفدهم دی ماه 1314 برای اعطای گواهینامه فارغ‌ التحصیلان به دانشسرای عالی رفته در حالی که ملکه ایران و دختر بزرگش بدون حجاب و لباس‌های اروپایی به تن کرده بودند.از فردای آن روز پوشش چادر در خیابان‌های تهران ممنوع شد و دولت و سایر دستگاههای اجرائی در کشور موظف گردیدند برای پیشبرد این طرح در ولایات مختلف بکوشند.
از اقدامات قهری نظام سلطنتی علیه نظام در دوران رضا شاه می توان به مبارزه سخت با حجاب نام برد. مبارزاتی که در قالب : ممنوع بودن حضور آموزگاران و دختران دانش‌آموز محجبه در مدارس، ممنوع بودن قدم زدن و ازدواج افسران ارتش با زنانی که حجاب داشتند؛ ممانعت از حضور زنان باحجاب در اتوبوس، هتک حرمت و اهانت و کتک زدن زنان محجبه در معابر توسط پاسبان ها می توان نام برد که زنان باحیاء زیادی را به انحاء گوناگون شهید و یا به کام مرگ کشاند.
و در این میان باز هم روحانیت مبارز و مرجع دینی مردم بود که دست به اعتراض گشود و مخالفت های گسترده از خود نشان داد تا جایی که از شهرهایی نظیر قم ، اصفهان ، شیراز و مهم تر از همه قیام مسجد گوهر شاد سطح وسیعی از اعتراضات را نشان می داد.
پهلوی دوم و جنگ روانی علیه حجاب ، مبارزه دمکراتی با حجاب
البته روی کار آمدن محمدرضا پهلوی در ابتدای امر مسکنی جعلی برای رفع این ناهنجاری دینی و ملی در سطح کشور بود. محمد رضا که قصد داشت خود را فردی منطقی و عاقل تر از پدر و دمکرات نشان دهد اما حقیقت این بود که محمدرضا در تعقیب کارهای پدر فقط پوسته ظاهری را تغییر داد و به جای اعمال جبر فیزیکی به عملیات روانی و محدودسازی زنان محجبه و حتی شوهران آنان پرداخت.
او در این راه از روش هایی نظیر شرط ثبت‌نام و استخدام و ادامه اشتغال دختران و خانم ها منوط به نداشتن حجاب و بالاخص چادر ، دروغ‌ پردازی و تاریخچه سازی درجهت چگونگی ورود حجاب به ایران، مخالف بودن حجاب با شئون اجتماعی زن، تحریک احساسات زنانه مبنی بر اینکه حجاب وسیله‌ای در دست همسران برای زورگویی و دربند کشیدن آنان می‌باشد و ... همچنان با این سنت اسلامی و ملی مبارزه می‌شد.
انتهای پیام/*



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 97/10/19 توسط منیره غلامی توکلی
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک